يكشنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۱:۲۳ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
از اولین سالهایی که تبلیغ حضور در زیارت اربعین حسینی به شکل فعلی آغاز شد، نسبت به این ماجرا حس بدگمانی داشتم. خلاصهٔ نظر من در مورد موضوع این بود که «جمهوری اسلامی در حال سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم برای گسترش نفوذ منطقهای و قدرت نرمش است.» دو نکته را باید در مورد این جمله توضیح بدهم. اول این که من معتقدم عقل حاکم بر جمهوری اسلامی از آنچه غالب مردم فکر و تحلیل میکنند هوشمندتر است و بنابراین در قدم اول به نظر من کاملا ممکن بود ما مشغول بازی کردن در زمینی بشویم که در اصل برای اهداف دیگری برنامهریزی شده بود. دو این که گسترش قدرت نرم جمهوری اسلامی یا باورها و احساسات مذهبی مردم، هدفی است که من امیدوارم لیاقت پیدا کنم تا بتوانم عمر و جان و زندگیام را برایش وقف کنم، اما به همان اندازه که چنین آرزویی دارم، با سوءاستفاده از این احساسات (با فرض وجود چنین مسئلهای) مخالفم. بنابراین نیاز به زمانی داشتم تا جهتگیری ادامهٔ این حرکت تاحدی مشخص و قابلارزیابی شود. نکتهٔ بعدی تردیدی بود که در مورد اولا نیت حضور در این گردهمایی و ثانیا لزوم و ضرورت حضورم به عنوان یک خانم در آن داشتم. من سفرهای تشکیلاتی و دانشجویی زیاد رفتهام. فضای دلنشین حاکم بر این اردوها را میشناسم. حضور در جمعهای همفکر، ولو در مسیرهای طولانی و با وجود سختیهای مسیر و سفر، بسیار لذتبخش است. خاطرم هست در همان سالهای اولیهٔ رونق گرفتن سفر زیارتی اربعین، تحلیلی با این مضمون خوانده بودم که بخشی از لذت حضور در چنین فضایی به دلیل دور شدن از مناسبات عادی جامعهٔ مدرن و انسان مدرن است. پذیرش داوطلبانهٔ سختیها، نوع تعامل بین آدمها، تلاش برای به اشتراک گذاشتن داراییها، دور شدن از مناسبات مادی دنیای مدرن، سعهٔ صدر و مهربانی بیشتری که متاثر از فضا پیدا میکنند، تلاششان برای کمک به یکدیگر و ایثار در حق دیگران و حتی فاصله گرفتن کمابیش اجباری از فضای مجازی در طی روزهای سفر، رفتارهایی هستند که حتی در نبود علقهٔ دینی، برای انسان مدرن جذبکننده است و از آنجا که واکاوی دقیق نیاتم از انجام اعمال مختلف برای من بسیار مهم است، باز هم نیاز به فرصتی داشتم تا بتوانم از چنین دلایلی برای حضور در این سفر فاصله بگیرم. حقیقتش را بگویم حتی آن ایدهای که رفتار طرف عراقی را بسیار مهماننوازانه و ایثارگرانه توصیف میکرد هم برای من جذابیت چندانی نداشت و در بین دلایل احتمالی آن رفتارها «پیروی از سنتهای تاریخی و قبیلهای» دلیل پررنگتری به نظرم میرسید تا نوعی حضور آگاهانه و مسئولانه. علاوه بر اینها گرچه در حالت معمول مدافع حضور خانمها در همهٔ عرصههای حیات انسانی هستم و محدود کردن آنها را به دلیل جنسیت (جز در مواردی که حکم صریح دین باشد)، خلاف آزادی و اخلاق و کرامت انسانی میدانم، اما نگرانیای که در مورد زنانه شدن مناسک اربعین حسینی وجود داشت (به دلیل تمایل بیشتر خانمها به معنویات و نیز وقت آزاد بیشتری که به طور معمول ممکن است داشته باشند) به اعتقاد من نگرانی بهجایی بود و من معتقد بودم به قدر لازم و کافی خانمها در این مراسم حضور دارند و دیگر نیاز به حضور همچون منی نیست. به عبارتی در حالی که مطمئن بودم از حضور در چنین مراسمی بسیار لذت خواهم برد (مخصوصا که الحمدلله دوستان معتقد و مومنی دارم که امکان حضور جمعی دوستانه در کنار آنها هم برایم فراهم بود) اما نگاه و نظرم این بود که شرکت در چنین مراسمی همچنان «وظیفهٔ» من نیست و صرف علاقه به حضور، برای شرکت در آن کافی نیست و البته که علاقهٔ کافی هم به دلیل تردیدهای بخش اولی که عرض کردم وجود نداشت.
