تلاجن

تو را من چشم در راهم...

انتخاباتی۳

سه شنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۳، ۰۱:۴۷ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

دوست عزیز تحریمی/اصلاح‌طلب من

آزادی‌های اجتماعی‌ای که دنبالش هستی به خاطر روند پرشتاب مدرنیزاسیون جامعهٔ ایرانی خودشون به‌مرور اتفاق می‌افتن. نگاه کن به جامعه. این همون جامعهٔ دههٔ هفتاد یا هشتاده به نظرت؟ نگاه کن به مراکز نیمه‌رسمی‌تری مثل شبکهٔ نمایش خانگی، سینما، کنسرت، استادیوم و... . حتی تو دولت‌های کمی حزب‌اللهی‌تر هم عملا کسی قدرت مقابله با امواج قدرتمند مدرنیزاسیون و غربی شدن رو نداره و صرفا هارت و پورتشون زیاده. این البته تو نظام ارزشی من مطلوب نیست. منتها برای تو که برات مهمه می‌گم. به خاطر این مطالبات، به یه سری مهرهٔ سوختهٔ خستهٔ متفرعن رای نده جانم. حتی اگر قصدت مهاجرته، بازم هرجای دنیا باشی دوست داری با افتخار از کشورت اسم ببری و اسم ببرن. به گروهی رای بده که مدام نق نمی‌زنن و حداقل قصد دارن برای حل مشکلات تلاش کنن.

ارادتمند💚🤍❤️

انتخاباتی۲

پنجشنبه, ۷ تیر ۱۴۰۳، ۱۱:۳۵ ق.ظ
نویسنده : مهتاب

اگر کسی هست که این‌جا رو می‌خونه و احیانا حرف من ارزشی براش داره، پیشنهاد می‌کنم در درجهٔ اول حتما در انتخابات شرکت کنیم (من خودم الان پام ترک خورده و تو گچه ولی قصد دارم به امید خدا حتما رای بدم مثل گذشته) و ثانیا پیشنهاد من برای ریاست‌جمهوری، آقای جلیلیه. همهٔ نامزدها ایراداتی دارن به هرحال ولی در مجموع به نظرم ویژگی‌های مثبت ایشون از بقیه بیش‌تره. اگر بخوایم شاخصی تعریف کنیم که نسبت ویژگی‌های مثبت به منفی رو ارزیابی کنه، باز به نظرم آقای جلیلی امتیاز بیش‌تری می‌گیرن. باز البته هرطور خودتون صلاح می‌دونید. اصل مشارکت مهم‌تره. و ترجیحا رای سفید نندازید. شما که دارید زحمت می‌کشید و تا پای صندوق تشریف می‌برید، حداقل یه رای واقعی داشته باشید. از ایدئال‌‌گرایی افراطی تو سیاست باید پرهیز کرد. یه مسئول حتی اگر کمی بهتر از دیگری باشه به خاطر تاثیر گسترده‌ای که یه تصمیم، امضا و فرمانش روی آدم‌ها می‌ذاره، خیلی مهمه با دقت انتخاب بشه و برای انتخابش دلیل داشته باشیم. حتی مزیت‌های کوچیک هم در میدان سیاست ممکنه منشأ تاثیرات بزرگ باشن. فراموش نکنیم ایران زیبای ما به تداوم تمرین مردم‌سالاری نیاز داره و این صندوق‌های رای با جانفشانی‌ها و فداکاری‌های زیاد به دست ما رسیدن. مراقب باشیم کفران نعمت نکنیم که حداقل عقوبتش، از دست دادن اون نعمته.

به امید بهترین اتفاقات برای ایران عزیزمون و تک‌تک کسانی که قلبشون برای این سرزمین می‌تپه♥️🇮🇷

