تلاجن

تو را من چشم در راهم...

۳ مطلب در آبان ۱۴۰۳ ثبت شده است.

برای «انسان» گرد آمده‌ایم...

جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۰۳ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
انسان، شاهکار بزرگ خلقته و توانایی‌های شگفت‌آوری برای تغییر خودش، محیط اطراف و کل تاریخ داره. تو مبارزه‌ای که در جریانه، گرچه تا بن دندان معتقدم به مقاومت، اما دلم برای تک‌تک کشته‌شده‌های لشکر دشمن هم می‌سوزه. از این جهت که به عنوان انسان چه کهکشان عظیمی از توانایی‌ها برای رسیدن به کمال در وجودشون بوده، اما نهایتا به کجا رسیدن. حیف...

رهاش کن بره رییس✌️

جمعه, ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۳۵ ق.ظ
نویسنده : مهتاب
تو درس ایمنی‌شناسی یه جمله‌ای داشتیم که می‌گفت «ما در اقیانوسی از عوامل بیماری‌زا زندگی می‌کنیم» و واقعا هم همینه. آب، هوا، خاک، حیوانات، بدن و وسایلمون پر از عوامل باکتریایی، آغازی، قارچی و ویروسیه که خیلیاشون هم بیماری‌زا هستن. اما می‌بینید که اغلب ما با رعایت دستورالعمل‌های نسبتا ساده‌ای در اغلب موارد سالمیم، خیلی از بیماری‌ها درمان دارن و نهایتا هم اغلب آدم‌ها بر اثر پیری و کهولت سن از دنیا می‌رن و همه هم اینو می‌دونیم.

منتها به عوامل بیماری‌زای روحی-روانی که می‌رسه یهو خیلیا این‌‌شکلی می‌شن که «وای من به خاطر فلان اتفاق یا برخورد یا حادثه تو زندگیم دیگه نمی‌تونم رفتار عادی داشته باشم/موفق بشم/اعتماد کنم/خوش‌اخلاق باشم و...». بابا به خدا این‌شکلی نیست. قدرت روح اگر بیش‌تر از قدرت جسم نباشه (که هست) کم‌تر نیست. از خیلی از پیشامدهای تلخ می‌شه عبور کرد. خیلی از زخمای روحی خوب می‌شن و حتی خیلی از اونایی که خوب نمی‌شن هم باز جلوی زندگی سالم و عادی ما رو نمی‌گیرن. رها کنیم و انقدر سخت و جدی نگیریم همه‌چی رو. زندگی همینه، و همیشه هم همین بوده🙌

پ.ن: قبل و بیش از همه یادآوری به خودم.

به امید دیدار :)

چهارشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۲۷ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
کاش تواناییش رو داشتم که توضیح بدم باور ما به نابودی رژیم (اونم به‌زودی)، توهم‌ و خیال و خرافه و آرزو نیست. نتیجهٔ منطقی بررسی تاریخ و سنت‌های خداونده. ولی توضیحش از من برنمی‌آد. انگار که چند روز مونده به شروع طوفان نوح، بخوام در مورد علت ساخت اون کشتی روی خشکی حرف بزنم. یا چند دقیقه مونده به شکافته شدن دریا و درحالی که لشکر فرعون نزدیک و نزدیک‌تر می‌شه، از تخلف نکردن خدا از وعده‌هاش بگم. نه که اصلا نتونم، ولی اون‌طوری که به دلم بشینه و بتونه قلب کسی رو آروم کنه، نه. بلد نیستم متأسفانه.

عجالتا فقط اومدم بگم یکی از چیزهایی که این روزها با همهٔ وجود می‌فهمم چرا انقدر ایمان بهش مهمه، «رجعت»ه. مفهومی که شاید تا همین چند سال قبل برام گنگ و باورناپذیر بود. حداقل اون تاکیدی که روی اعتقاد بهش می‌شد برام قابل‌درک نبود. ولی الان...

الان حس می‌کنم شهدای عزیزمون فقط قراره یه مدت کوتاه بینمون نباشن و به‌زودی برمی‌گردن. و این، نگرانی و ناراحتی از نبودنشون رو به یه انتظار شیرین تبدیل می‌کنه. شیرین‌ترین انتظار دنیا :)