تلاجن

تو را من چشم در راهم...

۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

اولین تجربه حضور در یک بازی وبلاگی

جام جهانی چشم‌هایت

خوب، وقت خوبی است برای اعتراف. وقت خوبی است برای اعتراف به این که اگر این همه وقت نگاهت نمی‌کردم به خاطر ادب یا تقوا نبود. راستش نگاهت نمی‌کردم چون می‌ترسیدم. مثل همان چند سال پیش که باز هم جام جهانی بود و حتی بابا هم که خیلی اهل فوتبال نیست، می‌نشست به تماشای بازی‌ها.
در تمام این سال‌ها با همه فوتبالی نبودنم این را خوب فهمیده‌ام که ظاهراً هیچ‌وقت کسی از تیم ملی انتظار ندارد کار خیلی خاصی انجام بدهد. شاید تمام آرزوی همه فقط این باشد که از تیم‌های قوی زیاد گل نخوریم و خوشبین‌ترین آدم‌ها در سال‌هایی که گروه بندی سخت نباشد، منتظر باشند فقط بتوانیم از مرحله گروهی صعود کنیم. با همه این حرف‌ها یادم هست نمی‌توانستم بازی‌ها را تماشا کنم؛ چون همه‌اش می‌ترسیدم ببازیم. می‌ترسیدم هی پشت سر‌هم دروازه‌مان باز شود و ناراحت بشوم. نمی‌توانستم نود دقیقه استرس را تحمل کنم. به جایش می‌رفتم با دوچرخه ام توی حیاط بزرگ خانه قبلی‌مان هی رکاب می‌زدم و رکاب می‌زدم و رکاب می‌زدم تا بازی تمام شود و بعد فقط بیایم و بپرسم:«چی شد؟!»
و این لحظه حتی شنیدن جمله‌ای مثل «ده هیچ باختیم» هم آن‌قدرها سخت نبود؛ چون پر از حال خوب دوچرخه‌سواری بودم و خیلی چیزی نمی‌توانست ناراحتم کند. چون لحظه شنیدنِ «ده هیچ باختیم» لحظه کوتاهی است؛ چند ثانیه طول می‌کشد و خلاص می‌شوی و آدم عاقل، این چند ثانیه گذرا را به نود دقیقه حرص خوردن ترجیح می‌دهد.
من هم در جام جهانی چشم‌هایت هیچ‌وقت توقعی نداشتم؛ حتی همان امید‍‌‍‍ِ اولیه راه‌یابی به رقابت‌ها هم در من نبود؛ با این حال نگاهت نمی‌کردم چون می‌ترسیدم ببازم(که همین طور نگاه نکرده هم بدجوری باخته بودم).
نگاهت نمی‌کردم چون نمی‌شد آن حد از دوست‌داشتنی بودن را تحمل کرد. به جایش این روز‌ها حتی بدون دوچرخه قدیمی‌ام که توی انبار مانده، تلاش می‌کنم باز هم هر طور شده تند‌تند رکاب بزنم تا فراموش کنم بازی هنوز در جریان است.
آن‌قدر رکاب بزنم تا خسته خسته شوم و منتظر بمانم همان لحظه موعود لعنتی برسد؛ لحظه ای که یکی از همین روزهای پر از خستگی، کسی خبر بدهد ده هیچ باخته‌ام و مسابقه تمام شده.
اشکالی هم ندارد؛ هرچه باشد کاپ قهرمانی، فرصت یک دل سیر در آغوش گرفتن توست و این اگر برنده هم بشوم از من برنمی‌آید؛ ولی حتی اگر هم قرار است مرا مغلوب کنی، بیا و یک قول مردانه بده. بیا و قول بده در قبال این همه تلاش من برای فراموش کردنت، تو هم مثل جام جهانی هر چهارسال یک‌بار هجوم بیاوری به خاطراتم، به قلبم و به زندگی‌ام.
بیا و به‌خاطر این همه هواداری، حجم حضورت را از تک‌تک لحظه‌های هر روزم کم کن؛ باور کن همان چهار سال یک‌بار هم برای ده هیچ باختن من، کاملاً کافی است...



و اما دعوت، راستش وبلاگ هایی که بخواهم ازشان دعوت کنم، یا کلا در حال و هوای این بازی نیستند؛ یا خودشان قبلاً نوشته‌اند و یا اگر جزء این دو دسته نباشند، مدت طولانی‌ای است چیزی نمی‌نویسند و من قصد ندارم سکوت و آرامش‌شان را با یک دعوت اجباری به هم بزنم:)
برای همین اگر خواننده این‌جا هستید و جزء هیچ کدام از دسته‌های قبلی نیستید، لطفاً فرض کنید من دعوتتان کرده‌ام و حتماً اگر می‌توانید، بنویسید:)
۲۲ خرداد ۱۳۹۷ ، ۰۳:۳۵ ۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مهتاب

شب قدر، نسخه تلاجن

«افتتاح» از آن دعاهایی است که موقع خواندنش، نه تنها ورق نمی‌زنم ببینم کی تمام می‌شود، بلکه وقتی به اواخرش می‌رسم ناراحت می‌شوم چرا بیش تر ادامه ندارد...

