خب من واقعا الان تو این مرحله‌ام که «...مَتَى نَصْرُ اللَّهِ...»
چقدر دلم شکست از خبر شهادتت سنوار عزیز... هرچند همین که تو اون جغرافیای کوچیک تا همین الان هم زنده بودی خودش معجزه بود...
کاش می‌شد همهٔ دار‌و‌ندار من و امثال من رو می‌گرفتن ولی فرماندهان و سرداران مقاومت زنده و سالم می‌موندن...
چی می‌تونه جبران خون پاک عزیزان ما باشه؟ چه عذابی؟ چه عقوبتی؟ ما هنوز انتقام خون گرم حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) رو نگرفتیم. هنوز داغ شمشیر زهرآلود ابن‌ملجم روی قلب ماست. ما هنوز لباس عزای شهادت فاطمه (سلام‌الله علیها) رو از تنمون درنیاوردیم. ما هنوز حتی فرصت نکردیم از مجلس غربت امام حسن (علیه‌السلام) بیرون بیایم و برای تنهایی امام سجاد (علیه‌السلام) و فرزندانش اشک بریزیم. ما خیلی که جلو اومده باشیم نهایتا ۱۳دی۹۸ همراه زمان یخ زدیم. جلوتر از این دیگه چیزی وجود نداره. نه زمان، نه مکان، نه خود من. رفتن سید که حتی تو فهرست «تلاش برای باور کردن» هم نیست. هیچ فیلمی ازش رو نمی‌تونم باز کنم و الا یه اختاپوس چنگ می‌زنه به قلبم و ولش نمی‌کنه. اون‌وقت حتی یحیای عزیز رو هم از بین ما بردی؟... یا الله... دلخوشیم به این که می‌بینی و می‌دونی. و اگر تو این‌طور می‌پسندی، پس همین درسته...

کاش این همه فراق، فدیهٔ حضور عظیم شما باشه آقا...