کاش بشود همهٔ این‌هایی که دوست دارند بروند، بروند. به‌سهولت، با آرامش، بدون تحقیرها و سختی‌های مرسوم فرایند تایید ویزا، با سلامتی، با دل خوش، و در کشور مقصد همه‌چیز خوب باشد و سال‌های سال، با خوبی و خوشی و سلامتی و موفقیت در آن زندگی کنند و خانواده‌هایشان هم با همین شرایط همراهشان بروند تا غم دوری از خانواده هم آزارشان ندهد. کاش هروقت هم دلشان تنگ شد بتوانند بیایند و سری بزنند و برگردند و کاش همه‌چیز برایشان فراهم باشد. کاش همه‌شان بتوانند بروند و فقط همین‌هایی بمانیم که حاضریم از همه‌چیزمان بگذریم برای این وطن، این خاک و این آرمان. کاش همهٔ دردها بماند برای ما و همهٔ خوشی‌ها برای آن‌ها باشد. کاش در آن دنیا هم بهترین جای بهشت نصیبشان شود؛ فقط ما بتوانیم چندصباحی با دردهای واقعی زندگی کنیم و در دردهای واقعی غوطه بخوریم و برای دردهای واقعی دنبال چاره بگردیم. فقط بتوانیم مدت هرچند کوتاهی، بدون خیانت‌ها، نق زدن‌ها و کنایه‌های ناحق، زندگی کنیم...




پ.ن: قبل از این که سوءتفاهمی شکل بگیرد عرض کنم منظور من مطلقا این نیست که «هرکی دوست نداره جمع کنه بره» و ایضا منظورم این نیست که نباید انتقاد و اعتراض داشت؛ کل متن فقط قصد دارد بگوید «انتقاد» با «نق زدن» فرق می‌کند. همین.


بعدنوشت: پ.ن ۲: تکملهٔ رفیق جان برای این مطلب:

حتی بگذاریم مدتی بگذرد؛ هر مقدار زمان که لازم باشد، و طی این مدت آن‌ها همان‌جا که می‌خواهند باشند؛ با خوبی و خوشی و آرامشی که در آن‌جا می‌خواهند (و ما هم برایشان می‌خواهیم). مدتی بگذرد و آن‌ها «بیرون» باشند و ما به «کار»مان برسیم.

قسم به همان آرمان و همان درد واقعی که قول شرف می‌دهیم هروقت مسائل «این‌جا» حل شد یا روی روال حل شدن افتاد، با آغوش _کاملا_ باز برگشتن‌شان را پذیرا باشیم!