خدایا بسه دیگه😭

چهارشنبه, ۶ تیر ۱۴۰۳، ۰۴:۲۷ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
چرخه‌ای وجود داره که از کودکی من تا الان در حال تکراره. من به جهت ملاحظهٔ خانواده یه سری نیازها رو بیان نمی‌کنم. خانواده هم خودش متوجه اون نیازها نیست. از طرفی بیان نکردن و برطرف نشدنشون فقط محدود به خودشون نیست؛ بلکه روی شئون دیگهٔ زندگی، اعتماد‌به‌نفس و حتی موفقیت‌های تحصیلی و شغلی و جنبه‌های شخصیتی هم تاثیر بنیادی و حیاتی داره. از طرفی انقدر این جو بیانشون سنگینه که حتی وقتی بیان و برطرف می‌شن باز هم مشکل حل نمی‌شه، چون عذاب وجدان «به زحمت انداختن خانواده» همون تاثیرات قبلی رو به شکل دیگه‌ای روی روانت می‌ذاره. حالا خیال کنید تو بخشی از این مسائل، با گره‌های مالی هم روبه‌رو باشیم که دیگه رسما همه‌چیز چندبرابر سخت‌تر می‌شه. بعد اون‌وقت تاثیرات این نیازهای انباشتهٔ برطرف‌نشده روی زندگی آدم و موفقیت‌هایی که باید کسب می‌شده و نشده، باز خودش حس ناکافی بودن و عذاب وجدان بهت می‌ده. حتی در قبال همون خانواده‌ای که خودشون جزء مقصرین اصلی وضع موجودن.
من از این چرخه متنفرم و دیگه دارم از شدت تکرارش طی همهٔ این سال‌ها به مرحلهٔ جنون می‌رسم...

انتخاباتی

جمعه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۴۱ ق.ظ
نویسنده : مهتاب

این صحبت‌های آقای ثابتی در مورد دکتر جلیلی به نظرم منطقی و مستنده:

لینک یوتیوب 

سکولاریسم ناشی از ایدئالیسم

سه شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۹ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
امر انسانی‌ بدون آزمون و خطا قوام نمی‌یابد. از علل اصلی گرایش به سکولاریسم، توقع معصومیت در امور انسانی مرتبط با دین است؛
از فقه.
تا حکومت.

عصبانیت متن تعمدی است. سوال نفرمایید.

پنجشنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۰۲ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
از همون اول که خوندن و نوشتن یاد می‌گیره انسش با محصولات فرهنگی تمدن روبه‌رویی بیش‌تره؛ نه چون اونا الزاما بهترن، چون خودش رو عادت داده. ظاهرا این‌جا زندگی می‌کنه ولی دنیای ذهنیش یه جای دیگه است. قوانینش هم. حتی عباراتی که استفاده می‌کنه هم در اصل مال زبون خودش نیست. از تاریخ و دین و فرهنگ و تمدنش یا چیزی نمی‌دونه، یا همونایی رو می‌دونه که بت‌های ذهنیش گفتن. هدفش شهروند ایدئال جامعهٔ آنگلوساکسون بودنه. آموزش‌هایی که می‌بینه، موسیقی و ورزش و زبان دوم و سوم و... همه تو همین راستاست. دبیرستان درس می‌خونه که جای خوب قبول شه که بتونه راحت‌تر «بره». دانشگاه موضوع مقاله‌ها رو طوری انتخاب می‌کنه که به درد «رفتن» بخوره. این وسط اگه منت بذاره سرمون و انتخاباتی چیزی شرکت کنه، ملاکش اینه کسی بیاد بالا که کمک کنه این راحت‌تر ویزا بگیره. بعد دانشگاه دنبال صف سفارتخونه‌هاست که ببینه کدوم خلوت‌تره و راحت‌تر جلو می‌ره. تو همهٔ این سال‌ها، «وطن» و «مردم وطن» مفهوم خاصی ندارن و فقط تو حالتی ارزش دارن که به «رفتن»ش کمک بیش‌تری بکنن. چون همه بهش بدهکارن. بعد هم که بره، کل سهمش از وطن‌دوستی ارزیه که سالانه یا چند سال یه بار برای خدمات پزشکی و زیبایی با خودش میاره ایران. اگه اونم بیاره البته. مهم‌ترین موضوع دنیا خودشه. اگه بهش بگی برای ساختن وطن ممکنه پیش بیاد تو کاشان بکشنت، تو جنگلای گیلان یخ بزنی، تو ارتفاعات آذربایجان سقوط کنی، تو فرودگاه کشور همسایه تیکه‌تیکه‌ت کنن، تو بیابونای جنوب تیر بخوری یا پای دماوند به رگبار ببندنت، هیچ‌کدوم براش مفهوم نداره و نشونهٔ بی‌عقلی و کم‌کاری و دشمن‌تراشی و باقی بهانه‌هاست. اگرم از اونا که موندن و زحمت کشیدن بگی، معتقده «منم تلاشمو کردم ولی نمی‌شه». انگار بقیه‌ که تلاش کردن و می‌کنن با جامعهٔ دیگه‌ای مواجهن و مسیر براشون بزرگراهه. نه که با تلاش و زحمت کشیدن مشکلی داشته باشه، به هرحال همون رفتن و بعد هم موندن، کلی دنگ و فنگ و بدبختی داره؛ منتها می‌ارزه. چون مبنای ارزش و ارزیدن یه چیز دیگه است کلا.

