«افتتاح» از آن دعاهایی است که موقع خواندنش، نه تنها ورق نمیزنم ببینم کی تمام میشود، بلکه وقتی به اواخرش میرسم ناراحت میشوم چرا بیش تر ادامه ندارد...
+پیشنهاد: ترجمه فارسیاش را اگر لازم است بگذارید جلویتان و همزمان صوتش را با صدای آقای فرهمند گوش بدهید.
+در راستای شخصی سازی شب قدر:)
شاید بگویم بین همه احادیث، خطبه ها، دعاها و جملاتی که از حضرتشان خواندهام، هیچ چیز به اندازه ترکیب «دنیای شما» که در خیلی از فرمایشات مولا هست، مرا تحت تاثیر قرار نداده...
برگشته میگه که: «یکی از آسیبهای برجام این بود که ما تیم تخصصی نداشتیم توش و بیشتر زحمتها رو دوش آقای ظریف بود!»
انگار که بگی «یکی از آسیبهای پروژه برجی که داشتیم میساختیم و فرو ریخت، این بود که مهندس نداشتیم تو پروژه و داده بودیم اوس جواد خودش تا جایی که میتونه کارو پیش ببره؛ بالاخره گفتیم بنّایی که انگلیسی بلده حرف بزنه، لابد برجم بلده بسازه!»
+بعد الان اون مترسکی که رییس «کمیته نظارت بر برجام»ه، به دلایل مختلف و متعددی، حتی لیاقت نداره رییس کمیته نظارت بر پخت آش رشته افطار باشه. قحط الرجاله یا چی؟!
آیا خدایی که مراقب انتخابات انجمن کوچک دانشگاه ما هست، می تواند حواسش به جمهوری اسلامی نباشد؟
+همیشه اقلیت بودیم؛ اقلیتی که به خاطر این قلیل بودن خیلی اذیت می شد؛ ولی جالب بود که همیشه خدا وقتی در اوج گرفتاری ها مجبور بودیم قاعده " هرکاری از دستت برمیاد، تمام و کمال انجام بده و باقیشو بسپر به خدا " را مرور کنیم، نتیجه اش را می دیدیم.
+امشب که نتایج انتخابات امسال انجمن را دیدم، در حالی که در جریان خیلی از نگرانی ها و دغدغه های بچه ها و حواشی ایجاد شده و خیلی چیزهای دیگر بودم، باز هم مطمئن شدم که یکی حواسش هست به ما. حواسش هست به هر کسی که قلبش برای این سرزمین می تپد و به خودش قول داده در حد توانش " بار روی زمین مانده " را بردارد.( با همه خطاها و کمبودها و نواقص و اشتباهات و...)
+ از آن جا که از سیاست گریزی نیست و هر طور که از آن فرار می کنی باز هم جلوی رویت سبز می شود، خلاصه صحبت های وزیر امور خارجه آمریکا را اتفاقی امروز دیدم و مخصوصا آن قسمتش که تلویحا آرزو کرده بود رهبری نباشد تا لابد خیلی چیزها محقق شود، باعث شد ناخودآگاه این عبارت قرآنی را زمزمه کنم:
" قُلْ فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ "
آدمی زاد ذاتا در جست و جوی عیب و ایرادهای اخلاقی است؛ فقط مسئله این است که نوک پیکان این تجسس را به سمت خودت بگیری یا بقیه...
پروردگار عالم، استعداد و علاقه حل موضوعات مختلف مبتلابه هر جامعه را در وجود نوزادانی که در آن جامعه متولد می شوند، قرار می دهد و منتظر می ماند تا طبق قوانین ثابتی که در همه دنیا برقرار است، آن بچه ها بزرگ شوند، دنبال علاقه شان بروند، چالش ها و مشکلات آن را تحمل کنند، تا به تدریج راه حل مسائل به شکل های گوناگون به آن ها الهام شود و این گونه به مرور جامعه در تمامی حوزه ها رشد کند، در حالی که در عین حال در آن جامعه، اغلب آدم ها در همان مسیری قرار دارند که برای آن ساخته شده اند.( که خودش یکی از بزرگ ترین لذت های زندگی این دنیاست.)
