تلاجن

تو را من چشم در راهم...

۴ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

میان‌مایگی

طبقهٔ متوسط از شدت روزمرگی و بی‌خاصیتی مجبوره به خدمات متنوع و جدیدی که تو رستوران، کافه، مرکز خرید، اقامتگاه تفریحی و... دریافت می‌کنه افتخار کنه. با آب و تاب تعریفش می‌کنه، بقیه رو بهش دعوت می‌کنه، خیال می‌کنه جزء بندگان برگزیدهٔ خداست که تو برنامهٔ افتتاح فلان مغازهٔ جدید با حضور بهمان سلبریتی کم/بی‌خاصیت حضور داشته و زندگی می‌کنه که کار کنه که پول دربیاره که به این کلکسیون افتخارات اضافه کنه. اون طرف ماجرا هم از نداشتن توفیق امتحان کردن سس جدید یه فست‌فود گرون‌قیمت احساس بدبختی و «جوونی نکردن» بهش دست می‌ده. حالا قشنگ اینه که علاوه بر این بلای جهانی، نسخهٔ مذهبیش رو هم باید تو ایران تحمل کنیم. یعنی حس برگزیده بودن متواضعانه‌ای رو که بعضیا نسبت به حرم و زیارت و فلان موقع فلان جا بودن و دیدن بهمان قسمت کم‌تر‌دیده‌شدهٔ بیسار زیارتگاه دارن، خود حضرت آدم وقتی فرشته‌ها بهش سجده کرده بودن نداشت. بعد شما به همهٔ این قضایا، زندگی و سفر و مهاجرت به خارج از ایران رو هم اضافه کن! یعنی الان ما به تعداد تک‌تک کشفیات (عدهٔ زیادی از) ایرانی‌های خارج از کشور تو کوچه پس‌کوچه‌های شهرها و کشورهایی که رفتن باید احساس غبطه و حسرت داشته باشیم تا اینا دلشون خنک و خیالشون راحت شه که افتخارات زندگی‌شون به قدر لازم و کافی بوده تا این‌جا.

می‌دونید، یه بار به این نتیجه رسیدم اگر نمی‌شه همهٔ جاهای دیدنی دنیا رو رفت و همهٔ چیزای خوشمزه‌ش رو خورد (که واقعا هم نمی‌شه) پس دیگه مهم نیست به دیدن و امتحان کردن چندتاشون می‌رسیم. سفر بریم، بگردیم، جاهای جدید و مزه‌های متفاوت رو امتحان کنیم و ازشون لذت ببریم، ولی اینا رو «افتخار» ندونیم. بابت نرفته‌ها و نچشیده‌ها هم انقدر حس حسرت و بدبختی نداشته باشیم. این فخرفروشی طبقه‌متوسطی، مثل باتلاق غرقمون می‌کنه...


+ چرا طبقهٔ متوسط؟ چون با این طبقه بیش‌تر برخورد داشتم. و الا فخرفروشی همه‌جا هست.
+بدیهیات: هر روایت سفر و تجربه‌ای، اسمش فخرفروشی نیست. ادا‌ اطواری‌ها از چندفرسخی معلومن کلا.
+بدیهیات۲: منظورم «همه» نیست. کلا تو این وبلاگ تقریبا هیچ‌وقت منظورم «همه» نیست.
۲۵ شهریور ۱۴۰۰ ، ۲۰:۴۹ ۴ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۱
مهتاب

نیازمندی‌ها

بدون این که برم سر کار، ماهانه به اندازهٔ خرید چند تا کتاب و مجله و آلبوم موسیقی و هزینهٔ اشتراک اینترنت و فیلیمو (و امثالهم) و خرید یه سری خرت و پرت دیگه (که سرجمع فکر کنم یکی دو تومن بشه) بهم پول بدن و من بشینم تو خونه تاریخ، تاریخ علم، فلسفه، فلسفهٔ تعلیم و تربیت (و کلا کتابای حوزهٔ تعلیم و تربیت) و کتابای حوزهٔ زنان به اضافهٔ مقادیری ادبیات و کتابای اعتقادی بخونم و برای نوجوونا یه مجموعه تاریخ علم (و شاید هم یکی دو تا مجموعه داستان کوتاه یا رمان بزرگسال و یکی دو تا مطلب بلند تو حوزهٔ مسائل زنان) بنویسم.


+ برای تفریح هم آشپزی کنم، سه‌تار بزنم و برم دوچرخه‌سواری.
۲۱ شهریور ۱۴۰۰ ، ۱۲:۳۳ ۱۰ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰
مهتاب

