واقعا من همون آدمیام که خوندن مقالههای سیاسی روزنامهها و مجلهها براش مثل خوندن قصه و رمان، جذاب بود؟
همونی که بیانیه و نامه سرگشاده به وزیر و وکیل و متن سخنرانی مینوشت و کیف میکرد از این کارا؟
کسی که دو سه تا خبرگزاری رو روزانه چک میکرد؟
کسی که مطالب سیاسی و سیاست، جزء سه تا موضوع اول موردعلاقش تو زندگی بود؟
جدا و اصلا باورم نمیشه!
این روزا رسما فرار میکنم از سیاست، از سیاسی خوندن و نوشتن و حرف زدن و...
از سیاست همین قدر میفهمم که باید رای بدم و باید به کی رای بدم، میفهمم که خیلی از الفاظ و اسامی و برچسبها، نه تنها واقعی نیستن، بلکه رسما دروغ و نقض منظورن. که روز قدس و ۲۲بهمن باید برم تو خیابون. حتی اگه هیچ شعاری ندم.
که سیاست، در اصل، جای آدمای بزرگه، ولی همزمان این خاصیت رو داره که بزرگترین آدما رو هم کوچیک و ناکارآمد نشون بده.
که حضرت روحالله چه مرد عجیب فهمناشدنیایه هنوز هم که هنوزه.
انقدر دور و بر سیاست چرخیدم که بفهمم پلیدترین رفتارهای آدمیزاد تو سیاسته، که نهایت تعفن نفس آدمیزاد خودشو اینجا نشون میده.
یاد گرفتم چه طوری آدمها رو بازی میدن و یاد گرفتم انشالله که بازی نخورم.
که تو، هر لجن اخلاقی و رفتاریای رو که بتونی تصور کنی و حتی نتونی تصور کنی، تو عالم سیاست پیدا میکنی.
که دیگه از هیچ چیز تعجب نکنم...
از سیاست، همینا کافی بود یاد بگیرم که یاد هم گرفتم.
و بقیش...بقیش دیگه همه تکرار مکرراته. بقیش دیگه از شدت سطحی بودن تهوعآوره.
شهید مطهری تو کتاب «زن و مسائل قضایی و سیاسی» مینویسن:
«ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه ... وقتی که احساسات طبیعی زن را بیان میکند، از جمله میگوید زن اگر در جوانی و در ابتدا یک شور و هیجانی برای مسائل سیاسی داشته باشد ولی در اواخر، خود زن طبعا برمیگردد و باز توجه خودش را به مسائل خانوادگی معطوف میکند، حتی کوشش میکند که شوهرش را هم از آن مسائل منصرف کند.»
اعتراف میکنم اولین بار که این جملات رو خوندم (حدود دو سال پیش) قبولش نداشتم، ولی الان میبینم که اونقدرا هم بیراه نیست.
البته هنوز هم مطمئن نیستم این سرخوردگی من نسبت به عالم سیاست، چقدر مربوط به جنسیتم میشه، کما این که باعث نشده در مقابل، اون طور که ویل دورانت میگه، به مباحث خانوادگی خیلی علاقهمند بشم به اون صورت یا مثلا مطمئنم (حداقل شخصیتی که الان دارم) کسیام که اگر ازدواج کرده بود، تلاش نمیکرد همسرش رو از ورود و دخالت در سیاست منع کنه. (هنوز و همچنان شخصیت آقایونی که علایق سیاسی جدی دارن برام جذابتره) ولی به هرحال خودم، حسابی خستهام از خوندن یا نوشتن متنهایی با رنگ و بوی سیاست و این حد از تغییر، برای آدمی مثل من، با اون همه علاقهمندی و پیگیری، واقعا جالبه.
به نظرتون اینا نشونه پختگیه یا صرفا خستگی؟