تلاجن

تو را من چشم در راهم...

منتظَر

اگر مسیر تکامل بشریت یک جاده باشد، حضرت در بخش مشخصی از این جاده منتظر ما هستند تا ادامهٔ مسیر را با هم طی کنیم. آن بخش مشخص جاده، جایی است که ما به منتها‌درجه‌ای از تکامل اجتماعی که بدون حضور حضرت ممکن است، دست پیدا کنیم. اتفاق افتادن ظهور قبل از این حد، خلاف حکمت خداست و تا رسیدن به این حد، همچنان مسیر طولانی‌ای وجود دارد.



پ.ن: طولانی را از جهت تنوع و حجم کارهای روی‌زمین‌مانده عرض می‌کنم نه از جهت زمان؛ که فرمود: «تعیین‌کنندگان زمان (ظهور) دروغ‌ می‌گویند.» و فرمود: «هر صبح و شام منتظر فرج باشید.» و فرمود: «خداوند امر فرج را در یک شب سامان می‌بخشد.»
پ.ن۲: عیدتون مبارک🌼
۸ فروردين ۱۴۰۰ ، ۲۰:۵۹ ۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
مهتاب

هدف نهایی

درودهای بی‌پایان پروردگار عالم بر آنان که تحت هیچ شرایطی، از آرمان «عدالت» در هیچ حوزه‌ای عقب‌نشینی نمی‌کنند. هرچقدر پیچیده باشد، هرچقدر زحمت داشته باشد، هرچقدر زمان ببرد و هرچقدر مجبور به تحمل آدم‌های «کوتاه‌آمده» و توجیه‌ها، کنایه‌ها و ضربه‌هایشان باشند.



پ.ن: مگر عقب‌نشینی‌های موقتی و مقطعی به عنوان تاکتیکی برای تحقق هدف اصلی.

پ.ن۲: «عدالت» یک سری جنبه‌های بدیهی فطری دارد، یک سری جنبه‌های قانونی و قراردادی الهی/بشری و یک سری جنبه‌های فراقانونی (به این معنا که اولا برخی قوانین نیاز به تغییر دارد، ثانیا یک سری قوانین با شروع تلاش برای تحقق عدالت و عمل به قوانین قبلی مشخص می‌شود و تا قبل از شروع این تلاش، نمی‌توان به طور دقیق به آن‌ها دست پیدا کرد و ثالثا به این معنا که خیلی مسائل اصولا با قانونِ درست و نظارتِ درست حل نمی‌شود و نیاز به تلاش در حوزه‌های فرهنگی دارد)

پ.ن۳: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»
همانا ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آن‌ها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند و آهن (و دیگر فلزات) را که در آن هم سختی (جنگ و کارزار) و هم منافع بسیار بر مردم است (نیز برای حفظ عدالت) آفریدیم، و تا خداوند معلوم کند چه‌کسی او و پیامبرانش را یاری می‌کند بی‌آنکه او را ببینند؛ (هر چند) که خدا بسیار قوی و مقتدر (و از یاری خلق بی‌نیاز) است. 
آیهٔ ۲۵، سورهٔ مبارکهٔ حدید
۶ فروردين ۱۴۰۰ ، ۱۵:۰۷ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مهتاب

هفت‌سین کتاب

به دعوت بانو دردانه.