+پیشنهاد: ترجمه فارسی‌اش را اگر لازم است بگذارید جلویتان و همزمان صوتش را با صدای آقای فرهمند گوش بدهید.

+در راستای شخصی سازی شب قدر:)

۱۸ خرداد ۱۳۹۷ ، ۰۲:۱۲ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مهتاب

دنیای ما

شاید بگویم بین همه احادیث، خطبه ها، دعاها و جملاتی که از حضرتشان خوانده‌ام، هیچ چیز به اندازه ترکیب «دنیای شما» که در خیلی از فرمایشات مولا هست، مرا تحت تاثیر قرار نداده...

۱۳ خرداد ۱۳۹۷ ، ۲۳:۱۵ ۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مهتاب

عبرت گرفتنتون کشته منو!

برگشته می‌گه که: «‌یکی از آسیب‌های برجام این بود که ما تیم تخصصی نداشتیم توش و بیش‌تر زحمت‌ها رو دوش آقای ظریف بود!»

انگار که بگی «یکی از آسیب‌های پروژه برجی که داشتیم می‌ساختیم و فرو ریخت، این بود که مهندس نداشتیم تو پروژه و داده بودیم اوس جواد خودش تا جایی که می‌تونه کارو پیش ببره؛ بالاخره گفتیم بنّایی که انگلیسی بلده حرف بزنه، لابد برجم بلده بسازه!»


+بعد الان اون مترسکی که رییس «کمیته نظارت بر برجام‌‌»ه، به دلایل مختلف و متعددی، حتی لیاقت نداره رییس کمیته نظارت بر پخت آش رشته افطار باشه. قحط الرجاله یا چی؟!

۱۳ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مهتاب

هرزنامه

خیلی از نماز‌هایی که می خوانم، مثل همین هرزنامه‌هایی است که همه‌جا هستند :«متن خیلی زیبایی بود»، « واقعا تاثیرگذار بود؛ با افتخار لینک شدید»، « پست‌های عمیقی دارید، دنبال شدید، لطفا وبلاگ من را هم دنبال کنید.»، «واقعا فوق العاده بود، به ما هم سربزنید»، بعضی ها پیشرفته‌ترند، اسم کاربری‌ات را هم اول پیام اضافه می‌کنند: «مهتاب، درود! وبلاگ زیبایتان را مطالعه‌کردم، خوشحال می‌شوم به وبلاگ من هم سر بزنید»، در همین بیان، همه می‌دانند هرزنامه‌ها معمولا فیلتر می‌شوند و اصلا نویسندهٔ وبلاگ ممکن است هیچ‌وقت آن‌ها را نگاه هم نکند، ولی باز هم ادامه می‌دهند. شبیه همان حسی که خیلی وقت‌ها ماها داریم؛ خیال می‌کنیم مسئله فقط اصرار کردن است. بس که شنیده‌ایم «درٍ این خونه باید بیای بشینی انقد در بزنی تا برات بازش کنن. اگه یه بار، دو بار، جواب ندادن مبادا ناامید بشی»، به ما گفته‌اند «خدا دوست داره صدای بنده خوبشو بشنوه واسه همین دعاشو زود مستجاب نمی کنه» و خیال کردیم لابد پس حتما ما همان بنده خوبه‌ایم. 

بارها خوانده‌ایم «ادعونی استجب لکم» و خوانده‌ایمش ولی اجابتمان نکرده و با اکراه گفته‌ایم «هرچی خدا بخواد» و منظورمان این بوده که «من که بالاخره کاری از دستم برنمیاد، خدا هم که جواب آدمو نمی‌ده»، بارها دیده و شنیده‌ایم هرکس فلان دعا را بخواند، فلان کار مستحب را انجام بدهد، حاجتش برآورده می‌شود؛ بعد، یا از ترس این که انجام بدهیم و برآورده نشود، سراغش نرفته‌ایم و یا رفته‌ایم و برآورده نشده و باز برگشته‌ایم به همان چرخه معیوب قبلی. 

