من دارم می بینم که همین الانش هم چنین هست.
لااقل چندین موردی که خودم دیدم.
حالا اینکه فراگیری مدنظرت چقدر باشه رو نمیتونم الان حدسی درباره اش داشته باشم.
به نظر من اگر در نسلی مثلا در دوره قاجار ، خانواده ای مذهبی داشتن، خب چه ارزشی داره؟
اون موقع جو غالب جامعه بوده...
اگر کسی در در جو غالبی که دین و مذهب وجاهتی نداشت پیدا کردید که اون مذهبی واقعی بوده، بله نشان از فرهیختگی هست...
همین الان هم ممکنه یه عده در منطقه هایی زندگی میکنن که هنوز مذهبی بوده وجاهت داره... منافع داره...
اگر این مسائل رعایت بشه من با مطلب شما همراهم
اگر بر اساس شناخت، تبدیل به ارزش بشه خوبه...
میترسم ارزش شدنه از حب علی نباشه... بلکه از بغض معاویه باشه...
این ارزشی نداره...
دوره فلسفه برای من گذشته
من زمانی ندارم که بخوام صرف فلسفه ورزی بکنم...
مگه چقدر دیگه قراره عمر کنم...
فلسفه و ادبیات فلسفی بیشتر به درد محیط علمی میخوره و در نهایت تکنیک هاش به درد اقناع افکار عمومی...
تازه "افکار" عمومی
به نظر شما ارزش داره؟!!!
وقت و عمر و انرژی و فرصت های بزرگتر در دنیا رو از دست بدم که بخوام "افکار" رو اقناع کنم؟!!
تازه فرض رو بگیرید که خودم بر حق باشم...
هیچ وقت انسانها با اقناع افکارشون، مسیرشون تغییر نکرده...
و پیامبران هم هیچ وقت دغدغه شون اقناع افکار نبوده...
بلکه دغدغه ی اتمام حجت رو داشتن...
و اینکه چه وقت و چه زمان و چگونه باید اتمام حجت صورت بگیره... بازم موضوع راحتی نیست...
لذا فلسفه ای که خیلی هم دوستش دارم بمونه برای اهلش...
من خودم رو بیش از فلسفه دوست دارم...
دنبال خودم هستم
این جمله شما رو هم تا حدی قبول دارم:
شرط لازم هست اما کافی نیست...
دارم نظر شخصیم رو میگم:
خواه ناخواه هر اقناعی که منجر به اقدام شما در مسیر تغییر و عمل بشه، از مسیر اقناع فکر هم عبور میکنه...
اصطلاحا میگیم فکر اقناع شده، قلب هم تصدیق کرده... لذا اقدام کردم...
یه وقتایی فکر اقناع میشه اما منجر به اقدام نمیشه...
اینها دلایل خیلی مهمی دارن...
اتمام حجت وقتی توسط اولیای الهی انجام میشه دقیقا در یک بزنگاه حیاتی هست...
فکر طرف اقناع میشه... حالا یا قلب طرف تصدیق میکنه یا نمیکنه...
اگر قلب تصدیق کرد، به سمت سعادت میره...
اگر قلب تصدیق نکرد به سمت شقاوت میره...
مثل اتمام حجت امام حسین با عمربن سعد...
و دقیقا وقتش هم هست...
حالا فرض کنید مسئله ای هنوز وقتش نرسیده باشه و شما بخواید اتمام حجت کنید (وقتی وقتش نرسیده فقط میشه اقناع فکر) مثلا دائم به بچه ای گوشزد کنید که تو داری بیش از حد تعادل بازی میکنی و آینده ات اینطوری نابود میشه و...
اصلا گفتن بی موقع و بدون تعادل شما در این بچه ایجاد گارد میکنه
منظورم اینه که صرف گفتن حق ملاک نیست...
زمان و نحوه ی گفتنش هم مهمه...
اون روایتی که در مورد رحمة اللعالمین بودن پیامبر هست ناظر بر همین بحث حجیت هم هست...
تفاوت پیامبر ما با بقیه پیامبران در نحوه ی اتمام حجت بود و هست...
و شاید از معجزات خفیه پیامبر ما باشه...
اینکه بقیه انبیا مبعوث شدن به تصریح
اما پیامبر اسلام مبعوث شدن به تعریض...
هر اقناعی از اقناع فکر میکذره، اما هر اقناع فکری منتهی به اقدام نمیشه،
«تا حدی» مال جمع نظر خودم و نظر شماست.
نظر من محورش اتمام حجت بوده، نظر شما در مورد اقناع فکر...
این دو تا یه وجوه اشتراکی دارن
از باب وجوه اشتراک گفتم تا حدی
ولی به نظرم اقناع فکری تا اونجاش اهمیت داره که یا به اتمام حجت ختم میشه یا خود طرف سائل باشه و دانستن موضوعی براش مهم باشه...
بیش از اونش اظهار فضل و وقت هدر دادنه
فعلا که دوره شارلاتان بازی و دریدگی و روشنفکر نمایی هست