حالا که تا این‌جا اومدین، یه توضیحی هم در مورد کتابا بدم.
۱. سفر روس: سفرنامهٔ شوروی مرحوم جلال آل احمده و مثل بقیهٔ سفرنامه‌ها (و کلا کتابایی) که ازش خوندم، مفید و دوست‌داشتنی. انتشارات فردوس و قطعا پیشنهاد می‌کنم.
۲. سیمای محمد: اولین کتابی که از دکتر شریعتی خوندم. دورهٔ نوجوونی البته. اینم پیشنهاد می‌کنم. سپیده‌باوران.
۳. سه دیدار: سه‌جلدی بوده که جلد آخرش دیگه نوشته نشد. از مرحوم نادر ابراهیمی در مورد زندگی امام خمینی. صوتی‌ش هم هست با صدای آقای یامین‌پور که من نمونه‌ش رو گوش دادم خیلی خوشم نیومد😬. خود کتاب رو ولی قطعا پیشنهاد می‌کنم. سورهٔ مهر.
۴. سمفونی مردگان: مال خودم نیست و امانته، هنوزم نخوندمش. منتها از اون‌جایی که «سرلوحه‌ها»ی من دست همین دوستم امانته، گفتم اینو بیارم :دی. سرلوحه‌ها مال آقای امیرخانیه. اونم پیشنهاد می‌کنم.
۵. سه گونه اسلام: کتاب قشنگیه و کم‌حجم. از شهید بهشتی. اگه جایی پیدا کردید، بخرید به نظرم. اینی که من دارم مال نشر بقعه است.
۶. سه کاهن: داستانی در مورد تولد پیامبر. مجید قیصری. طراحی جلدِ مثل همیشه خلاقانهٔ عصر داستان. یه مقداری سخت‌خوان.
۷. سلوک به سوی صبح: اولین و تنها کتابی از هرمان هسه است که خریدم و هنوزم نخوندمش متاسفانه😅. در اسرع وقت ان‌شاءالله. نشر ماهی (که یعنی به شکل تضمینی، ترجمه و طراحی جلد خوب).
۳ فروردين ۱۴۰۰ ، ۱۱:۰۰ ۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
مهتاب

از نو(۲)

در هیاهوی شب عید تو را گم کردیم
غافل از آنکه


+ می‌دونم هم شعر و هم عکس خیلی تکراری‌ان؛ ولی راستش هر دو رو خیلی دوست دارم و دوست داشتم این‌جا باشن :)

+ آیا شما هم لحظهٔ تحویل سال دلتون هُرّی می‌ریزه و عمیق‌ترین خواسته‌های قلبی‌تون که تو هزار تا پستوی ضمیر ناخودآگاهتون قایمشون کرده بودید، میان جلو، دست تکون می‌دن و زبون‌درازی می‌کنن؟ :)

+مبارک باشه. پر از خیر و برکت و سلامتی ان‌شاءالله :)

۳۰ اسفند ۱۳۹۹ ، ۱۳:۵۳ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مهتاب

۵+۱ لبخند ۹۹

این بازی رو [که اول هم تو وبلاگ تسنیم عزیز دیدم] به خاطر این که شخصا در اغلب موارد فقط نیمهٔ سوراخ لیوان رو می‌بینم، دوست داشتم. یعنی واقعا از این که یادم انداخت ۹۹ اونقدرام که تو ذهنم مونده و احساس کلی‌م نشون می‌ده، بد و ناراحت‌کننده نبود، خوشحال و ممنونم ازش و پیشنهاد می‌کنم شما هم شرکت کنید :)

البته اصلش باید ۹ لبخند باشه، منتها من شیش ‌تا لبخند بیش‌تر نداشتم و اونم دوتاش رو نمی‌تونم دقیقا بگم [می‌دونم که خیلی خسته شدم الان😅] ولی بیش‌تر از این اگه می‌نوشتم واقعا ادا بود؛ چون در اصل فقط همین شیش تا اتفاق خیلی خوشحالم کردن تو ۹۹.

۱. این یکی رو نمی‌تونم بگم؛ ولی خب خیلی اتفاق خوبی بود و چند سال بود که دعا می‌کردم اتفاق بیفته. شما همین‌طوری از من بپذیرید لطفا :)
۲. تولد نی‌نی یکی از نزدیک‌ترین دوستام.
۳. عقد یکی دیگه از دوستای خوبم همین چند روز پیش، روز عید مبعث.
۴. پیدا کردن جواب یه سوال که از چهارده-پونزده‌سالگی دنبال جوابش بودم و سختی‌های زیادی کشیدم برای این که حلش کنم. [سختی‌های خیلی زیادی واقعا. یعنی الان به حدی خوشحالم که واقعا نمی‌تونم توصیفش کنم براتون :)]
۵. این یکی رو هم متاسفانه نمی‌تونم بگم ولی اینم خیلی خیلی اتفاق خوبی بود و آرزوی چندین و چندسالهٔ من :)

بعدنوشت: عقد یکی دیگه از دوستامم بود امسال که یادم رفت بنویسم؛ یعنی یادم بود ولی نمی‌دونم چرا تو ذهنم بود که مال نود‌و‌هشته. به هرحال از همین تریبون مجددا به نگار عزیز تبریک می‌گم اگه هنوز این‌جا رو می‌خونه و اصلا تقصیر خودشه که همهٔ پستا و استوری‌های مراسم رو از صفحهٔ اینستاش برداشته😅


