کاش تواناییش رو داشتم که توضیح بدم باور ما به نابودی رژیم (اونم بهزودی)، توهم و خیال و خرافه و آرزو نیست. نتیجهٔ منطقی بررسی تاریخ و سنتهای خداونده. ولی توضیحش از من برنمیآد. انگار که چند روز مونده به شروع طوفان نوح، بخوام در مورد علت ساخت اون کشتی روی خشکی حرف بزنم. یا چند دقیقه مونده به شکافته شدن دریا و درحالی که لشکر فرعون نزدیک و نزدیکتر میشه، از تخلف نکردن خدا از وعدههاش بگم. نه که اصلا نتونم، ولی اونطوری که به دلم بشینه و بتونه قلب کسی رو آروم کنه، نه. بلد نیستم متأسفانه.
عجالتا فقط اومدم بگم یکی از چیزهایی که این روزها با همهٔ وجود میفهمم چرا انقدر ایمان بهش مهمه، «رجعت»ه. مفهومی که شاید تا همین چند سال قبل برام گنگ و باورناپذیر بود. حداقل اون تاکیدی که روی اعتقاد بهش میشد برام قابلدرک نبود. ولی الان...
الان حس میکنم شهدای عزیزمون فقط قراره یه مدت کوتاه بینمون نباشن و بهزودی برمیگردن. و این، نگرانی و ناراحتی از نبودنشون رو به یه انتظار شیرین تبدیل میکنه. شیرینترین انتظار دنیا :)