اما اینجا؟ جامعه، خانواده و نظام آموزشی، مدام در حال دادن نشانی های اشتباه به کودکان، نوجوانان و جوانان هستند. در چنین وضعیت درهمی، من ترجیح می دهم مقصر اصلی را همان نوجوانانی بدانم که در اوج بی دغدغدگی و سبکبالی نوجوانی و جوانی، به طرز عجیب و محافظه کارانه ای به جای دنبال کردن رویاهایشان، دقیقا در همان چهارچوب های غلط و ساختگی جامعه، خودشان را محدود می کنند.
این روزها، دیدن هیچ کسی به اندازه آدم هایی که با شجاعت، مسیر زندگی شان را بر اساس علایقشان انتخاب می کنند و دقیق، محکم و کامل پای آن می ایستند، مرا به وجد نمی آورد.
ایمان و تقوای خیلی از مسئولین مملکتی، به گمان من، در این حد باقی مانده که فقط تشخیص می دهند نماز پشت سر علی با صفاتر است. غذا را ولی همچنان سر سفره معاویه می خورند.
" اگر فقط تشخیص و ایمان قلبی و باور کافی بود عمرو عاص باید اول شیعه عالم باشد. عمروعاصی که ماجرای غدیر خم را یا به چشم دیده یا از کسانی که به چشم دیده اند، شنیده. بعد من و شما بعد از سیزده قرن و خرده ای این ماجرا را فقط در کتاب ها می خوانیم. عمروعاصی که درباره امام علی شعر می گوید*. عمروعاصی که در دم احتضار، در آن حساس ترین ساعت ها و لحظه هایی که برای ذهن یک انسان مطرح است، اظهار ندامت می کند و می گوید دینم را به دنیای معاویه فروختم. با علی که می دانستم حق است جنگیدم.
پس عمرو عاص به نظرم عمیق تر و علمی تر از شیعه قرن چهاردهم هجری به ولایت بلافصل امیرالمومنین پی برده و تصدیق کرده بود؛ اما آیا شیعه است؟ شما می گویید نه. چرا شیعه نیست؟ به خاطر این که اعتقاد به امامت امیرالمومنین تعهداتی می آورد.
من می گویم اگر او مومن نیست به دلیل این که این ایمانش، این قبولش، این تصدیقش با تعهدهای مناسبت همراه نبوده، آیا ما مومنیم؟ درحالی که تصدیق ما هم با تعهدهای مناسب همراه نیست. چه می فرمایید شما؟ "
*قصیده ای به نام جلجلیه (به ضم هر دو جیم) که عمروعاص در جواب معاویه سروده. علامه امینی، این قصیده را در الغدیر آورده است.
" و این الحصا من نجوم السماء و این معاویه من علی
شن های کنار ساحل کجا و ستارگان آسمان کجا؟ و معاویه کجا و علی کجا؟ "
متن از: طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن/صص 101 و 102
پیشنهاد می کنم بچه هایمان را درست تربیت کنیم و بفرستیم روانشناس شوند.
واقعا چند روانشناس و مشاور در این مملکت داریم که عمق و اوج پیچیدگی های ذهن یک ایرانی را درک کند که می خواهد بین آن میراث دو هزار و پانصد ساله و آن میراث هزار و چهارصد ساله و آن یکی میراث هزار ساله و این دو تا میراث چهل ساله و هشت ساله با هم و بین همه این ها با پیچیدگی های روحی روانی خودش و باز بین همه این مجموعه عجیب، با آنچه از کلیات و جزئیات زندگی در این تمدن های دور و بر می بیند، ارتباط برقرار کند و به تفاهم برسد؟!
احساس می کنم پروردگار عالم، همه مسائل لاینحل زندگی بشر در طول تاریخ را یکجا جمع کرده و سپرده به انسان ایرانی این عصر، تا حلشان کند!
" سلام بر آل یاسین. سلام بر تو ای دعوت کننده به سوی خدا و تدبیر کننده آیات و نشانه های او. سلام بر تو ای درگاه خدا و ولی و حاکم دین او. سلام بر تو ای جانشین خدا و یاور حق او. سلام بر تو ای حجت خدا و نشانه اراده او. سلام بر تو ای تلاوت کننده کتاب خدا و تفسیر کننده آن. سلام بر تو در لحظه های شبانگاهت و تمامی ساعات روزت.
سلام بر تو ای ذخیره به جا مانده از خدا در زمینش. سلام بر تو ای عهد و پیمان الهی که خدا از بندگان گرفت و آن را محکم ساخت. سلام بر تو ای وعده خدا که خود ضمانتش فرموده. سلام بر تو ای پرچم افراشته و ای دانشی که یک باره از آسمان نازل شده و ای فریاد رس!