یادمان ندادند و خودمان هم یاد نگرفتیم خیلی چیزها را. درباره خیلی چیزها هنوز تکلیفمان با خودمان روشن نیست؛ نه رویمان می‌شود بگوییم اعتقاد نداریم و نه واقعا این طور است که معتقد باشیم، ظاهر مذهبی داریم و به هر کس می‌رسیم جدی یا شوخی می‌گوییم «التماس دعا»، ولی وقتی در اوج گرفتاری، بهمان پیشنهاد می‌شود دعا کنیم، طلبکارانه و دردآلود و گله‌مندانه می‌گوییم «بابا اگه به دعا بود که...» یا «من فکر می‌کنم خدا قهره با من، کلا هرچی دعا می‌کنم برعکس می‌شه!»

یک موجود عجیبی را به عنوان پروردگارمان ساخته ایم که عادل نیست؛منطقی نیست؛ گاهی حتی با ما پدرکشتگی دارد؛ مشکلات‌مان را نمی بیند؛ به فکرمان نیست؛ به سوالاتمان جواب نمی دهد؛ نمی شود با او حرف زد؛ یا گوش نمی‌دهد یا جواب؛ البته نعمت زیاد داده و بالاخره خواسته‌هایی هم بوده که برآورده؛ ولی حالا بالاخره آن قدرها هم که توقع و انتظار داریم، هوایمان را ندارد؛ یک سری خواسته‌ها و دستوراتش هم کلا منطقی نیست ولی حالا ما بزرگواری می‌کنیم و بالاخره گوش می‌دهیم دیگر. به آن صورت مهربان نیست؛ یعنی هست ولی وقتی یادش می‌افتیم، قند توی دلمان آب نمی شود؛ هست و باید باشد و نبودنش رنج آور است ولی قلبمان تند تند نمی‌زند موقع حرف زدن با او.

برای همین است که نمازهایم شبیه هرزنامه می‌شود. الفاظ زیبا و جملات و ترکیبات عمیق، با رعایت آداب و ترتیب و تشریفات و مستحبات و دعاهای مختلف در قنوت و تسبیحات و اصرار و هر روز و هر روز و هر روز و بارها خواستن این که «اهدنا الصراط المستقیم» بدون هیچ درک واضحی از صراط مستقیم، بدون لذت، بدون حال خوب ادامه دار، بدون شوق و اشتیاق و تپش قلب.

یک جایی نوشته بودم اردیبهشت ماه، همه چیز طوری است که آدم دلش می‌خواهد عاشق شود و حالا باید بگویم ماه مبارک هم همین است؛ با همه گرفتاری‌ها، آدم دلش می‌خواهد کمی عاشق شود...عشق باید عوالمی داشته باشد برای خودش...

+نویسه‌های مرتبط: انکار ، بودن یا نبودن
۹ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۰:۲۸ ۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مهتاب

بریم اینجا

۴ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۳:۳۲ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مهتاب

ما هم با شما منتظریم

آیا خدایی که مراقب انتخابات انجمن کوچک دانشگاه ما هست، می تواند حواسش به جمهوری اسلامی نباشد؟ 


+همیشه اقلیت بودیم؛ اقلیتی که به خاطر این قلیل بودن خیلی اذیت می شد؛ ولی جالب بود که همیشه خدا وقتی در اوج گرفتاری ها مجبور بودیم قاعده " هرکاری از دستت برمیاد، تمام و کمال انجام بده و باقیشو بسپر به خدا " را مرور کنیم، نتیجه اش را می دیدیم. 


+امشب که نتایج انتخابات امسال انجمن را دیدم، در حالی که در جریان خیلی از نگرانی ها و دغدغه های بچه ها و حواشی ایجاد شده و خیلی چیزهای دیگر بودم، باز هم مطمئن شدم که یکی حواسش هست به ما. حواسش هست به هر کسی که قلبش برای این سرزمین می تپد و به خودش قول داده در حد توانش " بار روی زمین مانده " را بردارد.( با همه خطاها و کمبودها و نواقص و اشتباهات و...)


+ از آن جا که از سیاست گریزی نیست و هر طور که از آن فرار می کنی باز هم جلوی رویت سبز می شود، خلاصه صحبت های وزیر امور خارجه آمریکا را اتفاقی امروز دیدم و مخصوصا آن قسمتش که تلویحا آرزو کرده بود رهبری نباشد تا لابد خیلی چیزها محقق شود، باعث شد ناخودآگاه این عبارت قرآنی را زمزمه کنم:

قُلْ فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ "

۲ خرداد ۱۳۹۷ ، ۰۱:۰۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مهتاب

حکمت شمارهٔ nم

آدمی زاد ذاتا در جست و جوی عیب و ایرادهای اخلاقی است؛ فقط مسئله این است که نوک پیکان این تجسس را به سمت خودت بگیری یا بقیه...

۱ خرداد ۱۳۹۷ ، ۱۷:۴۶ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مهتاب