حالا ممکنه بگید به تو چه ربطی داره سبک زندگی و علاقه و نظام ارزش‌گذاری یکی دیگه؟ اصلا مگه قراره همه مثل تو و امثال تو فکر کنن؟ نه والا. خدا شاهده اگر من چنین نظری داشته باشم. هرکسی مختاره هرطور می‌خواد فکر و زندگی کنه به شرط این که پیامدهای تصمیمش رو بشناسه و بپذیره. تو خودت رو از مسیر سختی‌های زندگی این خانواده کنار کشیدی، حتی رفتنت برای اینه که دیگه ریخت این مردم و مشکلاتشون رو نبینی (چون می‌شه طوری رفت که فقط جسمت رفته باشه ولی قلب و روحت هنوز همین‌جا باشه) پس دیگه تو قسمت‌های بدش خفه شو، تو قسمت‌های خوبش دهنت رو ببند و تو حالت عادی هم به روی خودت نیار ربطی به ما بدبخت‌بیچاره‌های عقب‌مونده داری. وقتی تصمیم گرفتی نباشی، به تصمیم خودت عمل کن و نباش. چون وقتی دهنت رو باز می‌کنی راجع به خانواده‌ای حرف بزنی که چیزی ازشون نمی‌دونی و از نسبت باهاشون خجالت می‌کشی، بوی تعفن می‌دی. بوی تعفنت ما که هیچی، اربابای سفیدت رو هم داره کلافه می‌کنه. به خاطر اونا هم که شده خفه شو.


+ این مدل دانشگاه و فلان، نخبه‌ترین حالت رفتنه. با اون فاضلابای ته لوله که با وطن‌فروشی و ننه‌من‌غریبم‌بازی گورشون رو گم کردن کلا کار ندارم. حیف کلماته که خرجشون بشه. حتی برای فحش دادن.

ای پرچمت ما را کفن...

چهارشنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۳، ۰۵:۱۱ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

+ مراسم خیلی خوب و به‌قاعده و آبرومندانه بود.

+ من دیگه کم‌کم‌ داره به آخر ‌و عاقبت یه سری آدما حسودیم می‌شه...

+ پروردگارا، خودت عاقبت زندگی‌‌هامون رو ختم به خیر کن🤲

از سری واکنش‌های آدم‌حسابی‌ها

سه شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۷ ق.ظ
نویسنده : مهتاب

دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۱۰ ق.ظ
نویسنده : مهتاب
عین این سه‌سالی که رییس‌جمهور بودی تو قنوت نمازهای صبحم برات دعا می‌کردم سید عزیز... سفرت به سلامت باشه💔💔🖤


پروردگار عزیزم، این‌طوری که داری چندتا چندتا با هم داغ به دل ما می‌ذاری، خواهش می‌کنم صبرش رو هم بهمون بده🤲🙁

این اعداد هولناک...

سه شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۵۰ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
علی علیزاده، توییتر:

