شهادت شهدا یا بروز حوادث و ابتلائات باید چیزهایی رو در زندگی روزانه و عادت‌های شخصی ما عوض کنه. فقط این‌طوریه که می‌تونیم مصمم و پایدار بمونیم و به تعبیر قرآن، بعد از ابتلائات، حتی بر ایمانمون افزوده بشه.

چیزهایی شبیه نماز اول‌وقت، قرائت روزانهٔ زیارت عاشورا، تلاش برای دوری از لغو و غیبت در گفت‌وگوها، اهتمام بیش‌تر به کسب روزی حلال، پرهیز از تنبلی و به تعویق انداختن کارها، مطالعات منظم اعتقادی، دقت به رفتارها در ارتباط با خانواده و مخصوصا پدر و مادر، کمک جدی و مستمر به جبههٔ مقاومت به هر شکلی که می‌تونیم و...

فکر کردن به زندگی مردان و زنان بزرگ‌ و پرتلاشی که در همین روزگار فعلی ظاهرا مدرن قرن بیست‌و‌یکمی ما مجبور شدن در مسیر مبارزه با پلیدی‌های عالم سال‌های سال مخفیانه زندگی کنن و حتی در پایان هم غریبانه تشییع و تدفین بشن، آدم رو معذب و شرمنده می‌کنه. شرمی که می‌تونه انگیزهٔ خیلی از تغییرها باشه...

+ و می‌دونید، به اثر وضعی این تغییرها فکر می‌کنم در نظام هستی. به تاثیری که تلاش مضاعف خالصانهٔ ما (به احترام و به یاد شهدا) می‌تونه روی عوض شدن معادله‌ها بذاره. حتی اگر فرسنگ‌ها از خط مقدم مبارزه دورتر باشیم...