تلاجن

تو را من چشم در راهم...

۸ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

شطحیات

*خطر لو رفتن داستان فیلم هابیت در این مطلب.

 

+ پریروز فاطمه یه عکس از سردار سلیمانی برام فرستاد. از این عکسای «کم‌تردیده‌شده». عکس قشنگی بود انصافا. نوشت: «اینو دیدم حالم خوب شد، گفتم واسه تو هم بفرستم». تشکر کردم ازش و نوشتم: «ممنونم ازت، ولی راستش من این عکسا رو می‌بینم حالم بد می‌شه». نوشتم: «عکس قشنگیه، ولی ببخشید دیگه، من یکم حساسم». یه مقادیری شکلک هم قاطی این پیاما بود و تهشم به شوخی و خنده گذشت البته، ولی خب، من واقعا یکم حساسم.

 
+ چند وقت ‌قبل زنگ زده بودم به رفیق. پیشوازش یه بخشی از یکی از سخنرانی‌های سردار بود. چند بار زنگ زدم و برنداشت و چند بار هی گوش دادم و حالم یه طوری شد. می‌خواستم به محض این که گوشی رو برداشت بگم: «این چیه گذاشتی خب؟ نمی‌گی آدم قلبش میاد تو دهنش؟». که کلا برنداشت و بهم پیام داد که فعلا جاییه و نمی‌تونه جواب بده. کارم رو براش نوشتم و پیامکی حل و فصلش کردیم و دیگه نشد که چیزی در مورد پیشوازش بگم. چیزی هم نمی‌شد گفت البته، بقیه که مقصر حساس بودن من نیستن.
 
+ تو ماشین داریم با بابا می‌ریم جایی. تو جادهٔ بین‌راهی، بنر بزرگ زدن از سردار. غم عالم میاد تو دلم. اشکم درمیاد. آروم از زیر عینک آفتابی، دست می‌برم پاکش کنم. دوست ندارم بابا بفهمه گریه‌م گرفته. از این که فکر کنه لابد پس چه دختر خوبی داره که با دیدن عکس سردار اشکش درمیاد، بدم میاد. می‌دونم احتمالا بعدا واسه مامان هم تعریف می‌کنه و از اینم بدم میاد. از این که بدونه یکم حساسم، بدم میاد.
 
+ امروز نشستم «دیدن این فیلم جرم است» نگاه کردم و با این که سردارشون شباهت ظاهری نداره به سردار، از شنیدن چندبارهٔ کلمهٔ سردار و دیدن حالات سردارشون، حالم بد شده. نشستم دارم گریه می‌کنم و از این که دارم اینا رو می‌نویسم و ممکنه شما فکر کنید چقدر آدم ساده/احساساتی/خوب/بد/شعاری/جوگیر یا هر چیز دیگه‌ای هستم هم بدم میاد. ولی انگار باید بنویسم. باید بنویسم که نمی‌فهمم چه‌طور از اون جمعه به بعد زنده‌ام. من واقعا نمی‌فهمم چرا این داغ، می‌تونه انقدر بزرگ باشه، ولی هنوز هم نمی‌تونه منو بکشه. آدم خوب نیست یکم حساس باشه، باید خیلی حساس باشه که یهو کار تموم شه.
 
+ زیر عنوان این وبلاگ، روزای بعد رفتن سردار نوشته بودم: «...دیگه هیچ‌چیز شبیه قبل از ۱۳دی۹۸ نمی‌شه. هیچ‌چیز...» و بعد یه مدت برش داشتم، چون نمی‌خواستم حس ناامیدی به کسی منتقل بشه، چون خودم حس ناامیدی ندارم. درد دارم، ولی ناامید نیستم. نه‌تنها ناامید نیستم که می‌دونم و مطمئنم بهترین عاقبت برای سردار و بهترین اتفاق برای ما و برای آیندهٔ جهان، همینی بود که پیش اومد. ولی درد داره و واسه اونا که یکم حساسن، یه درد تموم‌نشدنی.
 
