تلاجن

تو را من چشم در راهم...

۴۱ مطلب با موضوع «زنان و خانواده» ثبت شده است

از همکاران هستن

سی‌و‌پنج سالشه، کار و ماشین داره و در آیندهٔ نزدیک خونه‌دار هم می‌شه ظاهرا. وقتی جوون‌تر بوده اون طور که عرف و مرسوم جامعهٔ الان ماست، دوست اجتماعی و معمولی و واقعی و .... هم داشته. تقریبا به اندازهٔ اون یکی همکارمون که ده پونزده سال ازش بزرگتره و زن و بچه و به نظرم مسائل جدی‌تری داره تو زندگی، به سیگار و سیگار کشیدن وابسته است. و حالا تصمیم گرفته ازدواج کنه، در حالی که روابط آزادش، به دخترا بدبینش کرده و اگه از من بپرسید، واقعا نمی‌دونه از زندگی و ارتباطش چی می‌خواد. در عین حال بخشی که باعث زوال معنا تو این قضیه می‌شه اینه که از ملاکای انتخاب همسرش یکی هم اینه: «بدبین و بددل نباشه و بهم گیر نده» :|

خب واقعا این چه سبک زندگی‌ایه؟ چرا خب؟ :|
۱۳ خرداد ۱۳۹۸ ، ۱۰:۱۷ ۵ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
مهتاب

اداهای فمنیستی، دوای هر درد بی‌درمان

دختران سرزمینم رسما قاطی کردن! به شکل کاملا جدی و رسمی خیال می‌کنن چون دخترن، جنس برتر محسوب می‌شن!
آدم باید خیلی پرت باشه که انواع و اقسام ظلم‌هایی که به خانم‌ها می‌شه رو نبینه (و شخصا قبلا بارها در موردشون نوشتم) ولی یه سری چیزا دیگه کلا ادا اطواره! حق و حقوق نیست! ادا اطواره و آقایون هم الحمدلله یه سریشون انقدر خودشیرین و پرتن که نفهمیده تایید می‌کنن و دامن می‌زن به این لوس‌بازیا به اسم حق زن.
یه سری مسائل دیگه هم لوس‌بازی شاید نباشه در ظاهر، ولی یه مشت ایدهٔ ناپختهٔ بی‌ارزش روی کاغذه، و الا حتی به‌روز‌ترین و سانتی‌مانتال‌ترین هم‌اتاقی‌های من تو خوابگاه هم واسه این ور و اون ور رفتن با دوست‌پسراشون هماهنگ می‌کردن و رسما «اجازه» می‌گرفتن. بعضا ذوق هم همراش بود که فلانی اجازه نداد برم فلان جا که یعنی به فکرمه، دوستم داره، نگرانمه و الخ.


+ طرف توییت کرده:
کدام یک از ما همسرانمان را پیش از نجفی‌‌ها نکشته‌ایم؟! برای پایان دادن به چرخه خشونت اعتراف به خطا نخستین گام می تواند باشد. پیشنهاد میکنم همه ما که همسرانمان را آزرده ایم با این هشتگ اعتراف کنیم،چه آزار کلامی و چه فیزیکی.
#من_نیز_همسرم_را_کشته‌ام

و حالا ایشون حرجی بهش نیست، از این مرده‌خوریا زیاد دارن حضرات؛ مشکل این‌جاست که نزدیک دو هزارتا فیو خورده این خزعبلات!

+«عقل» کجای این جامعه است؟

بعدنوشت: در مورد اون مبحث اجازه گرفتن کلی حرف داشتما، ولی خب چون نمی‌پرسید، فایده نداره گفتنش:)
۱۰ خرداد ۱۳۹۸ ، ۲۳:۳۲ ۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
مهتاب

اصلاحیه

فکر می‌کنم ماه مبارک مراتب عقلی آدمی‌زاد رو ارتقا می‌ده و به‌روزرسانی می‌کنه. فلذا، لازمه از همین تریبون اعلام کنم واقعا نمی‌دونم چرا چنین چیزی رو پست گذاشتم. ممکنه بشه به عنوان یکی از دلایل فرعی جزئی حاشیه‌ای مطرحش کرد، ولی این که «مشکل اصلی» من باشه، نه واقعا. نیست.
بذارید کامل تصحیح کنم اون مطلب رو: مشکل اصلی من با پوشش نادرست (برای هر دو جنس) تاثیریه که روی مراتب عقلی و سعادت فرد و جامعه می‌ذاره، کما این که البته این یه چرخهٔ مرتبطه و این تاثیر دو طرفه است.

+ منظور از حجاب تو پست قبلی و پوشش خانم‌ها تو پست فعلی، چادر نیست الزاما.
۷ خرداد ۱۳۹۸ ، ۱۰:۳۵ ۱۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
مهتاب

چند جملهٔ مرتبط

+برداشت من این است که عمدهٔ توقع و انتظار عمدهٔ آقایان از خانم‌ها، همان «بلوند احمق» معروف هالیوود است. مگر خود ما خانم‌ها توقعات دیگری ایجاد کنیم.