+ اگه مثل من عاشق پیدا کردن عکسای جدید برای پروفایل و پس‌زمینهٔ لپ‌تاپ و گوشی هستید و مینیمالیسم هم دوست دارید، Chinese art و Chinese art background رو تو گوگل یا پینترست (بیش‌تر هم پینترست) بزنید. کارای قشنگی میاد.
۲۷ اسفند ۱۳۹۹ ، ۱۳:۱۸ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مهتاب

سپاس خدای را بر بزرگی اندوه من...

یک روزی هم رسید که تصمیم گرفتم از غصه خوردن به خاطر جاماندن در مسابقهٔ «کی از همه موفق‌تره؟» دست بردارم. یک روزی رسید که دیدم تعداد آدم‌های موفق/جذاب/شاد/ثروتمند و... در دنیا انقدر زیاد است که هر اقدامی حتی برای نام‌نویسی در این رقابت اشتباه است؛ چه برسد به تلاش برای پیروزی.

یک روزی، یک جایی، تصمیم گرفتم از داشتن آرزوهای دور‌ و‌ دراز، در این دنیای پیچیدهٔ غیرقابل‌اعتماد، دست بردارم و ملاک ارزشمندی اعمالم را نظر دیگران یا مقایسهٔ خودم با دیگران ندانم.

یک روزی بالاخره فهمیدم این که چه‌کسی در چندسالگی به کجا رسیده، به من ربطی ندارد. که قصهٔ من، مال خودم است. که قصهٔ من منحصربه‌فرد است؛ کما این که قصهٔ بقیهٔ آدم‌ها و باید عرق ریخت و زحمت کشید تا وجوه انحصاری‌اش، خودشان را نشان بدهند.

یک زمانی بالاخره فهمیدم بسیار محتمل است بسیاری از افتخارات فعلی‌مان، در قضاوت نهایی قاضی‌القضات عالم، به قدر پر کاهی هم نیرزد و وای از آن لحظه.

این‌ها را ذره‌ذره فهمیدم و از آن به بعد، آرام‌تر شدم. از آن به بعد _به جز دوره‌های محدود و گذرای سرخوردگی_ از همهٔ همین‌هایی که روزگاری تحملشان سخت بود، لذت می‌برم. از این حجم غول‌پیکر تنهایی، از فکر مواجهه با هزاران چالش پیش‌رو در آینده، از مقایسهٔ کمبودها و عقب‌ماندگی‌هایی که برای بدهکار نبودن به خودم، پذیرفته‌ام، از همهٔ صبرها و سکوت‌ها و اشک‌ها و نداری‌های مسیر تحقق آرمان‌گرایی‌ام، لذت می‌برم و هزار بار دیگر هم اگر برگردم، همین مسیر را خواهم آمد.