+من اون ساعت بیدار بودم. ۱۳دی۹۸، ساعت یک صبح من داشتم «هابیت» می‌دیدم. قسمت سومش. اون‌جا که آزوگ، تورین رو می‌کشه. من با حال گرفته‌‌م از دیدن اون فیلم خوابیدم و صبح که بیدار شدم مامان بهم گفت چی شده. صبح خفه شده بودم از شدت غم و شادی هم‌زمان. صبح، از مقایسهٔ حال خودم تو ساعتی که سردار شهید شده بود، حالم از خودم به هم خورده بود. نمی‌شد اون ساعت در حال دعا خوندن باشم مثلا؟ احساس غفلت می‌کردم و حس می‌کردم این که اون ساعت داشتی چی‌کار می‌کردی مهمه. احساس می‌کردم من در واقع همونی‌ام که اون ساعت بودم. تماشاچی. تماشاچی صرف. یه تماشاچی نهایتا یکم حساس.
 
+ یه روزی باید تو آینده وجود داشته باشه که سردار و همهٔ شهدای دی‌ماه۹۸ برگردن پیشمون. یه روزی باید باشه...
 
 
 
 
پ.ن: قبل از پیچیدن نسخهٔ «خب اینا نشون می‌ده هنوز از سوگ بیرون نیومدی» باید عرض کنم بله، من هنوز از سوگ بیرون نیومدم. زندگی و برنامه‌های روزانه‌م سرجاشه و افسرده هم نیستم، ولی از سوگ بیرون نیومدم و ان‌شاءالله که هیچ‌وقت هم بیرون نیام. به من باشه می‌گم از این سوگ باید مرد، نه که ازش بیرون اومد.
 
پ.ن۲: این آهنگ رو قبلا، تو سال‌های اوج ماجرای داعش شنیده بودم ولی نداشتم. رفتم دوباره دانلودش کردم که گوش بدم و یادم بیاد از این سوگ نباید بیرون اومد: [سردار ایرانی | گروه موسیقی نبض]
 

 

۲۷ فروردين ۱۴۰۰ ، ۲۰:۰۳
مهتاب

درهم

«در این که آیهٔ شریفهٔ «ایاک نعبد و ایاک نستعین» متکلم به نون جمع است و نمازگزار در مقام فروتنی و شکستگی، چند وجه آورده‌اند و نیکوترین آن‌ها آن است که امام رازی در تفسیر کبیر آورده است. و خلاصهٔ آن چنین است که: در شریعت مطهر (اسلام) کسی که چند جنس گوناگون را در یک معامله بفروشد و برخی از آن‌ها معیوب باشد، مشتری می‌تواند یا همهٔ آن‌ها را بخرد و یا همه را پس دهد؛ اما اختیار ندارد معیوب‌ها را پس بدهد و بی‌عیب‌ها را بردارد و در این مورد، چون نمازگزاری بیند که عبادت او معیوب و ناقص است، آن را به‌تنهایی به پیشگاه پروردگار عرضه نمی‌کند، بلکه آن را به انضمام عبادت همهٔ عبادت‌کنندگان، از انبیا و اولیا و نیکان، ضمن یک معامله عرضه می‌دارد. به این امید که عبادت او در این ضمن پذیرفته شود، زیرا که تمامی آن عبادت‌ها رد نمی‌شوند. و نیز هرگاه برخی پذیرفته شوند و برخی پذیرفته نشوند، این تبعیض در معامله است و این موردی است که پروردگار، بندگان خویش را از آن باز داشته است؛ پس چگونه شایستهٔ کرم پروردگاری اوست؟ پس او را راهی جز پذیرش همه در پیش نیست و مراد حاصل است.»