+یک واقعیت تلخ این است که در موقعیت‌های متعددی، صرفا چون یک «خانم جوان» بوده‌ام، به من توجه یا بی‌توجهی شده و مسئله این‌جاست که این دو، دو روی یک سکه هستند و به یک اندازه نفرت‌انگیز.

+جملهٔ معروف «زن اسیر محبت است و مرد بندهٔ شهوت»، با مشاهدات من در مورد آدم‌هایی که با روحیاتی منطبق بر حالت پیش‌فرض کارخانه‌ای‌شان زندگی می‌کنند، مطابقت دارد. و اگر از من بپرسید، قدرت روحی واقعی هرکدام از دو جنس، در قدم اول، در رهایی از این قیدهای پیش‌فرض اولیه است. (و به من لطف می‌کنید اگر بحث را نکشانید به این سمت که «یعنی آقایون به محبت نیاز ندارن؟» «یعنی خانما ...» )

+آقایان لطف می‌کنند به این سوال جواب بدهند؟: این که می‌بینید خانمی با چادر، بدون آرایش و ادا در جامعه ظاهر می‌شود، این پیام را برایتان ندارد که پوشش اضافهٔ او، نشان‌دهندهٔ حریم مضاعفی است که برای خودش قائل است؟ حق آزار هیچ دختری با هیچ نوع پوششی را برای آقایان قائل نیستم قطعا، ولی انصافا برخی برادران آریایی ما تا چه حد ممکن است دچار بحران اخلاقی باشند که به هیچ نشانه‌ای توجه نکنند و همیشه همانی باشند که هستند؟!
۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ ، ۰۹:۰۲ ۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
مهتاب

همین‌طوری یهویی یادم اومد:)

راستش رو بخواید، مشکل اصلی من با بی‌حجابی اینه که به جز من، بقیه هم می‌تونن بی‌حجاب باشن :)

حتما بخوانید: اصلاحیه
۸ فروردين ۱۳۹۸ ، ۲۲:۵۱ ۱۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۲
مهتاب

صل الله علیه و آله و سلم

یک بار هم کسی چیزی نوشته بود دربارهٔ «دختران امت محمد». 

و حس شکوه این ترکیب، تا هنوز و احتمالا تا همیشه، با من است...

۲۵ اسفند ۱۳۹۷ ، ۰۸:۳۰ ۷ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
مهتاب

غرور و تعقل

زنان قرآن، هرکدام نمایندهٔ طبقهٔ خاصی هستند: 

حضرت آسیه، نمایندهٔ زنانی که در قدرت‌اند، اما با جریان فاسد قدرت همراه نیستند و تاوانش را هم می‌دهند؛

زلیخا، بانویی زیبا، موردتوجه و ثروتمند که ظاهرا همهٔ آن چیزهایی را که اغلب زنان آرزو دارند، در اختیار دارد، زنی که حتی وقتی به طور جدی در مظان اتهام خیانت قرار می‌گیرد، همسرش طاقت ندارد توبیخش کند، نماینده‌ٔ سبک زندگی زنان سلبریتی؛

مادر حضرت موسی علیه‌السلام، بانویی که مادر دو پیامبر بزرگ خدا و پرورش‌دهندهٔ منجی موعود بنی‌اسرائیل است، بانویی که خداوند شخصا دربارهٔ دوری فرزندش، دلداری‌اش می‌دهد و به او وحی می‌کند؛ 

همسر حضرت لوط، زنی در خانه و همراه پیامبر خدا که در واقع همراهش نیست. زنی که همسر و بچه‌هایش جزء نجات‌یافتگان‌اند ولی او به تنهایی، آن هم از خانهٔ وحی، مجازات می‌شود. نمایندهٔ زنانی دگراندیش(!) از خانواده‌هایی اصیل و فرهیخته.

بانو صفورا، دختر و همسر پیامبر خدا، دختری اهل کار، فکر، تعقل و حیا. دختری که در ادارهٔ امور، نظر و پیشنهاد و ایده دارد و پدر نیز به حکم خرد، نظرات او را می‌پذیرد.

و...

و ...  و من بین زنان قرآن، بیش از همه با ملکهٔ سبأ همذات‌پنداری می‌کنم. زنی سیاست‌مدار که «عقل و خرد»، نقطهٔ ضعف و هم‌زمان قوت‌اش است. زنی که ندانستن فرق آب و شیشه و حرکتی نابخردانه (اتفاقی که شاید برای زنان دیگر غیر از او فقط مجالی برای خنده و دلبری‌های ابلهانه با نمایش نادانی است)، ته‌ماندهٔ غرورش را می‌شکند. زنی که تمام فاصله‌اش تا تسلیم شدن، فقط همان ته‌مانده‌ٔ ناچیز غرور بود که با نادانستن موضوعی ساده شکست...