ماجرای غزه در ۱۷۱ روز گذشته فقط ماجرای قتل‌عام ۳۲ هزار زن و کودک و آواره کردن دو میلیون انسان و شکنجهٔ چندصدهزار نفر با سلاح گرسنگی و تشنگی نبود. غزه فروپاشی همهٔ نظام‌های ارزشی و اخلاقی مسلط و مدعی بود. فروپاشی هرگونه امکان «جامعهٔ جهانی‌» تا اطلاع ثانوی. از آمریکا و اروپای لیبرال با «حقوق بشر»شان که سلاح و پول اسرائیل را فراهم کردند و شرکای مستقیم این نسل‌کشی هستند تا روسیه و چین با نظم چندقطبی هنوز نیامده‌شان که با چرتکه‌ٔ رئال پلیتیک محاسبه کردند و نخواستند با آمریکا دربیفتند و ساکت نظاره کردند. تا آن «جهان اسلام»ش که روزی پنج بار به نماز ایستاد و رمضان که شد روزه‌اش را گرفت ولی نه از غصه مرد نه یک نفرش مثل آرون بوشنل خودش را به آتش کشید یا حتی یک سنگِ خشم به یک سفارت غربی پرتاب کرد. ماجرای غزه، این اولین نسل‌کشیِ هرلحظه‌مخابره‌شده‌ٔ تاریخ، در سطح فردی هم برای ناظرانش تجربه‌‌ٔ درونی تکان‌دهنده‌ و تغییردهنده‌ای بود. بسیاری از ما با تماشای هرروزهٔ تصاویر این نسل‌کشی، در نوسان بین اندوه عزادارانه و خشم انفجارگونه و استهلاک حاصل از استیصال در خود پیچیدیم و روز‌به‌روز و ساعت‌به‌ساعت و ویدیو به ویدیو آدم‌های دیگری شدیم. فارغ از آن‌که ساکن نیویورک و لندن بودیم یا صنعا و ژوهانسبورگ. تا مرز فروپاشی روانی و عاطفی رفتیم و با دیدن بی‌تفاوتی اطرافیان‌مان با محیط خود هم غریبه شدیم. یا تکه‌هایمان را به هم وصله کردیم و خود را قانع کردیم جز مقاومت راهی نیست. این ۱۷۱ روز ماجرای غزه مثل خطی از میان همه‌جا رد شد و همه‌چیز را به دو نیم تقسیم کرد. آن‌هم در عصری که نمی‌توانستی بگویی نمی‌دانستم، ندیده بودم، خبر نداشتم. حالا دیگر هیچ دولتی، هیچ ملتی، هیچ نهادی، هیچ شخصیت معروفی، هیچ فرد عادی‌ای راه سومی نداشت. تاریخ سوالش ساده خواهد بود: «روزی که محمد سه‌ساله، لنای هشت‌ماهه، زینای دوساله، زکریای چهارساله و دوازده هزار کودک دیگر نسل‌کشی می‌شد تو کدام سوی این خط ایستاده بودی؟ نسبت تو با ماجرای غزه، این بزرگترین کربلای معاصر، چه بود؟»

پ.ن: بازنشر به معنی تایید همهٔ محتوای متن نیست.
پ.ن۲: پیشنهاد می‌کنم ماهانه یه مبلغی به حسابی که آقای علیزاده تو یوتیوب برای کمک مالی به کارهای رسانه‌ای‌شون اعلام کردن واریز کنیم. همهٔ ما نمی‌تونیم تو همه‌کار متخصص باشیم؛ ولی می‌تونیم با این کمک‌های کوچیک، کار رو برای متخصصین راحت‌تر کنیم.

اقدامات بنیادی؟ نه ممنون، همون همیشگی رو ادامه می‌دیم

پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۲۷ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
طرح سفت و سخت بدهید معماری مکان‌های مذهبی باید برای دو جنس عادلانه باشد و غیر از این، مجوز ساخت ندهید. معماری مکان‌های مذهبی قبلی را هم به‌تدریج عوض کنید.

حداقل در حوزهٔ زنان اجازهٔ فقاهت به خانم‌ها بدهید. 

روند تعلیم و تعلم در حوزه‌های علمیه را عادلانه و فراجنسیتی کنید.

کنگره‌های سالانه با حضور فقهای زن و مرد، جامعه‌شناسان، روانشناسان و هنرمندان برگزار کنید. مسائل جامعه را در میزگردهای این کنگره‌ها تحلیل کنید و امکان بحث و گفت‌‌وگوی مستمر بین حوزه و دانشگاه به وجود بیاورید.

از تولیدکنندگان لباس‌های پوشیده و محجبه حمایت کنید. هر شهر حداقل یک فروشگاه لباس‌های متنوع و پوشیده داشته باشد.

اگر هم بنا به ادامهٔ گشت ارشاد است، برخورد تحقیر یا توهین‌آمیز باید جرم‌انگاری شود. همهٔ مامورین مجهز به لباس دوربین‌دار باشند. تذکرات نباید محدود به محله‌های خاصی باشد.

حجاب را بخشی از یک کل ببینید و برای آن در سطوح مختلف مراتب قائل باشید. لازم نیست سطح حجاب در یک سینما یا کنسرت با فلان مکان مذهبی یا اداری یکی باشد.

حجاب را با چادر یکی ندانید.

آموزش به هر دو جنس را جدی بگیرید. اجازهٔ منبر رفتن به خانم‌های عالمه بدهید تا حداقل در مورد زنان و مسائل خانواده روی منابر عمومی و پرمخاطب صحبت کنند.

بخش‌های مرتبط به زنان و خانواده را در رساله‌های عملیه به‌روزرسانی کنید. هم خود فتاوا، هم لحن و کلمات.