الحمدلله علی عظیم رزیتی...
۲۳ اسفند ۱۳۹۹ ، ۰۰:۰۰
مهتاب

کعبه

اصلا نیازی نیست ما تلاش کنیم که تمدن غرب سقوط کنه؛ این اتفاقیه که خودش به طور طبیعی می‌افته و اونقدر هم بدیهی و طبیعی و تکراریه که نیاز به این همه شور و شوق و ذوق و هیجان هم نداره. هر تمدنی، زمانی شکل می‌گیره، تلاش‌هایی انجام می‌ده و مرتکب اشتباهاتی می‌شه؛ تا زمانی که نتیجهٔ تلاش‌ها از پیامد اشتباهات بزرگ‌تر باشه، تمدن در قدرته و نقطهٔ اوجش هم زمانیه که بیش‌ترین فاصله بین نتایج کارهای درست و پیامد خطاها وجود داره. بقای تمدن هم منوط به اینه که در مقابل هشدارهایی که برای تصحیح خطاها بهش داده می‌شه، لجبازی نکنه. اما معمولا این اتفاق نمی‌افته، چون تمدن‌ها، اعتماد به نفسشون رو از اعتقاد به برتری بی‌قید‌و‌شرط و ذاتی خودشون به دست میارن و اغلب، دستاوردهای تمدن‌های دیگه رو انکار می‌کنن تا به اون ایدهٔ مرکزی، آسیب و خللی وارد نشه. در نتیجه، به خطاها ادامه می‌دن و ناچار زمانی می‌رسه که پیامد اشتباهات به نتایج دستاوردها نزدیک و باهاش مساوی می‌شه. از این‌جا روند سقوط تمدن آغاز می‌شه؛ اگر دست از لجبازی برداره، احتمال برگشتن ورق هست؛ اما معمولا این‌طور نمی‌شه و تمدن‌ها با غرور و سرمستی باقی‌مونده از روزهای اوجشون، شرایط فعلی رو انکار می‌کنن و انقدر به این انکار احمقانه و لجبازی کودکانه ادامه می‌دن که بالاخره سقوط می‌کنن. اتفاقی که بارها و بارها در تاریخ افتاده و باز هم خواهد افتاد. غلبه‌های تمدنی هم صرفا زمانی اتفاق می‌افتن که تمدن مغلوب، قبلا خودش از درون پوسیده باشه؛ و الا هیچ تمدنی واقعا باعث شکست تمدن دیگه‌ای نمی‌شه و دلیل اصلی شکست، همیشه ضعف تمدن مغلوبه نه صرفا قدرت تمدن غالب. با همهٔ این حرفا، پس نقش ما چیه؟ نقش ما، تلاش برای ساخت یه ساختار جدیده که از قِبَل این تلاش‌ها، احتمالا می‌تونیم این ایده رو تو ذهن آدم‌ها بکاریم که «نگران نباشید. با خیال راحت این کشتی در حال غرق شدن رو ترک کنید؛ چون این چیزی که می‌بینید پایان تاریخ نیست و راه‌های نرفتهٔ زیادی پیش روی آدمی‌زاده.» بنابراین، نقش ما در بهترین حالت، صرفا تسریع یه رونده، نه ایجادش. چون او خودش به طور طبیعی ایجاد می‌شه و نیازی به نگرانی نیست. اون چیزی که باید در موردش نگران باشیم اینه که آیا برای فردای فروپاشی، برنامه‌ای عملی و کاربردی، برای بشریت داریم یا نه. این مسئلهٔ ماست.


+ تمدن نهایی، از میراث صحیح و دستاوردهای درست همهٔ تمدن‌های قبل استفاده می‌کنه. این، اون ایدهٔ مرکزی‌ایه که باید شهروندان آینده رو باهاش تربیت کنیم و کشوری می‌تونه مدیران دنیای فردا رو تربیت کنه، که این موضوع رو درک کرده باشه. دورهٔ فخرفروشی‌های قومی و نژادی و تاریخی تموم شده. ساخت بنای تمدن بعدی، مثل ماجرای نصب حجرالاسود در زمان حضرت رسوله (صلی‌‌الله علیه و آله و سلم). همهٔ تمدن‌ها سنگ رو حمل می‌کنن و نهایتا انسان کامل، اون رو در جای صحیحش قرار می‌ده. فلذا مبارزه با امپریالیسم اگر احیانا از حیث نظری به پان ایرانیسم برسه، از همین الان باید فاتحه‌ش رو خوند؛ از حیث عملی هم که اصولا ممکن نیست.


+ ‏سوال مرتبط: چرا متوسط توقع عمومی جامعهٔ بشری از یک انسان فرهیخته و فهمیده، انقدر پایینه؟


+ ‏مطلب مرتبط: برای همهٔ همه

۱۸ اسفند ۱۳۹۹ ، ۱۴:۱۱ ۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱
مهتاب

از جهت تواصی به صبر

ما ممکن است به دلایل بیرونی، قادر به تحقق عدالت نشویم؛ اما حداقلش این است که می‌توانیم در مورد عدالت حرف بزنیم و وجوه مختلفش را تبیین کنیم؛ حداقلش این است که می‌توانیم در آدم‌ها شوق و انتظار اجرای عدالت را ایجاد کنیم؛ حداقلش این است که خودمان می‌توانیم عادلانه زندگی کنیم. و همهٔ این‌ها باعث می‌شود تا اگر روزی موانع بیرونی برطرف شد و قرار شد عدالت واقعی برقرار شود، آدم‌ها با جزئیات و مختصات آن غریبه و بیگانه نباشند. بماند البته که شرط کنار رفتن موانع بیرونی هم، اصولا همین شوق و آمادگی و انتظار حداکثری است. پس، از فکر کردن به عدالت، از حرف زدن در مورد عدالت و از زندگی کردن بر مبنای عدالت، خسته نشویم. این شاید، آخرین و بزرگ‌ترین آزمون آدمی‌زاد در جهان خاکی باشد.



