این مطلب را چند بار نوشتم و پاک کردم چون مطمئن نبودم نوشتنش درست باشد. امروز ولی یک‌دله شدم که منتشر بشود. مطلب خاصی نیست البته؛ ولی راستش حوصلهٔ واکنش‌هایی شبیه: «خب حالا که چی؟ یعنی الان قراره چی بشه؟» را نداشتم. چون من هم مثل خیلی‌های دیگر نمی‌دانم قرار است دقیقا چه اتفاقی بیفتد؛ اما بعضی اتفاقات را آدمی‌زاد دوست دارد به اشتراک بگذارد؛ بعضی لحظات، خوب است ثبت شود. مثل اتفاق سادهٔ روز تشییع سردار که از یکی از فال‌فروش‌های توی مترو فال حافظ خریده بودم و مطلعش همانی بود که باید می‌بود، که «یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور». این یکی را هم دوست دارم ثبت کنم که بماند. حال سرگشتگی‌ام بعد از شنیدن خبر شهادت شهید فخری‌زاده را ثبت کنم که بماند. حس یتیمی را داشتم که پدرش را جلوی چشمش کشته‌اند و وقتی از زور درد و خشم توی خودش مچاله شده و افتاده روی زمین و حتی توان فریاد کشیدن هم ندارد، یکی از همان قاتل‌ها زیر مشت و لگد می‌گیردش. و درد این مشت و لگد، حتی برای خودش هم قابل‌حس نیست. حال گنگ مبهوتی که ناشی از یک غم مبهم خفه‌کننده بود. شبیه آتشی که پیدا نیست؛ ولی دودش راه نفست را می‌بندد. کلافه شده بودم.

 من در تمام اتفاقات ناگوار این دو سال و بلکه بگویم همهٔ این سال‌ها برای این سرزمین، یادم نمی‌آید حتی پیش خودم، از خدا شکایت کرده باشم؛ چون می‌دانستم و می‌دانم پرچم آرمانی را بلند کرده‌ایم که عمیق‌ترین رنج‌ها را می‌طلبد؛ که همهٔ ملت‌های دنیا، در تمام طول تاریخ، برای رسیدن به استقلال و سربلندی مبارزه کرده‌اند و رنج‌های بسیار [و بعضا بسیار بیش‌تر از ما] کشیده‌اند؛ که «وَلَا تَهِنُوا فِی ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ ۖ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ ۖ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا یَرْجُونَ ۗ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا»*، که «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ ۚ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ ۗ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ»**. اما، انگار باز هم کافی نبود. همدلی می‌خواستم از پروردگار عالم در مورد آخر و عاقبتمان و آخر و عاقبت این ماجرا؛ «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی‏». قرآنم را برداشتم و از خدا خواستم آیه‌ای را نشانم بدهد که اختصاصی همین نیتم باشد؛ که انتهای این همه رنج را نشانم بدهد. و جواب؟ آیهٔ ۱۲ سورهٔ ممتحنه، مربوط به بیعت خانم‌ها با پیامبر، بعد از فتح مکه.
همین‌قدر اختصاصی :)




*و نباید در کار دشمن سستی و کاهلی کنید؛ که اگر شما به رنج و زحمت می‌افتید آن‌ها نیز رنج می‌کشند با این فرق که شما به لطف خدا امیدوارید و آن‌ها امیدی ندارند. و خدا دانا و حکیم است. [سورهٔ مبارکهٔ نساء، آیهٔ ۱۰۴]

**اگر به شما آسیبی رسید، به دشمنان شما نیز آسیب رسید (پس مقاومت کنید). این روزگار را با (اختلاف احوال) میان خلایق می‌گردانیم تا خداوند مقام اهل ایمان را معلوم کند و از شما مؤمنان (آن را که ثابت‌قدم است) گواهِ دیگران گیرد. و خدا ستمکاران را دوست ندارد. [سورهٔ مبارکهٔ آل عمران، آیهٔ ۱۴۰]