تلاجن

تو را من چشم در راهم...

۸ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است.

نظر خیلی نامحبوب۲

پنجشنبه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ۰۲:۴۵ ق.ظ
نویسنده : مهتاب

استفاده از سهمیه‌های ایثارگری و هیئت علمی و امثال این‌ها در تحصیل و کار و استفاده از اون پول، اثر وضعی‌ای داره که به‌مرور قدرت درک مسائل رو از آدم‌ها می‌گیره.

نه فورا؛ ولی حتما.


پ.ن: نویسنده فرصت یک استخدام رسمی دولتی کاملا بی‌دردسر رو به همین دلیل رد کرده. غرض این که مطلب از جهت کوتاهی دست و نرسیدن به گوشت و الخ نوشته نشده.


مرتبط از همین وبلاگ.

بهتر از این نمی‌تونم توصیفش کنم

يكشنبه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ۱۰:۲۷ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

ورزش قهرمانی، افیون توده‌هاست.


مرتبط از همین وبلاگ.

و می‌چسبید البته

شنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۹:۳۸ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
عجیبه ولی ۲۸‌صفر من رو یاد فیلم «لیلا»ی مهرجویی میندازه که با مجلس شله‌زردپزون ۲۸‌صفر شروع و تموم می‌شه. بعد مثلا دایی دختره و بابای پسره تو خونه عبا مینداختن رو شونشون که نشونهٔ صبغهٔ علمایی خانواده بوده. ابزار موسیقی ایرانی، کتابخونه، این که یه جایی تو فیلم علی مصفا می‌گه من فلان‌ کشورهای اروپایی رو دیدم ولی برای زندگی ایران خوبه و تلویحا واکنش ادایی شنونده رو مسخره می‌کنه و... . هرچقدر بیش‌تر می‌گذره بیش‌تر متقاعد می‌شم دین‌داری، ولو در حد یه احترام ساده به حتی صرفا بعضی مناسبت‌های مذهبی، چقدر نشونهٔ اصالت فرد و خانواده‌شه. و چقدر یه زمانی نمایش اصالت تو سینما رواج داشت و عادی بود...

نظر خیلی نامحبوب

چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۲، ۰۹:۴۹ ق.ظ
نویسنده : مهتاب

چقدر تلاش نسل ما برای این که با وجود مشکلات اقتصادی جدی (که دورنمایی هم برای حلش نیست) ازدواج نکنه و بچه‌دار نشه شجاعانه است و چقدر کم میزان این عقلانیت و شجاعت درک می‌شه.

باز هرجور صلاحه

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۲، ۱۰:۰۰ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

بچه‌ها من تو دنیای موازی به مبارزهٔ مدنی‌تون احترام می‌ذارم حتی، منتها همون خارجی‌ها هم تو برف و بارون و سرما (مخصوصا اگه شدید باشه) یه چی میندازن سرشون که مریض نشن. این‌طور که می‌بینم احتمالا تو مسیر مبارزه با جمهوری اسلامی ذات‌الریه می‌گیرید و خودتون یه چیزیتون می‌شه🤷🏻‍♀️

چرا به ما سختی شرایط زندگی نمی‌دن کنار اینا؟

جمعه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۲، ۰۹:۱۵ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

شبه‌روشنفکر ایرانی جنبه‌های منفی مدرنیته رو هم می‌اندازه گردن دین :) یعنی همزمان که معتقده دین خرافات و وسیلهٔ کنترل توده‌های مردمه و بهش عمل نمی‌کنه و گام‌به‌گام طبق اصول مدرنیته تو سبک زندگی می‌ره جلو، هرجا به مشکل و گرفتاری و اضطراب و خیانت و... بربخوره هم تقصیر دین و مذهبه :) به خدا اگه خود مدرنیته انقدر خودش رو قبول داشته باشه که اینا. سطح بلاهتشون تو یه لیگ دیگه است کلا.

ما چگونه مستقل شدیم

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۹:۰۰ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
می‌دونید، استقلال چیز خوبیه. منتها درستش اینه ذره‌ذره به دست بیاد. مثل این که برای یاد گرفتن شنا لازمه مربی‌ای داشته باشی که قدم به قدم اصولش رو بهت یاد بده. منتها ماها یه مقداری با روش «پرتش کن تو آب خودش یاد می‌گیره» مستقل شدیم. می‌شه این‌طوری هم شنا یاد گرفت ولی اثرات اون شوک تا مدت‌ها باقی می‌مونه. شاید هم هیچ‌وقت از بین نره. خلاصه که «دختر مستقل» و کلا «آدم مستقل» از دور جالبه؛ منتها برای این که از نزدیک هم جالب باشه، رعایت یه اصولی لازمه. اگر مادر/پدر هستید یا قراره بشید، حواستون به این اصول باشه.