+ بدیهی است همهٔ آنچه که نوشته‌ام، باید با روش‌های درست پیگیری شود؛ و الا زیاد و بی‌فایده حرف زدن/کار کردن را تقریبا همه بلدند.
۱۳ اسفند ۱۳۹۹ ، ۱۲:۳۴ ۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
مهتاب

بازنشر از روزمره‌ها(۲)

طفلک دینی که سخنرانی متولیان مذهبیش، در عمدهٔ موارد، به اندازهٔ یه سخنرانی تد* هم جذابیت و محتوا نداره.

+ عدالت جنسیتی تو دسترسی به علمای دینی و اخلاقی هم پیش‌کش.


*TED Talk
+ عصبانی نشید اگر موافق نیستید. بیاید حرف بزنیم.
۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ، ۱۲:۴۳ ۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱
مهتاب

دلیل

برای قبول خیلی چیزها، اول باید قبول کرد که خدا دوست‌داشتنیه؛ اول باید خدا رو دوست داشت. و من مدت‌ نسبتا طولانی‌ای وقت صرف کردم برای پیدا کردن جواب این سوال که «چرا باید خدا رو دوست داشت؟» و واضحه که جواب‌هایی مثل «چون این همه نعمت بهمون داده» یا «چون خیلی مهربونه» کافی نبود. چون اون وقت یعنی اگر نعمت‌هاش رو بگیره، دیگه نباید دوستش داشت؟ یا مثلا اون مهربونی رو از کجا می‌فهمیم؟ وقتی به مشکلات زندگی رسیدیم، باز چه‌طوری معتقد بمونیم مهربونه؟ و بقیهٔ جواب‌ها هم همین‌طوری بودن برام. مدت‌ها بهش فکر کردم و دیدم اصلا سوال اشتباهه. نباید دنبال دلیلی بگردم برای دوست داشتن خدا؛ باید دلیلی پیدا کنم که به خاطر اون دلیل، حتی اگر بخوام هم نتونم خدا رو دوست نداشته باشم. و فهمیدم اون دلیل، وجود حضرت امیرالمومنینه. دیدم من واقعا نمی‌تونم خدایی که علی بن ابی‌طالب (علیه‌ افضل صلوات المصلین) رو خلق کرده، دوست نداشته باشم. حقیقتا ازم برنمیاد.




+ اصراری ندارم که این دلیل برای همه کافیه؛ ولی برای من کافی بود.
+ عیدتون مبارک :)
۷ اسفند ۱۳۹۹ ، ۰۷:۰۴ ۳ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰
مهتاب

زیرساخت

یک راه موقت برای نزدیک شدن به عدالت آموزشی این است که سهمیه‌های محیرالعقول فعلی را بردارند و بر اساس نوع دبیرستانی که دورهٔ دوم متوسطه در آن گذرانده شده، سهمیه تعیین کنند. می‌شود این را با سهمیهٔ مناطق هم ترکیب کرد. بدین صورت که دانش‌آموزان مدارس دولتی/شاهد/سمپاد/نمونه/غیرانتفاعی هر منطقه، با دانش‌آموزان مدارس مشابه از همان منطقه رقابت کنند. ملاک هم بیش‌ترین سال‌های تحصیلی دانش‌آموز باشد؛ مثلا اگر کسی دو سال غیرانتفاعی بوده و سال آخر به مدرسهٔ دولتی رفته، در گروه مدارس غیرانتفاعی آزمون بدهد. اگر هم کسی سه سال تحصیلی‌اش متفاوت بوده، ملاک سال آخر باشد. این طرح را (که طبعا نیاز به جزئیات بیش‌تر دارد و ایراداتی هم دارد) موقتا اجرا کنند؛ بعد هم بودجهٔ آموزش و پرورش (و هم‌زمان نظارت را) به‌تدریج زیاد کنند تا کیفیت مدارس دولتی به‌مرور افزایش پیدا کند.