ندانستن (نه هر ندانستنی البته)، فاصلهٔ من است تا شکستن... تا تسلیم شدن... تا...

۱۷ اسفند ۱۳۹۷ ، ۲۰:۳۵ ۶ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
مهتاب

بیاید آدم فضایی نباشیم!

گیرم یکی بود یکی نبود. یه روز یه آدم فضایی می‌ره خواستگاری یه دخترخانومی. البته این آدم فضاییه شبیه ما زمینیا بوده و واسه همین کسی از خونوادهٔ دختره متوجه قضیه نمی‌شه. همه چیز خوب پیش می‌ره و دو‌تا خونواده (نگفتم خونوادهٔ آدم فضایی هم باهاش اومده بودن؟ خونوادهٔ آدم فضایی هم باهاش اومده بودن) قرار عقد رو می‌ذارن. بعد یه طوری می‌شه که قرار می‌شه حلقه‌ها رو خونوادهٔ داماد بخرن. یعنی اصلا خودشون انتخاب کنن و خودشون هم بخرن. (چی؟ تو‌ زندگی واقعی امکان نداره یه دختر اجازه بده فرد دیگه‌ای حلقهٔ ازدواجش رو انتخاب کنه؟ خب باشه. به من چه؟ این داستان منه و این شکلیه و‌ همینه که هست.)

کجا بودیم؟ بله، قرار می‌شه خونوادهٔ داماد حلقه‌ها رو بخرن. یعنی خونوادهٔ عروس بهشون می‌گن: «پس حلقه‌ها با شما» و اونام چون بالاخره خیلی با رسم و‌ رسوم درست آشنا نبودن، قبول می‌کنن.

همه چیز خوب پیش می‌ره و بالاخره روز عقد می‌رسه. اون روز خونوادهٔ داماد با یه ماشین حمل بار (یه وانت فکر کنم) میان خونهٔ عروس و وقتی خونوادهٔ عروس یکم تعجب‌ناک می‌شن، خونوادهٔ داماد توضیح می‌دن که برای حمل حلقه‌ها، چاره‌ای نداشتن جز کرایهٔ همچین ماشینی. و وقتی خونوادهٔ عروس با تعجب بیش‌تری می‌پرسن: «حلقهٔ ازدواج چه ربطی به وانت داره آخه؟!» خونوادهٔ داماد دو تا حلقهٔ طلای بزرگ (قد تایر کامیون) از طلای ۲۴ عیار رو نشونشون می‌دن که برای عقد خریدن. در واقع خونوادهٔ فضایی آقا داماد فکر کردن که لابد حلقه هرچقدر شعاع و وزن بیش‌تری داشته باشه، آبرومندتره و این‌جا بود که خونوادهٔ عروس متوجه می‌شن با یه مشت آدم فضایی طرفن و متاسفانه گزارهٔ منطقی «مهم تفاهمه» کلا فراموش می‌شه و اون دو مرغ عشق طفلکی به هم نمی‌رسن.

در واقع خونوادهٔ داماد چون آدم فضایی بودن، در جریان نبودن حلقهٔ ازدواج، یه ابزار سمبلیک بامزه است و نشونهٔ عشق و علاقه و محبت و پیوند دو نفر و اتفاقا اگه ساده‌تر باشه، شیک‌تر و بهتره.

ولی خب، خونوادهٔ داماد که با این تجربهٔ تلخ، راه و رسم زندگی زمینی رو یاد می‌گیرن، بعد این شکست عشقی پسرشون، یه جای دیگه‌ای می‌رن خواستگاری و این بار دیگه قضیه به خوبی و خوشی تموم می‌شه و آقای داماد فضایی با یه عروس زمینی ازدواج می‌کنه و همین‌جا موندگار و بچه‌دار می‌شه و سال‌های سال با خوبی و خوشی کنار همسرش زندگی می‌کنه.

حالا این داستان رو چرا تعریف کردم؟ واضحه! چون ما ایرانیا از نوادگان و نبیره‌ها و ندیده‌های همون زوج هستیم، فلذا، مهریه رو که قرار بوده طی یک حرکت سمبلیک، نشونهٔ مهر و محبت و علاقه، به عنوان پایهٔ اصلی شکل‌گیری یه زندگی باشه (تا حدی که پروردگار خوش‌فکر خوش‌سلیقهٔ ما، بدون وجود این سمبل، اصولا ازدواج رو به رسمیت نمی‌شناسه) تبدیل کردیم به...

... به همونی که می‌دونید.

ما دقیقا عین نیای بزرگمون، داریم به عنوان حلقهٔ ازدواج، تایر کامیون از طلای خالص سفارش می‌دیم و سر بزرگی شعاع این تایر، به هم فخر می‌فروشیم...