کشکول شیخ بهایی | دفتر اول


+ مبارک باشه ان‌شاءالله به همه‌مون و دعا بفرمایید لطفا :)

۲۵ فروردين ۱۴۰۰ ، ۱۴:۲۲ ۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
مهتاب

کشتی ما و اونا

یه مطلبی رو اون زمان که توییتر داشتم تو حساب آقای فتوره‌چی خونده بودم که به نظرم مطلب دقیقیه و مخصوصا موقع انتخابات، خیلی کاربردیه. دم انتخابات، آدم‌ها و گروه‌های مختلفی وانمود می‌کنن نگران و دلسوز مردمن و مشکلات مردم براشون مهمه، یه عبارتی هست می‌گن «ما همه سوار یه کشتی هستیم»، خواستم مطلبی که ایشون در مورد این ادعا نوشته بود رو به مضمون، دوباره بنویسم.

می‌دونید، ما با مسئولینی که تو شونصد جا پست و مقام دارن، تو یه کشتی نیستیم؛ با دانشجوهای ایرانی که آمریکا و کانادا زندگی می‌کنن، با اون بازیگری که نصف سال اروپاست، با اون که گرین کارت و اقامت داره، با اون فوتبالیستی که تا اوضاع به هم می‌ریزه پا می‌شه می‌ره ویلاش تو دبی و ترکیه، با مدیرایی که بچه‌هاشون ایران زندگی نمی‌کنن، با آدمای کله‌گندهٔ هر دو جناح که هر اتفاقی بیفته چیزی برای اونا تغییر نمی‌کنه، با اونایی که تو نروژ و فرانسه و انگلیس دغدغهٔ «وطن» دارن (و من نمی‌گم دروغ می‌گن یا آدمای بدی‌ان) تو یه کشتی نیستیم. ماهایی که یا مجبوریم یا دوست داریم رو این خاک زندگی کنیم و زیر این آسمون نفس بکشیم، ماهایی که اگه بچه داشته باشیم، دوست داریم تو همین سرزمین قد بکشه و صدای خنده‌هاش زیر سقف همین آسمون بپیچه، با اونا که گفتم (و یه سری که نگفتم و خودتون می‌تونید اضافه کنید) تو یه کشتی نیستیم. پس موقع انتخاب‌ها، حواسمون باشه اونی که داره دلسوزی می‌کنه یا ادای دلسوزی رو درمی‌آره، تو کدوم کشتی نشسته.


+ ژست اخلاق‌مداری آدما رو هم جدی نگیریم. هرکسی موقع انتقاد از جناح مقابلش نگران همهٔ مکارم اخلاقی می‌شه؛ نگاه کنیم واکنشش به اشتباه‌های جناح خودش چیه. آدما رو اون‌جا باید شناخت.
۲۲ فروردين ۱۴۰۰ ، ۲۲:۱۶ ۳ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰
مهتاب

انتخاباتی

انتخابات (همهٔ انتخابات‌ها) با وضع فعلی برگزاری و شناخت نامزدها و وضع شفافیت و پاسخگویی و نظارت بعدش، مثل درس خواندن شب امتحان است. درس خواندن شب امتحان دانش‌آموز/دانشجویی که هر ترم به خودش قول می‌دهد از ترم بعد درس بخواند و ترم‌های بعد و بعدی می‌آیند و وضعش همان است که بوده. البته منکر این نیستم که با درس خواندن شب امتحان ممکن است بشود نمرهٔ خوبی گرفت، ولی بیایید قبول کنیم امکان ندارد بشود چیزی یاد گرفت.

رای ندادن هم غیبت غیرموجه سر جلسهٔ همان امتحانی است که در طول ترم نخواندی‌اش و شب امتحانش هم رفتی مهمانی. رای ندادن در شرایط ما، توهم کنش سیاسی، اعتراض و مطالبه‌گری است. پاک کردن صورت مسئله است. هیچ تاثیری هم روی هیچ بنی‌بشری ندارد و فقط دندان طمع یک عده وحشی را در خارج از مرزهای این سرزمین، تیزتر می‌کند.