هزار راه نرفته

یه مطلبی رو اخیرا دیدم یکی دو جا با این مضمون که «اگه آقای رییسی نتونه دیگه هیچ‌کس نمی‌تونه»؛ حالا نمی‌دونم نیت نویسنده یا منظورش از تونستن و نتونستن دقیقا چیه؛ منتها از هر زاویه‌ای نگاه می‌کنم حرف پرتی به نظرم میاد. ببینید، پروردگار عالم استعدادهای مختلفی رو که برای حل مشکلات هر جامعه‌ای نیازه، تو وجود بچه‌هایی که تو اون جامعه به دنیا میان قرار می‌ده و این وظیفهٔ نظام‌های آموزشی و بعد هم اداری جامعه است که بتونن این استعدادها رو پیدا کنن، پرورش بدن و نهایتا به سمت جایگاه درستشون هدایت کنن. در باب میزان عدالت و کیفیت آموزشی و شایسته‌سالاری و ترکیبات رویایی‌ای از این دست که لازم نیست چیزی بگم مسلما؛ چون همه‌مون می‌دونیم ایرادات زیادی به همهٔ این‌ها وارده، فلذا، گرچه آقای رییسی در انتخاباتی که گذشت، بین گزینه‌هایی که با عبور از فیلتر‌های بعضا نادرست، بالاخره تونستن خودشون رو در معرض انتخاب قرار بدن، بهترین گزینه بودن (به نظر من)، اما مطلقا مفهومش این نیست ایشون بهترین گزینه برای ریاست‌جمهوری در این مقطع زمانی هم هستن. چه بسا رییس‌جمهور مناسب برای ما الان گوشهٔ یه اداره یا وزارتخونه به خاطر نداشتن روابط موردنیاز یا وجههٔ شورای‌نگهبان‌پسند، در حال انجام وظایف عادی‌ش باشه و چه بسا که به خاطر انجام صادقانهٔ وظایفش مورد بی‌مهری و توبیخ هم قرار گرفته باشه. بنابراین اولا که من شخصا انتظار هیچ معجزه‌ای ندارم طی سال‌های آتی و ثانیا موفق نشدن آقای رییسی مفهومش بن‌بست ما ایرانی‌ها در حکومت‌داری نیست. برنامه‌ریزی برای داشتن گزینه‌های مناسب تصدی جایگاه‌های مختلف، حداقل از دورهٔ مهدکودک باید شروع بشه، تازه اگر دوران قبل از تولد یا سال‌های ابتدایی زندگی رو کلا در نظر نگیریم. 

خلاصه که، راه‌های نرفته خیلی زیاده. جوگیر نشیم لطفا.


پ.ن: من معتقد نیستم اصلا شایسته‌سالاری نداریم و همهٔ اونایی که دارن صادقانه کار می‌کنن توبیخ می‌شن یا هیچ آدمی سر جای درستش نیست و... . فقط عرضم اینه کاملا محتمله افراد زیادی سر جاشون نباشن یا به خاطر خدمت صادقانه نادیده گرفته بشن و الخ. (که همینم همه‌جای دنیا هست، فقط شدت و ضعف داره)
۱۳ شهریور ۱۴۰۰ ، ۱۶:۰۹ ۱۰ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۲
مهتاب

تناسب سلاح

جواب «تفکر» و «ایده»، گلوله و خمپاره و موشک نیست. «ارتش آمریکا» نهایتا بتونه در مقابل «ارتش» یه قسمتی از جهان موفق بشه، در مقابل «تفکر» اون بخش از جهان، ارتش نیست که پیروز می‌شه، «فکر» آمریکاییه. نمی‌تونم دقیقا بگم شکست، چون هنوز معلوم نیست چی می‌شه، اما عقب‌نشینی آمریکا در مقابل طالبان، در همین راستا قابل‌فهمه. حالا اگر کسی از خود افغانستان یا بیرون از اون، دغدغهٔ واقعی اصلاح داره، باید نیروش رو بذاره رو اصلاح تفکر. مثلا طلبه‌های افغانستانی رو (با آزمون) بورسیه کنن تو حوزه‌های علمیهٔ ایران یا مثلا از ایران طلاب مجرد مجرب بفرستن افغانستان که همون‌جا بمونن و ازدواج کنن و یه نسل دورگه شکل بگیره. این‌ها می‌شه جواب تفکر با تفکر. بعد بیست سال دیگه نتیجه‌ش رو همه می‌بینن و برخلاف این فضاحت آمریکایی، از نتیجه کیف می‌کنن.



+ ترکیه و امارات هم به عنوان به‌روز‌ترین کشورهای سنی‌مذهب منطقه نباید باعث نگرانی باشن. اگر فکرمون و نحوهٔ اجراش بهتر باشه که خودش جواب می‌ده؛ اگرم نباشه، به هرحال ترکیه‌ای شدن افغانستان به پاکستانی شدنش ترجیح داره.

+ اگر برچسب خوش‌بینی مفرط بهم نخوره به نظر من قرار گرفتن مسئلهٔ طالبان در سطح مسائل اتفاق مبارکیه، چون احتمال داره به حلش کمک کنه. فراموش نکنیم که قبل از این اتفاقات هم خیلی از بخش‌های افغانستان دست طالبان بود و عملا مسئله وجود داشت، منتها در عمق، و نادیده گرفته می‌شد. اولین قدم حلش، همینه که بیاد روی سطح. روی سطح اومدنی که دیگه احتمال حملهٔ آمریکا هم در اون نیست. روی سطح اومدنی که می‌تونه شروع حل مسئله باشه.

۱ شهریور ۱۴۰۰ ، ۱۰:۰۵ ۱۰ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۱
مهتاب