طرح‌هایی که در مورد حجاب و مسائل زنان و خانواده در جامعه اجرا می‌شود باید مدام و مستمر ارزیابی شود. سیاست‌گذاری تمام نهادها و برنامه‌های مرتبط با زنان باید حتما با حضور نمایندگانی از زنان متخصص باشد.

و...


پ.ن: پروردگارا، برای ما راهی قرار بده که همزمان با اعتقاد به دین حق تو و نظامی که بر پایهٔ اصول آن دین است، با نادانان و کم‌خردان شیعه، در یک صف قرار نگیریم.

خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران...

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۰۳ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

اهداف ۱۴۰۳

چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۰۸ ق.ظ
نویسنده : مهتاب
۱. تنظیم ساعت خواب و بیداری بین‌الطلوعین (حداکثر هفته‌ای دو روز می‌تونه رعایت نشه)
۲. کم کردن ساعت حضور در فجازی و افزایش ساعت مطالعه (حداکثر روزی یک ساعت حضور در فجازی و حداقل روزی پنج صفحه مطالعهٔ غیرکاری/درسی)
۳. کم کردن مصرف قند و شکر و مواد غذایی کارخونه‌ای (حداکثر هفته‌ای دو بار می‌تونه مصرف بشه)




+ ممکنه به نظرتون همینا خیلی هم زیادی باشه، منتها من برنامه رو متناسب با حداقل توانایی‌ای که در خودم سراغ دارم شروع می‌کنم و سعی می‌کنم به‌مرور بهترش کنم. تجربه نشون داده این‌طوری بهتر جواب می‌ده.

از سری اعترافات سی‌سالگی

دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۲۳ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
در حالت کلی و پیش‌فرض، آقایون به عنوان مدیر مجموعه‌، منطقی‌تر، انعطاف‌پذیرتر و قابل‌مذاکره‌ترن.

از لوازم بزرگی

دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۲۲ ق.ظ
نویسنده : مهتاب

در مورد موضوع مهاجرین به نظرم یه سری بدیهیات وجود داره:


یک این که سیاست‌گذاری در مورد کیفیت و کمیت پذیرش مهاجر، یه موضوع تخصصی و حاکمیتیه و گرچه مردم طبعا حق و وظیفهٔ مطالبه دارن، اما وظیفهٔ اصلی به عهدهٔ حاکمیته.


دو این که اگر هم نگرانی‌ای از جهات مختلف فرهنگی-امنیتی وجود داره، باید توجه داشت که برخوردهای غیرانسانی و نژادپرستانهٔ فردی مردم با مهاجرین اون نگرانی‌ها رو در عمل تثبیت و تقویت می‌کنه. یعنی اگر مثلا صد تا نیروی مشکل‌زا از جهت امنیتی وارد شده باشن، برخورد‌های غلط با مهاجرین عادی (ولو غیرقانونی) به این عناصر مشکل‌زا اضافه می‌کنه. پس باید مراقب بود از هول حلیم تو دیگ نیفتیم. وظیفهٔ انسانی، اخلاقی و شرعی ما به عنوان مردم عادی، برخورد کرامت‌آمیز با انسان‌هاست و اگر دنبال حداقل کردن تاثیرات فرهنگی-امنیتی هستیم هم راهش همینه.


سه این که مهاجرپذیر بودن از تبعات داشتن شرایط بهتر زندگیه و هرچقدر شرایط اقتصادی و فرهنگی کشور بهتر باشه، این ماجرا هم تبعات گسترده‌تری پیدا می‌کنه. اگر واقعا آرزوی بهبود اوضاع کشور رو داریم، باید بدونیم اینم یکی از پیامدهای این آرزوئه و باید منتظرش باشیم. حاکمیت از این جهت وظیفهٔ خودش رو داره و مردم هم وظیفهٔ خودشون رو. ضمن این که ایران جغرافیایی فعلی به عنوان هستهٔ باقی‌موندهٔ یک تمدن کهن و به عنوان قلب ایران فرهنگی، باید روحیهٔ پذیراتری در قبال مهاجرین داشته باشه. مثل خونهٔ پدربزرگ و مادربزرگی که باید سرپناه بچه‌ها و نوه‌ها باشه. با این که هرکدوم خونه‌زندگی خودشون رو دارن و با این که ممکنه همیشه هم رفتارهاشون با این پدربزرگ و مادربزرگ درست نباشه، اما به هرحال بزرگ‌تر بودن آداب خودش رو داره (و طبیعتا این موضوع در وجههٔ حاکمیتی هم لوازم خودش رو می‌خواد.)