شایدم تقصیر ما نباشه واقعا، این بلاهت بهمون ارث رسیده:|

۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ، ۲۲:۲۸ ۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مهتاب

سوءتفاهم

یک موضوعی هست که شما از هر ده تا دختر اگر بپرسید، یازده‌تایشان با آن موافق هستند و آن این که توقع دخترها از همسرشان، مردی است که بتوانند به عنوان تکیه‌گاه محکمی در زندگی روی او حساب کنند؛ منتها در این مقوله، دو سوءتفاهم مهم وجود دارد. اولی که عمدتا از سمت دخترهاست، این است که خیال می‌کنند این تکیه‌گاه بودن، مفهوم فیزیکی و جسمی دارد! یعنی مثلا اگر پسری، هیکل چهارشانه و قد بلند و... داشت، یعنی تکیه‌گاه و پناه مناسبی است در سختی‌‌های زندگی! به نظرم می‌آید تصور این گروه از زندگی، چیزی است شبیه رینگ بوکس که دارند روی توان جسمی یکی از مبارزان شرط‌بندی می‌کنند و لاجرم به دنبال کسی می‌گردند که هیکل ورزیده‌تری داشته باشد!

 
و سوءتفاهم دوم از آن آقایان است. تصورشان این است که تکیه‌گاه و پناه یک دختر بودن، مفهومش این است که درباره هیچ مشکلی از مشکلات کاری و گرفتاری‌های مالی و... با او صحبت نکنند تا احیانا «آب توی دلش تکان نخورد» و نگران نشود. این رویه البته ممکن است در موارد معدودی درست باشد، ولی در اغلب موارد (با توجه به هوش میان‌فردی بالای خانم‌ها و نگرانی‌های تمام‌نشدنی‌شان) اتفاقا این پنهان‌کاری‌ها باعث استرس و دلهرهٔ بیش‌تر برایشان می‌شود و نتیجهٔ عکس اتفاق می‌افتد!
 
به امید روزی که هر دو گروه از این توهمات نجات پیدا کنند!
 
+ سوال یک: یعنی الان هر دختری فلان توقع و تصور را درباره ظاهر و قد و... همسر آینده‌اش داشت، از نظر من دارد اشتباه می‌کند؟
و جواب، به نظر من بله. برای خود من، حتی تاثیر و نظری که در مورد ظاهر آدم‌ها دارم، تابعی است از اخلاق و شخصیت‌شان و هرگز به خاطر ندارم هیچ نوع فانتزی یا تصوری در این مورد برای خودم ساخته باشم. حتی در حد یک تصور کاملا شخصی.
 
سوال دو: پس تکیه‌گاه بودن آن آدم به چیست؟
جواب: به عقل، ایمان، درک و مسئولیت‌پذیری‌اش.
 
سوال سه: مگر همین چند پست قبل نگفته بودی که قصد فلان کار را نداری و فلان و بهمان؟ پس این نوشته‌ها چیست؟
جواب: خب، ان‌شاالله که همه خیلی فرهیخته‌تر از این هستند که سوال سه اصولا پیش آمده باشد.
۱۶ دی ۱۳۹۷ ، ۲۲:۲۲ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مهتاب

والا!

بعضی هم یه طوری حرف می‌زنن انگار تو تمام عالم و از ابتدای خلقت، به اجبار جمهوری اسلامی حجاب وجود داشته و حالا حرفشون اینه که «انقدر رو این مدل قدیمی تعصب نداشته باشید! بیاییم یه مدت هم برای تنوع و برای اولین بار در طول تاریخ بشر، بی‌حجابی رو امتحان کنیم، شاید واقعا راهش همین باشه و مسائل اجتماعی و خونوادگی‌مون حل بشن!»:/

کوتاه بیاید تو رو خدا! همون بگی «من دلم نمی‌خواد»، خیلی بهتر و صادقانه‌تره تا انقدر ژست فلسفه تاریخ و مطالعات جامعه‌شناسی بگیری:/

۱ دی ۱۳۹۷ ، ۱۸:۲۰ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مهتاب

در این حد؟!

 

واقعا من همون آدمی‌ام که خوندن مقاله‌های سیاسی روزنامه‌ها و مجله‌ها براش مثل خوندن قصه و رمان، جذاب بود؟
همونی که بیانیه و نامه سرگشاده به وزیر و وکیل و متن سخنرانی می‌نوشت و کیف می‌کرد از این کارا؟
کسی که دو سه تا خبرگزاری رو روزانه چک می‌کرد؟
کسی که مطالب سیاسی و سیاست، جزء سه تا موضوع اول مورد‌علاقش تو زندگی بود؟
جدا و اصلا باورم نمی‌شه!
این روزا رسما فرار می‌کنم از سیاست، از سیاسی خوندن و نوشتن و حرف زدن و...
از سیاست همین قدر می‌فهمم که باید رای بدم و باید به کی رای بدم، می‌فهمم که خیلی از الفاظ و اسامی و برچسب‌ها، نه تنها واقعی نیستن، بلکه رسما دروغ و نقض منظورن. که روز قدس و ۲۲بهمن باید برم تو خیابون. حتی اگه هیچ شعاری ندم.
که سیاست، در اصل، جای آدمای بزرگه، ولی هم‌زمان این خاصیت رو داره که بزرگ‌ترین آدما رو هم کوچیک و ناکارآمد نشون بده.
که حضرت روح‌الله چه مرد عجیب فهم‌ناشدنی‌ایه هنوز هم که هنوزه.