و ای رحمت گسترده که وعده تکذیب ناپذیری.
سلام بر تو هنگامه برخاستنت، سلام بر تو هنگام نشستنت. سلام بر تو آن هنگام که می خوانی و بیان می کنی. سلام بر تو هنگامی که نماز می گزاری و قنوت می خوانی. سلام بر تو هنگامی که رکوع می روی و سجده می کنی. سلام بر تو هنگامی که "لا اله الا الله" و "الله اکبر" می گویی. سلام بر تو هنگامی که خدا را ستایش می کنی و مغفرت می طلبی. سلام بر تو هنگامی که شب و روز را سپری می کنی. سلام بر تو هنگامی که تاریکی بر همه جا سایه می افکند و آن هنگام که روشنایی روز تجلی می کند. سلام بر تو ای پیشوای مورد اطمینان. سلام بر تو ای پیشتاز مورد انتظار. سلامی بر تو به تمامی معنای کلمه..."
+آشنایی با زیارت آل یاسین و علاقه به آن، از انجمن اسلامی دانش آموزی با من مانده؛ از هیئت انصار المهدی، خیمه های معرفت، همکلاسی آسمانی، طرح انسجام، نشریه تک برگی، مجله آینده سازان، آن نستعلیق زیبای "فردا از آن ماست" توی ابرها، سررسید ویژه مسئول انجمن، دفترچه های همراه محرم و ماه مبارک و از همین کتابچه کوچک زیارت آل یاسین با ترجمه خوب سید مهدی شجاعی.
+هنوز هم وقتی گهگاهی مسیرمان با رفیق، اتفاقی یا غیر اتفاقی، از جلوی دفتر سابق انجمن می گذرد، هردویمان بی اراده زل می زنیم به آن ساختمان کوچک محقر و آن دروازه باریک سفید و بینمان سکوت می شود...
هنوز هم که هنوز است خیلی حرف ها هست برای نگفتن...
+نویسه های مرتبط: ادای تعهد ، وحی
+عید همگی مبارک:)
مزیت رقابتی اصلی دین، در ایجاد مکارم اخلاقی، ضمایم، متعلقات و ملزوماتش ( آرامش عمیق روحی، انصاف، ادب، سعه صدر، تغافل به موقع، صلابت و رحمت به جا و...) است؛ مقصدی که فقط و فقط از جاده اسلام می توان به آن رسید و بزرگ ترین دلیلی که در مقیاس گسترده، در طول تاریخ، سبب تحقق وعده " یدخلون فی دین الله افواجا " شده و در ادامه نیز چنین خواهد شد؛ پس وقتی این قابلیت را نداری، در عین حال حتی تلاش نمی کنی در مسیر دست یابی به آن قرار بگیری و با این وجود، با بیش ترین توان ممکن، ژست های انقلابی گری ات را مثل پتک بر سر بقیه می کوبی، رسما فقط خودت را دست انداخته ای!
+رونوشت به شاخ های اصطلاحا حزب اللهی توییتر.
+ " ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی خواند؛ صاحبدلی بر او بگذشت؛ گفت: تو را مشاهره چند است؟
گفت: هیچ! از بهر خدا می خوانم!
گفت: از بهر خدا، مخوان! "
صلح پایدار که شنیده اید حتما؛ یک چیزی هم هست به اسم حال خوب پایدار؛ البته آدم اول باورش نمی شود؛ ولی جدی جدی جز آپشن های زندگی در این عالم است...
+ " لا خوف علیهم و لا هم یحزنون "
فرض کنید تمام مشکلات دنیا حل شده؛ در همه عالم صلح برقرار شده؛مردم دنیا به آرامش و خوشبختی رسیدهاند و همه تبعیضها و ظلمها از بین رفتهاند؛ فقط در یک نقطه دور افتاده از این جهان کودکی وجود دارد که غمگین است و تنها کسی که می تواند به او کمک کند شما هستید. با این حال به هر دلیلی امکان استفاده از وسایل حمل و نقل را ندارید و باید پیاده به دیدنش بروید.(برای سفر روی آب، قایق در اختیارتان هست) در طول مسیر با مشکل خاصی مثل دزدها یا خلافکارها روبهرو نمیشوید؛ ولی خودتان ممکن است بیمار شوید.