 رای ندادن، در یک شرایط عادی می‌تواند ابزاری برای اعتراض باشد؛ اما فکر می‌کنم باید بپذیریم که حداقل در ایران این‌طور نیست و منقار لاشخورها تیری را که تو به این شکل پرتاب می‌کنی تا به نشانهٔ هشدار به رویت شخصی از مسئولین برسد، در میانهٔ راه و روی هوا قاپ می‌زند و برمی‌گرداند سمت قلب خودت.

من راستش خیلی مسئله‌ام این نیست که کدام جریان سیاسی پیروز انتخابات می‌شود، چون به نظرم مسائل ما خیلی پیچیده‌تر از این حرف‌هاست که از چنین تغییراتی انتظار معجزه داشته باشیم. مسئلهٔ اساسی ما به اعتقاد من این است که کلیت مردم ما دین را برای اداره و تعیین جزئیات و کلیات زندگی‌شان مفید و موثر نمی‌دانند و برایشان جذاب‌تر است اگر در حد مناسکی خنثی باقی بماند. در زندگی روزمره به نظرشان کاربردی نیست، در مناسبات اجتماعی همچنین و در روابط بین‌الملل هم به طریق اولی. اما امیدوارم رقابت‌ها به‌قدری داغ بشود که اغلب گروه‌های اجتماعی متقاعد شوند که گزینه‌ای برای رای دادن در اختیار دارند و انتخاباتی پرشور داشته باشیم. این عجالتا، معقول‌ترین امیدی است که می‌توانم داشته باشم.
۱۵ فروردين ۱۴۰۰ ، ۲۰:۵۴ ۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱
مهتاب

کجا به مردم احترام گذاشتیم و ضرر کردیم؟

تاثیر هیچ مسئلهٔ اقتصادی‌ای به اندازهٔ مسائل فرهنگی نیست.

تاثیر هیچ تحریمی به اندازهٔ تاثیر احساس بی‌عدالتی نیست. 

تاثیر هیچ جهش تولیدی به اندازهٔ عدالت و شفافیت نیست.



+بدیهیات: من نه کاسب تحریمم، نه مخالف ارتقای سطح تولید و خدمات.

۱۱ فروردين ۱۴۰۰ ، ۱۹:۱۸ ۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱
مهتاب

منتظَر

اگر مسیر تکامل بشریت یک جاده باشد، حضرت در بخش مشخصی از این جاده منتظر ما هستند تا ادامهٔ مسیر را با هم طی کنیم. آن بخش مشخص جاده، جایی است که ما به منتها‌درجه‌ای از تکامل اجتماعی که بدون حضور حضرت ممکن است، دست پیدا کنیم. اتفاق افتادن ظهور قبل از این حد، خلاف حکمت خداست و تا رسیدن به این حد، همچنان مسیر طولانی‌ای وجود دارد.



پ.ن: طولانی را از جهت تنوع و حجم کارهای روی‌زمین‌مانده عرض می‌کنم نه از جهت زمان؛ که فرمود: «تعیین‌کنندگان زمان (ظهور) دروغ‌ می‌گویند.» و فرمود: «هر صبح و شام منتظر فرج باشید.» و فرمود: «خداوند امر فرج را در یک شب سامان می‌بخشد.»
پ.ن۲: عیدتون مبارک🌼
۸ فروردين ۱۴۰۰ ، ۲۰:۵۹ ۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
مهتاب

هدف نهایی

درودهای بی‌پایان پروردگار عالم بر آنان که تحت هیچ شرایطی، از آرمان «عدالت» در هیچ حوزه‌ای عقب‌نشینی نمی‌کنند. هرچقدر پیچیده باشد، هرچقدر زحمت داشته باشد، هرچقدر زمان ببرد و هرچقدر مجبور به تحمل آدم‌های «کوتاه‌آمده» و توجیه‌ها، کنایه‌ها و ضربه‌هایشان باشند.