پ.ن: منظورم از استقلال داشتن خونهٔ جداگانه نیست.
پ.ن۲: مطلب مربوط به اربعین رو ادامه می‌دم ان‌شاءالله. منتها یه مقدار زمان می‌بره. هم تازه رسیدم و خسته و کمی مریضم و هم کلیدواژه‌ها نسبتا زیاده.

بخش اول: پیش از آن واقعهٔ بزرگ

يكشنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۱:۲۳ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
از اولین سال‌هایی که تبلیغ حضور در زیارت اربعین حسینی به شکل فعلی آغاز شد، نسبت به این ماجرا حس بدگمانی داشتم. خلاصهٔ نظر من در مورد موضوع این بود که «جمهوری اسلامی در حال سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم برای گسترش نفوذ منطقه‌ای و قدرت نرمش است.» دو نکته را باید در مورد این جمله توضیح بدهم. اول این که من معتقدم عقل حاکم بر جمهوری اسلامی از آنچه غالب مردم فکر و تحلیل می‌کنند هوشمندتر است و بنابراین در قدم اول به نظر من کاملا ممکن بود ما مشغول بازی کردن در زمینی بشویم که در اصل برای اهداف دیگری برنامه‌ریزی شده بود. دو این که گسترش قدرت نرم جمهوری اسلامی یا باورها و احساسات مذهبی مردم، هدفی است که من امیدوارم لیاقت پیدا کنم تا بتوانم عمر و جان و زندگی‌ام را برایش وقف کنم، اما به‌ همان‌ اندازه که چنین آرزویی دارم، با سوءاستفاده از این احساسات (با فرض وجود چنین مسئله‌ای) مخالفم. بنابراین نیاز به زمانی داشتم تا جهت‌گیری ادامهٔ این حرکت تاحدی مشخص و قابل‌ارزیابی شود. نکتهٔ بعدی تردیدی بود که در مورد اولا نیت حضور در این گردهمایی و ثانیا لزوم و ضرورت حضورم به عنوان یک خانم در آن داشتم. من سفرهای تشکیلاتی و دانشجویی زیاد رفته‌ام. فضای دلنشین حاکم بر این اردوها را می‌شناسم. حضور در جمع‌های همفکر، ولو در مسیرهای طولانی و با وجود سختی‌های مسیر و سفر، بسیار لذت‌بخش است. خاطرم هست در همان سال‌های اولیهٔ رونق گرفتن سفر زیارتی اربعین، تحلیلی با این مضمون خوانده بودم که بخشی از لذت حضور در چنین فضایی به دلیل دور شدن از مناسبات عادی جامعهٔ مدرن و انسان مدرن است. پذیرش داوطلبانهٔ سختی‌ها، نوع تعامل بین آدم‌ها، تلاش برای به اشتراک گذاشتن دارایی‌ها، دور شدن از مناسبات مادی دنیای مدرن، سعهٔ صدر و مهربانی بیش‌تری که متاثر از فضا پیدا می‌کنند، تلاششان برای کمک به یکدیگر و ایثار در حق دیگران و حتی فاصله گرفتن کمابیش اجباری از فضای مجازی در طی روزهای سفر، رفتارهایی هستند که حتی در نبود علقهٔ دینی، برای انسان مدرن جذب‌کننده است و از آن‌جا که واکاوی دقیق نیاتم از انجام اعمال مختلف برای من بسیار مهم است، باز هم نیاز به فرصتی داشتم تا بتوانم از چنین دلایلی برای حضور در این سفر فاصله بگیرم. حقیقتش را بگویم حتی آن ایده‌ای که رفتار طرف عراقی را بسیار مهمان‌نوازانه و ایثارگرانه توصیف می‌کرد هم برای من جذابیت چندانی نداشت و در بین دلایل احتمالی آن رفتارها «پیروی از سنت‌های تاریخی و قبیله‌ای» دلیل پررنگ‌تری به نظرم می‌رسید تا نوعی حضور آگاهانه و مسئولانه. علاوه بر این‌ها گرچه در حالت معمول مدافع حضور خانم‌ها در همهٔ عرصه‌های حیات انسانی هستم و محدود کردن آن‌ها را به دلیل جنسیت (جز در مواردی که حکم صریح دین باشد)، خلاف آزادی و اخلاق و کرامت انسانی می‌دانم، اما نگرانی‌ای که در مورد زنانه شدن مناسک اربعین حسینی وجود داشت (به دلیل تمایل بیش‌تر خانم‌ها به معنویات و نیز وقت آزاد بیش‌تری که به طور معمول ممکن است داشته باشند) به اعتقاد من نگرانی به‌جایی بود و من معتقد بودم به قدر لازم و کافی خانم‌ها در این مراسم حضور دارند و دیگر نیاز به حضور همچون منی نیست. به عبارتی در حالی که مطمئن بودم از حضور در چنین مراسمی بسیار لذت خواهم برد (مخصوصا که الحمدلله دوستان معتقد و مومنی دارم که امکان حضور جمعی دوستانه در کنار آن‌ها هم برایم فراهم بود) اما نگاه و نظرم این بود که شرکت در چنین مراسمی همچنان «وظیفهٔ» من نیست و صرف علاقه به حضور، برای شرکت در آن کافی نیست و البته که علاقهٔ کافی هم به دلیل تردیدهای بخش اولی که عرض کردم وجود نداشت.