 

انقدر دور و بر سیاست چرخیدم که بفهمم پلیدترین رفتارهای آدمی‌زاد تو سیاسته، که نهایت تعفن نفس آدمی‌زاد خودشو این‌جا نشون می‌ده.
یاد گرفتم چه طوری آدم‌ها رو بازی می‌دن و یاد گرفتم ان‌شالله که بازی نخورم.
که تو، هر لجن اخلاقی و رفتاری‌ای رو که بتونی تصور کنی و حتی نتونی تصور کنی، تو عالم سیاست پیدا می‌کنی.
که دیگه از هیچ چیز تعجب نکنم...
از سیاست، همینا کافی بود یاد بگیرم که یاد هم گرفتم.
و بقیش...بقیش دیگه همه تکرار مکرراته. بقیش دیگه از شدت سطحی بودن تهوع‌آوره.

 

 شهید مطهری تو کتاب «زن و مسائل قضایی و سیاسی»  می‌نویسن:
«ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه ... وقتی که احساسات طبیعی زن را بیان می‌کند، از جمله می‌گوید زن اگر در جوانی و در ابتدا یک شور و هیجانی برای مسائل سیاسی داشته باشد ولی در اواخر، خود زن طبعا برمی‌گردد و باز توجه خودش را به مسائل خانوادگی معطوف می‌کند، حتی کوشش می‌کند که شوهرش را هم از آن مسائل منصرف کند.»

اعتراف می‌کنم اولین بار که این جملات رو خوندم (حدود دو سال پیش) قبولش نداشتم، ولی الان می‌بینم که اونقدرا هم بی‌راه نیست.
البته هنوز هم مطمئن نیستم این سرخوردگی من نسبت به عالم سیاست، چقدر مربوط به جنسیتم می‌شه، کما این که باعث نشده در مقابل، اون طور که ویل دورانت می‌گه، به مباحث خانوادگی خیلی علاقه‌مند بشم به اون صورت یا مثلا مطمئنم (حداقل شخصیتی که الان دارم) کسی‌ام که اگر ازدواج کرده بود، تلاش نمی‌کرد همسرش رو از ورود و دخالت در سیاست منع کنه. (هنوز و همچنان شخصیت آقایونی که علایق سیاسی جدی دارن برام جذاب‌تره) ولی به هرحال خودم، حسابی خسته‌ام از خوندن یا نوشتن متن‌هایی با رنگ و بوی سیاست و این حد از تغییر، برای آدمی مثل من، با اون همه علاقه‌مندی و پیگیری، واقعا جالبه.

 

به نظرتون اینا نشونه پختگیه یا صرفا خستگی؟

۹ آذر ۱۳۹۷ ، ۱۱:۲۷ ۱۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مهتاب

رأس امور

یک بار چند سال پیش، مقام رهبری در یکی از جلساتشان با نمایندگان مجلس (به مضمون) گفتند: درست است که مجلس در رأس امور است؛ ولی این به آن معنا نیست که هر نماینده‌ای خودش را در رأس امور بداند!

حالا، گرچه درست است که غلبه احساسات بر عقل، در خانم‌ها به طور کلی بیش‌تر است؛ ولی این دلیل نمی‌شود شما صرفا چون آقا هستی، به هر خانمی رسیدی، خیال کنی الزاما از او بیش‌تر و بهتر می‌فهمی! خب؟

ولی اگر باز هم اصرار داری این طور فکر کنی، حداقل بدان که «ادب، در رأس امور است».

۶ آبان ۱۳۹۷ ، ۱۸:۲۶ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مهتاب

به شرطها و شروطها البته!

اصلا تعجب نمی‌کنم اگر فرداروزی بفهمم خداوند، موسی علیه‌السلام را به خاطر دل صفورا، آن همه راه از ممفیس تا مدین کشاند.

برخلاف بعضی نظراتی که گهگاه می‌شنوم، مطلقا قبول ندارم که حیا، محدودیتی برای ما در زندگی دخترانه‌مان ایجاد کند و ما را از مزیت‌هایی محروم کند که در الگوی فکری مقابل‌مان، ظاهرا خیلی آسان‌تر در دسترس است.
چیزی که من می‌فهمم این است که پروردگار، برای ما دخترها، عزت و آسانی خواسته، نه حقارت و سختی.
 