پ.ن: مگر عقب‌نشینی‌های موقتی و مقطعی به عنوان تاکتیکی برای تحقق هدف اصلی.

پ.ن۲: «عدالت» یک سری جنبه‌های بدیهی فطری دارد، یک سری جنبه‌های قانونی و قراردادی الهی/بشری و یک سری جنبه‌های فراقانونی (به این معنا که اولا برخی قوانین نیاز به تغییر دارد، ثانیا یک سری قوانین با شروع تلاش برای تحقق عدالت و عمل به قوانین قبلی مشخص می‌شود و تا قبل از شروع این تلاش، نمی‌توان به طور دقیق به آن‌ها دست پیدا کرد و ثالثا به این معنا که خیلی مسائل اصولا با قانونِ درست و نظارتِ درست حل نمی‌شود و نیاز به تلاش در حوزه‌های فرهنگی دارد)

پ.ن۳: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»
همانا ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آن‌ها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند و آهن (و دیگر فلزات) را که در آن هم سختی (جنگ و کارزار) و هم منافع بسیار بر مردم است (نیز برای حفظ عدالت) آفریدیم، و تا خداوند معلوم کند چه‌کسی او و پیامبرانش را یاری می‌کند بی‌آنکه او را ببینند؛ (هر چند) که خدا بسیار قوی و مقتدر (و از یاری خلق بی‌نیاز) است. 
آیهٔ ۲۵، سورهٔ مبارکهٔ حدید
۶ فروردين ۱۴۰۰ ، ۱۵:۰۷ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مهتاب

هفت‌سین کتاب

به دعوت بانو دردانه.


حالا که تا این‌جا اومدین، یه توضیحی هم در مورد کتابا بدم.
۱. سفر روس: سفرنامهٔ شوروی مرحوم جلال آل احمده و مثل بقیهٔ سفرنامه‌ها (و کلا کتابایی) که ازش خوندم، مفید و دوست‌داشتنی. انتشارات فردوس و قطعا پیشنهاد می‌کنم.
۲. سیمای محمد: اولین کتابی که از دکتر شریعتی خوندم. دورهٔ نوجوونی البته. اینم پیشنهاد می‌کنم. سپیده‌باوران.
۳. سه دیدار: سه‌جلدی بوده که جلد آخرش دیگه نوشته نشد. از مرحوم نادر ابراهیمی در مورد زندگی امام خمینی. صوتی‌ش هم هست با صدای آقای یامین‌پور که من نمونه‌ش رو گوش دادم خیلی خوشم نیومد😬. خود کتاب رو ولی قطعا پیشنهاد می‌کنم. سورهٔ مهر.
۴. سمفونی مردگان: مال خودم نیست و امانته، هنوزم نخوندمش. منتها از اون‌جایی که «سرلوحه‌ها»ی من دست همین دوستم امانته، گفتم اینو بیارم :دی. سرلوحه‌ها مال آقای امیرخانیه. اونم پیشنهاد می‌کنم.
۵. سه گونه اسلام: کتاب قشنگیه و کم‌حجم. از شهید بهشتی. اگه جایی پیدا کردید، بخرید به نظرم. اینی که من دارم مال نشر بقعه است.
۶. سه کاهن: داستانی در مورد تولد پیامبر. مجید قیصری. طراحی جلدِ مثل همیشه خلاقانهٔ عصر داستان. یه مقداری سخت‌خوان.
۷. سلوک به سوی صبح: اولین و تنها کتابی از هرمان هسه است که خریدم و هنوزم نخوندمش متاسفانه😅. در اسرع وقت ان‌شاءالله. نشر ماهی (که یعنی به شکل تضمینی، ترجمه و طراحی جلد خوب).
۳ فروردين ۱۴۰۰ ، ۱۱:۰۰ ۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
مهتاب