+ فکر نمی‌کنم هیچ راهی غیر از توجه بیش‌تر به حوزهٔ آموزش، برای حل مسائل بنیادی‌‌مان داشته باشیم.
۴ اسفند ۱۳۹۹ ، ۱۸:۱۷ ۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۳
مهتاب

قبای گشاد

سیاست از نظر من یعنی تعیین هدف/اهداف همسو و یکپارچه و سپس پیدا کردن همهٔ راه‌های معقول و مشروع و البته متفاوت، برای دستیابی به آن اهداف. از این منظر، انعطاف‌هایی که در بازی سیاست انجام می‌شود و تنوع مسیرهایی که در آن وجود دارد، نباید منجر به تغییر اهداف شود و به همین دلیل، عقب‌نشینی و تفاوت‌های زیاد، صرفا در تکنیک‌ها و مسیرها مجاز است؛ نه در اهداف اصلی. از این جهت فکر می‌کنم افرادی مثل آقای اردوغان را اصولا نمی‌توان سیاست‌مدار دانست. این افراد، دقیقا همان‌هایی هستند که تنوع راه‌کارها را با تنوع اهداف اشتباه می‌گیرند (مشخصا چون این کار راحت‌تر است) و در یک زمان مشخص به دنبال اهدافی کاملا متضاد هستند (مثلا در مورد آقای اردوغان، تلاش توامان برای استفاده از مزیت‌های ارتباط با رژیم صهیونیستی و همزمان قرار گرفتن در جایگاه یک عضو موثر گفتمان مقاومت). چنین رفتاری، هرچه که باشد، اسمش سیاست‌ورزی نیست؛ بیش‌تر می‌توان آن را «باری به هر جهت بودن» و «لذت بردن از سیاست به خاطر خود سیاست» (و نه برای رسیدن به اهداف مشخصی) دانست. و من قصد داشتم این پرسش را مطرح کنم که آیا می‌توان این سبک از کنش سیاسی آقای اردوغان را عصاره‌ای از باورهای ملت ترکیه دانست؟ که یادم آمد خودمان گل سرسبد رجال سیاسی مملکت را به عنوان رییس‌جمهور داریم و تصمیم گرفتم سکوت کنم. واقعا بدا به حال ما اگر عصارهٔ باورهای سیاسی-اجتماعی ملت‌مان، چنین شخصیتی باشد.
نیست ان‌شاءالله.
۲۸ بهمن ۱۳۹۹ ، ۲۳:۱۶ ۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۲
مهتاب

معنا

«درست است که آزادی آخرین سخن نیست؛ اما به هر حال نیمی از حقیقت است. آزادی فقط یک جنبهٔ منفی همهٔ این پدیده‌هاست. و جنبهٔ مثبت آن عبارت است از مسئولیت. یعنی در حقیقت اگر آزادی در قالب مسئولیت قرار نگیرد، در خطر انحطاط قرار می‌گیرد. به همین دلیل توصیه می‌کنم که در مقابل مجسمهٔ آزادی در نیویورک _یعنی سواحل شرقی آمریکا_ یک مجسمهٔ مسئولیت هم در سواحل غربی آمریکا برپا کنند!»
انسان در جست‌وجوی معنا | ویکتور فرانکل


+ به قول توییتریا، روزی که شبه‌روشنفکرای ما این موضوع رو درک کنن، عید منه!

+ کتاب رو اگر نخوندید، پیشنهاد می‌کنم بخونید [کتاب معروفی هم هست]. مخصوصا برای یه عده از ماها که روانشناسی برامون با فروید و روانکاوی و «اینا همه ریشه در کودکیم داره» و «با توجه به شرایطی/روحیاتی که داشتم/دارم فلان رفتار اشتباهم طبیعیه [و همینه که هست]»، یکی شده و بعضا اراده و اختیار انسان رو یه چیزی در حد سیب‌زمینی و گلابی می‌دونیم، کتاب خوبیه. خلاف اسمش هم که ممکنه پیچیده به نظر بیاد، هم متن راحتی داره و هم حجمش کمه. [البته بخش‌های محدودی از ترجمهٔ این نسخه‌ای که من تو طاقچه خوندم، نارسا بود به نظرم؛ ولی در مجموع اشکال ویژه‌ای تو خوندن و درکش ایجاد نمی‌کنه.]
۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ، ۱۹:۴۰ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مهتاب