۱ آبان ۱۳۹۷ ، ۰۹:۲۴ ۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
مهتاب

خدا‌قوت واقعا!

«یک سال اول زندگی، «هر چی» شوهرتون می‌گه گوش بدید تا دوام زندگیتون تضمین شه و همسرتون عاشقتون بشه»

 

 

این توصیه بعضی مشاوران اصطلاحا مذهبی است در موضوع ازدواج و زندگی خانوادگی به خانم‌ها!

و سوال من این است که دقیقا چه موجودی است که اگر یک سال تمام، «هر چیزی» گفت، شما گوش دادید، عاشقتان نمی‌شود؟!

واقعا لازم است مبنای زندگی خانوادگی، انقدر سخیف تنظیم شود؟!

۳۰ مهر ۱۳۹۷ ، ۰۷:۴۸ ۱۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱
مهتاب

بی‌مناسبت ولی مهم

«به مناسبت تولد حضرت معصومه سلام‌ الله‌ علیها، بانوی باعظمتی که ازدواج نکردن و در مقطعی از زندگی، رهبری مردان رو هم به عهده داشتند عارضم خدمتتون که:


دختران مجرد جان! شما یک انسان هستید و به صورت مستقل خلق شدید.‌ تنها به دنیا اومدید و تنها از دنیا خواهید رفت. ازدواج فعل مهمیه که به تغییر شرایط و رشد شما کمک می‌کنه. اما این به این معنیه که شما رشدتون رو در گرو ازدواج ببینید؟ برای این که خوشبخت بشید حتما نیاز به شخص دوم دارید؟ من که فکر می‌کنم اگر قراره کسی رو خوشبخت کنی یا از وجود کسی لذت ببری قبلش باید بلد باشی خودت رو خوشبخت کنی، با خودت هم حالت خوب باشه. وگرنه نه تنها نمی‌تونی کسی رو خوشبخت کنی بلکه یک زندگی مشترک پر از کسالت و تشویش رو به وجود خواهی آورد. تصور کنید برای شما ازدواج مقدور نشد و تا آخر عمر ازدواج نکردید؛ آیا بابت استعدادها و پتانسیل‌هایی که استفاده نکردید جوابی دارید به خودتون و خدا بدید؟ به عنوان یک انسان که فرصت زندگی به شما داده شده رشد کردید؟ 


البته که انگاره‌ها، برساخت‌ها و در نتیجه فشارهای اجتماعی وجود داره که تکامل شما رو صرفا در گرو ازدواج می‌‌دونه و دست از سر شما برنمی‌داره؛ اما کوتاه نیاید. تصور خودتون و بقیه رو، موقعیت رو تغییر بدید. به ما برای یک بار فرصت زندگی داده شده؛ اون رو از دست ندیم. 


1. آیا می‌گم ازدواج اهمیت نداره؟ نخیر! ازدواج از مهمترین و بنیادی‌ترین مسائل برای تکامل فرد و جامعه است؛ اما تنها راه نیست. آماده‌‌ش باشید اما معطل نه!


2. اگر عده‌ای از خانم‌ها مجرد می‌مونن به خاطر اینه که سخت‌گیر شدند؟ نخیر! خیلی از این تجردها ناخواسته و به خاطر نداشتن خواستگار با حداقل معیارهای اون‌هاست. خود من، تمایل داشتم با مرد مقید به مذهب ازدواج کنم. اما فقط دو تا خواستگار داشتم که نماز می‌خوندند. مورد اول آقایی بود که می گفت اگر وقت کنم نماز می‌خونم؛ مورد دوم هم آقا ارسلان بودن. خداروشکر :)


3. انتخاب قسمتی ابتدایی برای ازدواجه. قسمت بعدی و مهم، داشتن مهارت‌های زندگی، شعور و سازش و سازش و سازشه. البته اگر سازش راهش بود و همچنین سازش پویا، نه اون زن قصه که از شوهر معتادش هر روز کتک می‌خوره، یک چشمش اشکه یک چشمش خون و سالی دوبار هم بچه میاره و خیلی صبوره. بیخیال اون تصور بشید.


4. هرچند که فیلم رگ خواب فیلم هندی بود، مرد پلید به سزای عملش رسید، تهیه کننده هم عقل به خرج داده بود لیلا حاتمی رو بیاره تا فیلم جمع بشه، لیلا حاتمی هم هیچ خلاقیتی نداشت و همون شخصیت سر به مهر بود، و نفهمیدیم این ازدواج سفید بود چی بود، اما میشه نیمه پر لیوان رو دید. با دیدن این فیلم یاد بگیرید در‌به‌در مردان نباشید :)


ببخشید که متن فاخری نیست. صمیمی بخونیدش. ممنون می‌‌شم این مساله رو حداقل با دوستان مجردتون طرح کنید. به امید آینده ای بهتر!