و در آخر این که، شماها یادتون نمیاد ولی با هر تکونی تو اوضاع کشور، فجازی پر می‌شد از راست و دروغ‌هایی در مورد این که ایران دیگه به درد زندگی نمی‌خوره و دیگه حتی هیچ مهاجری هم علاقه‌مند نیست بیاد ایران و از ما بدبخت‌تر تو عالم نیست و الخ. خلاصه‌ش این که ایران مقصد مهاجرین باشه یا نباشه، به هرحال یه عده به نتیجه و گزارهٔ مشخص و از‌پیش‌تعیین‌شدهٔ «ما ایرانیا از همه بدبخت‌تریم» می‌رسن. اگر فقط بتونیم مرزهای فکریمون رو با این اراذل مشخص کنیم، بقیهٔ مسائل قابل‌حله ان‌شاءالله.

سینه‌خیز تا ابد

جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۲۴ ق.ظ
نویسنده : مهتاب

خانم یا آقای جمهوری اسلامی!

این امتیازات تموم‌نشدنی‌ای که تو تحصیل و اشتغال به شکل سهمیه‌ٔ ایثارگری توزیع می‌کنی، سطح علمی و تخصصی و مهارتی موضوع رو پایین میاره هیچ، اون مسائل فرهنگی اعتقادی مدنظرت رو هم محقق نمی‌کنه (اگر محقق می‌کرد هم باز از بی‌عدالتی موضوع کم نمی‌شد البته). نمی‌دونم چرا باز ادامه می‌دی. واقعا نمی‌فهمی یا خودت رو می‌زنی به اون راه؟


+ مرتبط از همین وبلاگ.

آزمایش‌شده، تضمینی

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۵۱ ق.ظ
نویسنده : مهتاب

فرمود: مَا أَهَمَّنِی ذَنْبٌ أُمْهِلْتُ بَعْدَهُ، حَتَّى أُصَلِّیَ رَکْعَتَیْنِ وَ أَسْأَلَ اللَّهَ الْعَافِیَةَ.


گناهی که پس از ارتکابش فرصت یابم تا دو رکعت نماز بگزارم و از خدا خواستار پاکی و عافیت گردم مرا به رنج و غم نیفکند.


+ امتحان کنید. معجزه می‌کنه.

#بیمارستان_شفاء

يكشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۳۴ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
کاش عذاب خدا نازل بشه بلکه از این بی‌آبرویی خلاص شیم...

از این همه تعجبتون متعجبم به خدا

يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۰۵ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

مدرنیته مثل سیلاب اومده همه‌جا رو برداشته اون‌وقت هر روز می‌بینی یه نفر با چشای گردشده و قیافهٔ پر از افسوس، طوری که انگار مفهوم جدیدی کشف کرده، داد می‌زنه: «وااای! خیابون ما هم پر آبه!» یا «واای! نگاه کنید! باورم نمی‌شه! تو حیاط ما هم آب جمع شده!». خوشمزه‌ترا یه «مسئولین» هم می‌ذارن اول کشفشون: «مسئولین فکری به حال وضعیت حجاب/طلاق/خانواده/نوجوان‌ها و... بکنند!» 

چشم عباس آقا.

ای شکوه پابرجا...

شنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۰۷ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
نتایج انتخابات تا این‌جا بسیار جالبه. غیر از درصد مشارکت که فکر می‌کردم بالاتر باشه، تغییر نرم سلیقهٔ مردم رو می‌شه دید و البته فهم و درکشون رو. ان‌شاءالله اونایی که خیال می‌کنن مردم یه سری گوسفند فاقد درک‌ و شعورن عبرت بگیرن. ایران رو به لطف خدا ما با همین تغییرات نرم می‌سازیم. روسیاهی بمونه واسه نق‌نقوها.



پ.ن: با اونی که از خشونت، تجزیه‌طلبی، تحریم و دخالت خارجی حمایت نمی‌کنه اما به دلایل مختلف با نظام همراه نیست کاری ندارم؛ اما امیدوارم طرفداران خشونت و همزمان تحریم‌کنندگان راه‌های نرم و مسالمت‌آمیز تغییر، اگر قابل‌هدایت نیستن، به پست‌ترین دره‌های جهنم سقوط کنن.