همدلی اختصاصی

این مطلب را چند بار نوشتم و پاک کردم چون مطمئن نبودم نوشتنش درست باشد. امروز ولی یک‌دله شدم که منتشر بشود. مطلب خاصی نیست البته؛ ولی راستش حوصلهٔ واکنش‌هایی شبیه: «خب حالا که چی؟ یعنی الان قراره چی بشه؟» را نداشتم. چون من هم مثل خیلی‌های دیگر نمی‌دانم قرار است دقیقا چه اتفاقی بیفتد؛ اما بعضی اتفاقات را آدمی‌زاد دوست دارد به اشتراک بگذارد؛ بعضی لحظات، خوب است ثبت شود. مثل اتفاق سادهٔ روز تشییع سردار که از یکی از فال‌فروش‌های توی مترو فال حافظ خریده بودم و مطلعش همانی بود که باید می‌بود، که «یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور». این یکی را هم دوست دارم ثبت کنم که بماند. حال سرگشتگی‌ام بعد از شنیدن خبر شهادت شهید فخری‌زاده را ثبت کنم که بماند. حس یتیمی را داشتم که پدرش را جلوی چشمش کشته‌اند و وقتی از زور درد و خشم توی خودش مچاله شده و افتاده روی زمین و حتی توان فریاد کشیدن هم ندارد، یکی از همان قاتل‌ها زیر مشت و لگد می‌گیردش. و درد این مشت و لگد، حتی برای خودش هم قابل‌حس نیست. حال گنگ مبهوتی که ناشی از یک غم مبهم خفه‌کننده بود. شبیه آتشی که پیدا نیست؛ ولی دودش راه نفست را می‌بندد. کلافه شده بودم.

 من در تمام اتفاقات ناگوار این دو سال و بلکه بگویم همهٔ این سال‌ها برای این سرزمین، یادم نمی‌آید حتی پیش خودم، از خدا شکایت کرده باشم؛ چون می‌دانستم و می‌دانم پرچم آرمانی را بلند کرده‌ایم که عمیق‌ترین رنج‌ها را می‌طلبد؛ که همهٔ ملت‌های دنیا، در تمام طول تاریخ، برای رسیدن به استقلال و سربلندی مبارزه کرده‌اند و رنج‌های بسیار [و بعضا بسیار بیش‌تر از ما] کشیده‌اند؛ که «وَلَا تَهِنُوا فِی ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ ۖ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ ۖ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا یَرْجُونَ ۗ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا»*، که «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ ۚ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ ۗ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ»**. اما، انگار باز هم کافی نبود. همدلی می‌خواستم از پروردگار عالم در مورد آخر و عاقبتمان و آخر و عاقبت این ماجرا؛ «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی‏». قرآنم را برداشتم و از خدا خواستم آیه‌ای را نشانم بدهد که اختصاصی همین نیتم باشد؛ که انتهای این همه رنج را نشانم بدهد. و جواب؟ آیهٔ ۱۲ سورهٔ ممتحنه، مربوط به بیعت خانم‌ها با پیامبر، بعد از فتح مکه.
همین‌قدر اختصاصی :)




*و نباید در کار دشمن سستی و کاهلی کنید؛ که اگر شما به رنج و زحمت می‌افتید آن‌ها نیز رنج می‌کشند با این فرق که شما به لطف خدا امیدوارید و آن‌ها امیدی ندارند. و خدا دانا و حکیم است. [سورهٔ مبارکهٔ نساء، آیهٔ ۱۰۴]

**اگر به شما آسیبی رسید، به دشمنان شما نیز آسیب رسید (پس مقاومت کنید). این روزگار را با (اختلاف احوال) میان خلایق می‌گردانیم تا خداوند مقام اهل ایمان را معلوم کند و از شما مؤمنان (آن را که ثابت‌قدم است) گواهِ دیگران گیرد. و خدا ستمکاران را دوست ندارد. [سورهٔ مبارکهٔ آل عمران، آیهٔ ۱۴۰]
۱۷ بهمن ۱۳۹۹ ، ۱۴:۵۹ ۹ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
مهتاب

دوست می‌دارمت به بانگ بلند...


پ.ن: البته اگر جناب بیان اجازه بدن 😏

۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ، ۱۱:۰۴ ۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
مهتاب

حیف...

