یک) ببین خانم محترم چادری‌ای که مدام درگیر چادرت هستی و طوری سرش می‌کنی که من اصلا نمی‌توانم درست ببینمت و به شکلی حجاب می‌کنی که موقع حرف زدن با تو یا دیدنت، فقط حواسم می‌رود به ور رفتن تو با چادرت،

تو، دقیقا به اندازه همان دختری که با حجاب نصفه و صد جور رنگ و لعاب از خانه بیرون می‌آید، داری «زن» بودنت را فریاد می‌زنی.

حجاب را که متمدنانه‌ترین روش ممکن برای حضور فارغ از قیدهای جنسیتی در اجتماع است، با این کارت تبدیل می‌کنی به ابزاری علیه خودش!

محجبه باش! کاملا پوشیده باش! ولی لطفا عادی باش!


دو) چیزی که خیلی مرا اذیت می‌کند این است که یک گروهی از زنان و دختران محجبه ما از زیبا و آراسته بودن احساس گناه می‌کنند!

دیده‌اید حتما. بعضی‌ها مهم نیست حجابشان کامل باشد، سرتاپا پوشیده باشند و هیچ آرایشی هم نداشته باشند، به هرحال چهره، صدا یا مدل صحبت کردنشان به صورت طبیعی انقدر جذاب و گیراست که جذابیتش از همه این لایه‌ها رد می‌شود و من دیده‌ام که برخی دختران مومن مذهبی واقعا دوست‌داشتنی، عملا احساس‌ عذاب وجدان دارند از این نعمت و موهبت خدادادی و ساده‌ترین حق و حقوق دخترانه‌شان (تو فکر کن در حد خرید یک قاب جیغ بنفش برای گوشی) را خلاف مبانی عفاف و حیا می‌دانند!

متاسفم برای تک‌تک آدم‌های صاحب منبری که طوری حرف می‌زنند که تمام بار رعایت تقوا و عفاف را در جامعه روی دوش دختران می‌گذارند و جدا نگرانم برای این دخترخانم‌ها که این طور بی‌رحمانه ذره‌ ذره لطافت‌ها و ظرافت‌های فطرت پاک دخترانه‌شان را قتل‌عام می‌کنند.


سه) به قول یک بنده خدایی که می‌گفت اگر فرداروز حضرت صاحب ظهور کند، برخی تنها رزومه‌ای که برای ارائه دارند این است که «آقا! شما که نبودید ما کلا خیلی حواسمان به نحوه ارتباط‌مان با نامحرم بوده. خیلی خیلی اصلا آقا!»

انگار نه انگار که این حد و حدود را گذاشته‌اند برای این که مثل یک ابزار ساده و دم‌دستی، سریع یاد بگیری‌اش و‌ بروی سراغ کارهای مهم‌تر!

ان‌شالله که اگر به درک زمان ظهور رسیدیم و احیانا کسی آدم حسابمان کرد، تنها حرفی که برای گفتن داریم گزارش موفقیت در انجام تکالیف حداقلی‌مان نباشد!