ما ممکن است به دلایل بیرونی، قادر به تحقق عدالت نشویم؛ اما حداقلش این است که می‌توانیم در مورد عدالت حرف بزنیم و وجوه مختلفش را تبیین کنیم؛ حداقلش این است که می‌توانیم در آدم‌ها شوق و انتظار اجرای عدالت را ایجاد کنیم؛ حداقلش این است که خودمان می‌توانیم عادلانه زندگی کنیم. و همهٔ این‌ها باعث می‌شود تا اگر روزی موانع بیرونی برطرف شد و قرار شد عدالت واقعی برقرار شود، آدم‌ها با جزئیات و مختصات آن غریبه و بیگانه نباشند. بماند البته که شرط کنار رفتن موانع بیرونی هم، اصولا همین شوق و آمادگی و انتظار حداکثری است. پس، از فکر کردن به عدالت، از حرف زدن در مورد عدالت و از زندگی کردن بر مبنای عدالت، خسته نشویم. این شاید، آخرین و بزرگ‌ترین آزمون آدمی‌زاد در جهان خاکی باشد.



+ بدیهی است همهٔ آنچه که نوشته‌ام، باید با روش‌های درست پیگیری شود؛ و الا زیاد و بی‌فایده حرف زدن/کار کردن را تقریبا همه بلدند.