 کوچیک شما، سهیلا ملکی»


از: قاب زندگی | + وبلاگ نویسنده


+ نویسه‌های مرتبط:

 + در جواب یک نظر خصوصی

 + یه کوچولو کوتاه بیاین لطفا!

 + آن یکی کفه ترازو


پ.ن خودم: با نظر نویسنده در مورد فیلم «رگ خواب» خیلی موافق نیستم ولی با نتیجه‌گیریش چرا.

پ.ن۲ خودم: به مورد دوم می‌شه موارد دیگه‌ای هم اضافه کرد. مشت نمونه خروار صرفا.

۱۰ مهر ۱۳۹۷ ، ۲۱:۳۳ ۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مهتاب

مقصر اصلی؟ همچنان خود خانم‌ها!

حوزه محترم علمیه همین یک قلم آموزش علوم اسلامی را که به عهده دارد، آن هم تازه به خانم‌های دغدغه‌‌مند محجبه، نمی‌تواند با رعایت تساوی حقوق زن و مرد به انجام برساند؛ بعد توقع دارد وجهه و جایگاه هم داشته باشد در جامعه!

من شخصا فرصت تحصیل و‌ فعالیت اجتماعی‌ام را همان قدر به انقلاب اسلامی مدیون می‌دانم که به تمدن غرب. اگر نبود تاثیر ناگزیر جنبه‌های مثبت این تمدن روی جامعه ما، حوزه و حوزویان محترم (با صرف نظر از یک گروه قلیل) هنوز و همچنان درگیر حساب و کتاب این بودند که تحصیل دختران به صلاح هست یا خیر!

بعدنوشت: بدون شرح!

۱۰ مهر ۱۳۹۷ ، ۰۰:۵۸ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مهتاب

صرفا جهت غر زدن

یک) ببین خانم محترم چادری‌ای که مدام درگیر چادرت هستی و طوری سرش می‌کنی که من اصلا نمی‌توانم درست ببینمت و به شکلی حجاب می‌کنی که موقع حرف زدن با تو یا دیدنت، فقط حواسم می‌رود به ور رفتن تو با چادرت،

تو، دقیقا به اندازه همان دختری که با حجاب نصفه و صد جور رنگ و لعاب از خانه بیرون می‌آید، داری «زن» بودنت را فریاد می‌زنی.

حجاب را که متمدنانه‌ترین روش ممکن برای حضور فارغ از قیدهای جنسیتی در اجتماع است، با این کارت تبدیل می‌کنی به ابزاری علیه خودش!

محجبه باش! کاملا پوشیده باش! ولی لطفا عادی باش!


دو) چیزی که خیلی مرا اذیت می‌کند این است که یک گروهی از زنان و دختران محجبه ما از زیبا و آراسته بودن احساس گناه می‌کنند!

دیده‌اید حتما. بعضی‌ها مهم نیست حجابشان کامل باشد، سرتاپا پوشیده باشند و هیچ آرایشی هم نداشته باشند، به هرحال چهره، صدا یا مدل صحبت کردنشان به صورت طبیعی انقدر جذاب و گیراست که جذابیتش از همه این لایه‌ها رد می‌شود و من دیده‌ام که برخی دختران مومن مذهبی واقعا دوست‌داشتنی، عملا احساس‌ عذاب وجدان دارند از این نعمت و موهبت خدادادی و ساده‌ترین حق و حقوق دخترانه‌شان (تو فکر کن در حد خرید یک قاب جیغ بنفش برای گوشی) را خلاف مبانی عفاف و حیا می‌دانند!

متاسفم برای تک‌تک آدم‌های صاحب منبری که طوری حرف می‌زنند که تمام بار رعایت تقوا و عفاف را در جامعه روی دوش دختران می‌گذارند و جدا نگرانم برای این دخترخانم‌ها که این طور بی‌رحمانه ذره‌ ذره لطافت‌ها و ظرافت‌های فطرت پاک دخترانه‌شان را قتل‌عام می‌کنند.


سه) به قول یک بنده خدایی که می‌گفت اگر فرداروز حضرت صاحب ظهور کند، برخی تنها رزومه‌ای که برای ارائه دارند این است که «آقا! شما که نبودید ما کلا خیلی حواسمان به نحوه ارتباط‌مان با نامحرم بوده. خیلی خیلی اصلا آقا!»

انگار نه انگار که این حد و حدود را گذاشته‌اند برای این که مثل یک ابزار ساده و دم‌دستی، سریع یاد بگیری‌اش و‌ بروی سراغ کارهای مهم‌تر!

ان‌شالله که اگر به درک زمان ظهور رسیدیم و احیانا کسی آدم حسابمان کرد، تنها حرفی که برای گفتن داریم گزارش موفقیت در انجام تکالیف حداقلی‌مان نباشد!