احساسی که به جمهوری اسلامی دارم، احساس تاسف و تاثره نسبت به آدمی که دوستش داری، ولی جلوی چشمت داره عمدا زندگی خودش رو خراب می‌کنه و هرچقدر تلاش می‌کنی کمکش کنی، با خشونت پَسِت می‌زنه. از تلاش که نمی‌شه دست برداشت، ولی فکر کنم از امیدِ کوتاه‌مدت و میان‌مدت باید دست بردارم.

۲ بهمن ۱۳۹۹ ، ۲۰:۰۱ ۱۷ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
مهتاب

تیمم

نیستی

و ما

نفس می‌کشیم

بدل از زندگی...

۳۰ دی ۱۳۹۹ ، ۰۰:۵۹
مهتاب

اتلاف انرژی

کاش بشود همهٔ این‌هایی که دوست دارند بروند، بروند. به‌سهولت، با آرامش، بدون تحقیرها و سختی‌های مرسوم فرایند تایید ویزا، با سلامتی، با دل خوش، و در کشور مقصد همه‌چیز خوب باشد و سال‌های سال، با خوبی و خوشی و سلامتی و موفقیت در آن زندگی کنند و خانواده‌هایشان هم با همین شرایط همراهشان بروند تا غم دوری از خانواده هم آزارشان ندهد. کاش هروقت هم دلشان تنگ شد بتوانند بیایند و سری بزنند و برگردند و کاش همه‌چیز برایشان فراهم باشد. کاش همه‌شان بتوانند بروند و فقط همین‌هایی بمانیم که حاضریم از همه‌چیزمان بگذریم برای این وطن، این خاک و این آرمان. کاش همهٔ دردها بماند برای ما و همهٔ خوشی‌ها برای آن‌ها باشد. کاش در آن دنیا هم بهترین جای بهشت نصیبشان شود؛ فقط ما بتوانیم چندصباحی با دردهای واقعی زندگی کنیم و در دردهای واقعی غوطه بخوریم و برای دردهای واقعی دنبال چاره بگردیم. فقط بتوانیم مدت هرچند کوتاهی، بدون خیانت‌ها، نق زدن‌ها و کنایه‌های ناحق، زندگی کنیم...




پ.ن: قبل از این که سوءتفاهمی شکل بگیرد عرض کنم منظور من مطلقا این نیست که «هرکی دوست نداره جمع کنه بره» و ایضا منظورم این نیست که نباید انتقاد و اعتراض داشت؛ کل متن فقط قصد دارد بگوید «انتقاد» با «نق زدن» فرق می‌کند. همین.


بعدنوشت: پ.ن ۲: تکملهٔ رفیق جان برای این مطلب:

حتی بگذاریم مدتی بگذرد؛ هر مقدار زمان که لازم باشد، و طی این مدت آن‌ها همان‌جا که می‌خواهند باشند؛ با خوبی و خوشی و آرامشی که در آن‌جا می‌خواهند (و ما هم برایشان می‌خواهیم). مدتی بگذرد و آن‌ها «بیرون» باشند و ما به «کار»مان برسیم.

قسم به همان آرمان و همان درد واقعی که قول شرف می‌دهیم هروقت مسائل «این‌جا» حل شد یا روی روال حل شدن افتاد، با آغوش _کاملا_ باز برگشتن‌شان را پذیرا باشیم!

۲۴ دی ۱۳۹۹ ، ۱۴:۰۸
مهتاب

پیشنهادی

به حدی مشهد نرفتن امسال (که معلوم نیست تا کی هم ادامه داره) اذیتم کرده که نشستم یه بستهٔ پیشنهادی نوشتم برای حضرت باری تعالی. بدین صورت که کرونا تموم و اوضاع کاملا عادی می‌شه؛ بعد من در بهترین و مناسب‌ترین تاریخ‌های شمسی و قمری، می‌رم اردوی راهیان نور غرب و جنوب، قم، مشهد، کاظمین، سامرا، کربلا، نجف، پیاده‌روی اربعین، سوریه و حج تمتع. همه هم با کاروان‌ها و همسفرای خیلی خوب✋

۲۱ دی ۱۳۹۹ ، ۱۷:۱۶
مهتاب

وضعیت:

۱۴ دی ۱۳۹۹ ، ۲۳:۴۴
مهتاب