تلاجن

تو را من چشم در راهم...

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

مشتاقیم به دیدنت...

نه که حال عمومی بدی داشته باشم، اتفاقا الحمدلله در یک جور آرامش نسبی پایدارم. آرامش تعلیق‌آمیز آدمی که روی آب دراز کشیده، احساس بی‌وزنی می‌کند و با چشم‌هایش فقط می‌تواند آسمان، ابرها و ستاره‌ها را ببیند؛ ولی خدایا، می‌شود در این قسمت فیلم یک فلش‌بک بزنی؟ می‌شود چند روزی ما شخصیت‌های قصه را ببری زیر درختان بهشت، کنار نهر آب، در آن هوایی که نه سرد است و نه گرم، زیر آن باران نم‌نم لطیفش، تحت نوازش نسیم مهربان ملایم بهشتت و میهمانمان کنی به یک جرعه شربت خنک؟
یک چند روزی فرصت استراحت بهمان بدهی از این همه پلیدی و سیاهی که توی دنیا روی‌ هم انبار شده و بعد دوباره برمان گردان همین‌جا. قول می‌دهیم برگردیم. فقط چند روزی فرصت بده بتوانیم انرژی جمع کنیم بعد از این همه قرن، برای ادامه دادن باقی ماجرا... چند روزی بازی را متوقف کن برای نفس گرفتن بازیگرانش... چند روز فقط...

۱۹ تیر ۱۳۹۹ ، ۲۲:۵۹ ۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
مهتاب

خلق الانسان (خیلی خیلی خیلی) ضعیفا

بین تمام توانایی‌های غیرعادی، مهارت‌های ذهنی، کشف و کرامت‌های عرفانی، فقط کاش روزی بتوانم به قدرت مدیریت و کنترل فکر و خیال برسم. برای قطع هجوم این همه خاطره و خیال تلخ ناخواسته با هر بهانه و تلنگر باربط و بی‌ربطی...

یعنی اوضاع این طوری است که مثلا آهنگ الف می‌تواند مرا یاد دو خاطرهٔ خیلی خوب، پنج خاطرهٔ خوب، سه خاطرهٔ متوسط، دو خاطرهٔ بد و یک خاطرهٔ خیلی بد بیندازد؛ انتخاب ذهن من دقیقا همان خاطرهٔ خیلی بد است برای یادآوری و دیگر خیلی بخواهد تخفیف بدهد و لطف کند، آن دو تا خاطرهٔ بد.


+ اخیرا به این دستاورد شگفت‌انگیز و البته ترسناک رسیده‌ام که خیلی چیزها از زندگی بیست‌وپنج‌ شش سال گذشته را دلم می‌خواهد بریزم دور و از نو شروع کنم. از اولِ اول. و تنها گرفتاری‌ام این است که خاطرات و خیالات آن بیست‌وپنج شش سال گذشته رهایم نمی‌کنند...

۱۳ تیر ۱۳۹۹ ، ۲۱:۰۸ ۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱
مهتاب

از دور سلام...

یک وقتی بود می‌رفتیم حرم، از دردها و رویاها و آرزوهایمان می‌گفتیم...

و حالا خود حرم رفتن شده آرزو...


+ پروردگارا! ببخش بر ما گناهانی را که نعمت‌ها را تغییر می‌دهد و بلا نازل می‌کند...

۸ تیر ۱۳۹۹ ، ۱۲:۲۹ ۲ نظر موافقین ۱۸ مخالفین ۰
مهتاب