در این‌جا لازم است به یک نکته هم اشاره کنم. گرچه علاقه و شوق حضور در این مراسم را نداشتم، اما به انحای مختلف تلاش می‌کردم تا این علاقه به وجود بیاید. خواندن کتاب، نوشتن متن، دیدن مستند، قبول پیشنهاد آقای فیشنگار برای مدیریت ویژه‌نامهٔ اربعین که در وبلاگشان منتشر شده بود و... تلاش‌های نافرجام من برای قرار گرفتن در محدودهٔ این مغناطیس معنوی بود که البته هیچ‌کدام به نتیجه نرسیدند. البته واضح است که در طی این تلاش‌ها زمان می‌گذشت و این گذر، خود پاسخ برخی تردیدها را به همراه می‌آورد. از جمله نگرانی‌ای که در مورد بیش‌از‌حد زنانه شدن این مراسم وجود داشت. اما، ضربهٔ نهایی یک متن انتقادی در مورد نحوهٔ مواجههٔ اهالی علوم انسانی مملکت با این پدیده بود.

خاطرم نیست این متن انتقادی را کجا خواندم یا نویسندهٔ آن چه‌کسی بود، اما به‌مضمون، انتقاد به‌حقی را مطرح می‌کرد در مورد تبختر احمقانه و غرور بی‌جای مثلا نخبگان علوم انسانی کشور که خیلی‌هایشان (که الحمدلله به‌مدد شبکه‌های اجتماعی در مورد هر رطب و یابسی با سرعت نور اظهار فضل و نظر می‌کنند) در سکوت کامل خبری دربارهٔ این اتفاق هرسالهٔ پرشور (و هرسال‌ پرشور‌تر از قبل) بودند. و این موضوع، خط قرمز بسیار بزرگی برای من است. در نظام فکری‌ای که من به آن معتقدم، مخالفت با پروردگار عالم، بسیار موجه‌تر از بی‌تفاوتی و بی‌خیالی نسبت به اوست. داشتن نظری مبنی بر «سوءاستفادهٔ جمهوری اسلامی از احساسات مذهبی مردم در جهت...» بسیار مودبانه‌‌تر از نادیده گرفتن چنین مراسم باشکوهی است. توهین به شرکت‌کنندگان در این مراسم کمابیش قابل‌توجیه‌تر است تا حذف و بایکوت و نادیده گرفتن و با غرور مسخرهٔ آکادمیک از کنار آن‌ها رد شدن و این همه انسان را «مردم» ندیدن و ندانستن و من از این که در چنین گروه و دسته‌ای قرار بگیرم و فرداروزی با چنین آدم‌های متکبری در صحرای محشر محشور شوم متنفرم. به خودم آمدم و احساس کردم این مراسم هرچه باشد یا نباشد به هر حال زیارت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام است و آیا حتی به اندازهٔ یک بار، قصد ندارم در آن شرکت کنم؟ چه دلیل موجهی برای چنین بی‌ادبی‌ای به محضر حضرتشان دارم؟ و خب، این نقطه‌ای بود که تصمیمم برای حضور در این مراسم قطعی و جدی شد. این نقطه چه زمانی بود؟ بعد از اربعین ۹۸. بقیهٔ داستان را هم همگی می‌دانیم. همه‌گیری کووید و تعلیق همهٔ سفرهای زیارتی و گذر زمان و سرد شدن اشتیاق و کاهلی و... تا امسال که دیگر هیچ عذر و بهانه و تردید و تنبلی‌ای باقی نماند...

ان‌شاءالله ادامه دارد...


پ.ن: سپاس فراوان بابت دعاهایتان. ممنون که هستید ♥️