۱۶ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۹:۵۳ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مهتاب

خیلی نزدیک

طلاق پدیده‌ای بود که من همیشه توی فیلم‌ها می‌دیدم و هیچ‌وقت از نزدیک لمس و حسش نکرده بودم. خونواده مادری من عمدتا به خاطر مذهبی بودن درگیر این مباحث نیستن و خونواده پدریم هم گرچه مذهبی نیستن ولی به هرحال این جنس مشکلات رو نداشتن.

الان که چند وقته یکی از اقوام نزدیک از همسرش جدا شده و دختر کوچولوی خوشگلشون این وسط داره بهترین روزهای دوره کودکیش رو با تجربه‌های جنگ و دعوای مامان و باباش، زندان رفتن باباش و نهایتا جدا شدنشون می‌گذرونه، احساس می‌کنم مسائل خانوادگی واقعا وارد فاز حادی شدن که تونستن به سنگر خونوادگی من هم نفوذ کنن.

جدای از این، چند وقت قبل وقتی داشتم با مامان برمی‌گشتم خونه، یه خانم جوون رو دیدیم با یه پسربچه کوچولو (یا در واقع بگم یه نی‌نی کوچولو) که ازمون دور بود تقریبا. من چهره اون خانم رو ندیدم؛ ولی یادمه لباس آبی پسرش به نظرم خیلی ناز اومد و کلی ذوق کردم از دیدن این نی‌نی کوچولو که سرش رو گذاشته بود رو شونه مامانش. وقتی رد شدن مامان آروم گفت: «این خانم همسایمونه. تو یه مراسمی تو مسجد نزدیک خونه دیدمش. شوهرش قبل از این که بچش به دنیا بیاد، ولش کرد رفت.» گفتم: «ولش کرد رفت؟!! یعنی چی؟!» نمی‌دونم واقعا مامانم چیز بیش‌تری می‌دونست یا نه ولی فقط گفت:«همین دیگه. گذاشت رفت.» حس می‌کنم شاید مامان به خاطر سن و تجربه بیش‌ترشون، اونقدری تعجب نکردن؛ ولی من اولین بار بود این موضوع رو هم انقدر از نزدیک می‌دیدم.

احساس می‌کنم من تا حالا تو یه منطقه امن بودم وسط جامعه‌ای که یه بیماری واگیردار عفونی به شدت داره توش پخش می‌شه و حالا دیگه کم‌کم رسیده به منطقه امن حوالی من.


چه اتفاقی داره می‌افته واسمون؟!

۱۲ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۲:۴۵ ۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
مهتاب

به بقیه که کلا امیدی نیست!

مسائل زنان کی حل می‌شه؟ هر وقت اتحادیه مستقل یاد بگیره تو عکس یادگاری نشست و جهاد و همه‌جا، باید خانم‌ها هم باشن.

خانم‌هایی که کار تشکیلاتی کرده باشن، می‌دونن من چی می‌گم.

مشت نمونه خروار البته.



بعدنوشت بی‌ربط: رضا امیرخانی چرا همه راه‌های ارتباطیش رو مسدود کرده؟! تو سایتش نمی‌تونم نظر بذارم؛ کانال هم شناسه ارتباطی نداره. جای دیگه هم که نیست ظاهرا:/

۷ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۸:۴۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مهتاب

آن یکی کفه ترازو

انقدر این سال‌ها درباره زنان و دختران حرف زده‌ایم که من احساس می‌کنم تربیت درست پسرها را کلا فراموش کردیم!

الان، در حوزه تربیت دینی، به جز احکام نگاه به نامحرم، دقیقا کدام مهارت دیگر را یاد پسرها می‌دهیم در ارتباط با جنس مخالفشان؟!

پسری که فرداروز در جایگاه مدیر اصلی خانواده، قرار است اختیارات زیادی به او‌ بدهی، واقعا به گونه‌ای تربیت شده که جنبه استفاده از آن اختیارات را داشته باشد؟

قوه عقلانیت را در پسرها، به گونه‌ای پرورش داده‌ایم که فرداروز همسرش واقعا احساس کند می‌تواند در تصمیم‌گیری‌ها به او اعتماد کند و به حرفش گوش بدهد؟

حد و حدود حقوق و وظایفش به عنوان همسر یک زن را یادش داده‌ایم که خودش را محق نداند در مورد کوچک‌ترین جزئیات رفتاری خانمش، دستورات صادر کند؟

من به اشتباه احساس می‌کنم طی این سال‌ها، خانم‌ها خیلی بیش‌تر از آقایان توانمند شده‌اند یا این مسئله واقعا واقعیت دارد؟


پ.ن: حالت کلی را دارم عرض می‌کنم. امیدوارم به کسی برنخورد؛ چون مسلما منظورم این نیست که همه خانم‌ها فرشته‌اند و همه آقایان دیو!


بعدنوشت: انصافا الان در حوزه مسائل خانوادگی، حتی نسل جوان مذهبی را چه کسی دارد تربیت می‌کند؟ متولیان دینی یا فیلم‌های هالیوودی؟

۱ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۱:۵۲ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مهتاب