در اینجا لازم است به یک نکته هم اشاره کنم. گرچه علاقه و شوق حضور در این مراسم را نداشتم، اما به انحای مختلف تلاش میکردم تا این علاقه به وجود بیاید. خواندن کتاب، نوشتن متن، دیدن مستند، قبول پیشنهاد آقای فیشنگار برای مدیریت ویژهنامهٔ اربعین که در وبلاگشان منتشر شده بود و... تلاشهای نافرجام من برای قرار گرفتن در محدودهٔ این مغناطیس معنوی بود که البته هیچکدام به نتیجه نرسیدند. البته واضح است که در طی این تلاشها زمان میگذشت و این گذر، خود پاسخ برخی تردیدها را به همراه میآورد. از جمله نگرانیای که در مورد بیشازحد زنانه شدن این مراسم وجود داشت. اما، ضربهٔ نهایی یک متن انتقادی در مورد نحوهٔ مواجههٔ اهالی علوم انسانی مملکت با این پدیده بود.
خاطرم نیست این متن انتقادی را کجا خواندم یا نویسندهٔ آن چهکسی بود، اما بهمضمون، انتقاد بهحقی را مطرح میکرد در مورد تبختر احمقانه و غرور بیجای مثلا نخبگان علوم انسانی کشور که خیلیهایشان (که الحمدلله بهمدد شبکههای اجتماعی در مورد هر رطب و یابسی با سرعت نور اظهار فضل و نظر میکنند) در سکوت کامل خبری دربارهٔ این اتفاق هرسالهٔ پرشور (و هرسال پرشورتر از قبل) بودند. و این موضوع، خط قرمز بسیار بزرگی برای من است. در نظام فکریای که من به آن معتقدم، مخالفت با پروردگار عالم، بسیار موجهتر از بیتفاوتی و بیخیالی نسبت به اوست. داشتن نظری مبنی بر «سوءاستفادهٔ جمهوری اسلامی از احساسات مذهبی مردم در جهت...» بسیار مودبانهتر از نادیده گرفتن چنین مراسم باشکوهی است. توهین به شرکتکنندگان در این مراسم کمابیش قابلتوجیهتر است تا حذف و بایکوت و نادیده گرفتن و با غرور مسخرهٔ آکادمیک از کنار آنها رد شدن و این همه انسان را «مردم» ندیدن و ندانستن و من از این که در چنین گروه و دستهای قرار بگیرم و فرداروزی با چنین آدمهای متکبری در صحرای محشر محشور شوم متنفرم. به خودم آمدم و احساس کردم این مراسم هرچه باشد یا نباشد به هر حال زیارت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام است و آیا حتی به اندازهٔ یک بار، قصد ندارم در آن شرکت کنم؟ چه دلیل موجهی برای چنین بیادبیای به محضر حضرتشان دارم؟ و خب، این نقطهای بود که تصمیمم برای حضور در این مراسم قطعی و جدی شد. این نقطه چه زمانی بود؟ بعد از اربعین ۹۸. بقیهٔ داستان را هم همگی میدانیم. همهگیری کووید و تعلیق همهٔ سفرهای زیارتی و گذر زمان و سرد شدن اشتیاق و کاهلی و... تا امسال که دیگر هیچ عذر و بهانه و تردید و تنبلیای باقی نماند...
انشاءالله ادامه دارد...
پ.ن: سپاس فراوان بابت دعاهایتان. ممنون که هستید ♥️