فاصلهای هم که باید برای دیدن این کودک و کمک به او طی کنید، تقریبا به اندازه کل کره زمین (مثلا از نواحی شرقی چین تا مناطق غربی ایالات متحده) است؛ ضمنا با کمک نکردن شما به آن بچه، اتفاق وحشتناکی نمیافتد، مثلا آن کودک خودکشی نمیکند یا به راه خلاف کشیده نمیشود، ولی به هر حال بچه شادی هم نخواهد بود تا وقتی که شما را نبیند؛ حالا سوال این است که آیا این کار را انجام می دهید؟ حاضرید تمام کره زمین را پیاده برای فقط خوشحال کردن یک بچه طی کنید؟
اگر به جای بچه، یک فرد بزرگسال باشد چطور؟
و اگر به جای انسان، یک حیوان به کمک شما و فقط هم شما احتیاج داشته باشد چی؟
و اگر هیچ موجود زندهای در کار نباشد، تمام عالم به صلح و خوشی مطلق رسیده باشد و فقط مانده باشد تعمیر یک درِ بزرگ آهنی که فقط از دست شما بر میآید چطور؟(آخرین و تنها مشکل موجود در دنیا تعمیر همین در آهنی است)
برای کدام یک از اینها حاضرید تمام زمین را پیاده طی کنید؟
لطفا حتما نظرتان را بگویید. ممنون:)
+ اولی: «یعنی ببین دختره نصف منم درس نمیخوند؛ الان با سهمیۀ باباش داره پزشکی میخونه دانشگاه. اگه من سهمیه داشتم...»
دومی: «من بابام نرفت دنبالش دیگه. باید میرفت کردستان کارای اداریشو انجام میداد دیگه نرفت این همه راهو.»
اولی: «وای دیوانهای تو! من جای تو بودم یه دربست میگرفتم میرفتم پیگیری میکردم؛ میدونی چقد فرق میکنه؟!»
من: :|
+ چرا اغلبمون به بیعدالتی معترضیم و درعینحال آرزو داریم خودمون هم از اون شرایط ناعادلانه استفاده کنیم؟!
من شخصا با همۀ سهمیههای ایثارگری و هیئت علمی و اصولا هر چیزی که قرار باشه تو به خاطر تلاش یه نفر دیگه، امتیازی داشته باشی، مخالفم؛ ولی مخالفت من این شکلیه که خودم حتی اگر امکانش رو هم داشته باشم، از اینها استفاده نمیکنم و این به نظرم خیلی خیلی خیلی بدیهی میاد! واقعا فاز مردممون چیه؟!
+ لطفا نگید این سهمیهها قانونیان! اون حقوقهای عجیب و غریبی که حضرات میگرفتن و الان هم میگیرن هم کاملا قانونیه! ما نیاز به آدمهایی داریم که در عین توانایی، از قوانین ناعادلانه استفاده نکنن و درعینحال با تمام وجود تلاش کنن برای تغییر قوانین و شرایط و زندگیشون رو وقف این کار کنن! و به اعتقاد من فقط همین گروهن که اوضاع رو تو هر جامعهای تغییر می دن؛ بقیه در درجات مختلفی سرکارن! و جالبتر اینه که دقیقا همین عده که بیشترین سختی رو می کشن، از همه هم کمتر غر میزنن و از همه هم امیدوارترن به بهتر شدن اوضاع!
+ من اصلا اهل فوتبال نیستم ولی یادمه چند وقت پیش تو خبرا بود که روز امضای قرارداد از «شفر»، سرمربی استقلال، اسم پدرشو برای ثبت توی قرارداد خواسته بودن؛ گفته بود شما به بابای من چیکار دارین؟ بهش گفتن برای روال اداری. گفته بود توی کل دوران مربیگریم هیچکسی اسم بابامو ازم نپرسیده بود!
+ و به قول امیرخانی فتأمل!
بعد نوشت: فکر کنم لازم باشه این توضیح رو اضافه کنم که من واقعا هیچ نظر منفی یا بدی نسبت به کسایی که از این امتیازها استفاده میکنن ندارم؛ ولی قطعا برای کسی که این کارو در عین توانایی انجام نمیده، احترام مضاعفی قائلم.
گاهی اتفاقاتی می افتد که باور به شانس، تصادف و احتمال کور، درباره شان، آدم را به پوچی می رساند و باور به حکمت و دلیل و مصلحت، سوقت می دهد به جنبه های جبری "امر بین الامرین" و این وسط به نظرم فقط حال حافظ و مریدانش خوب باشد که رندانه معتقدند "حدیث از مطرب و می گو" و این ها:)