تلاجن

تو را من چشم در راهم...

اف لک من خلیل...

جمعه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۲:۰۸ ق.ظ
نویسنده : مهتاب
تو مطلبی که بعد از شهادت شهید سنوار عزیز نوشته بودم یه جمله بود که قبل انتشار حذفش کردم. نه چون از واکنش و قضاوت کسی نگران بودم؛ چون با این که قلبم درد گرفته بود و دنبال مقصر می‌گشت ولی عقلم هنوز یه چیزایی می‌فهمید. یه جمله به این مضمون که «خدایا، اگه جدی‌جدی طرف صهیونیستا هستی بگو که ما هم تکلیفمون رو بدونیم و انقدر الکی حرص نخوریم.» الان که خبر شهادت محمد ضیف تایید شده (که قبل‌تر به شکل غیررسمی هم زمزمه‌هاش بود) باز برگشتم سر اون خونهٔ اول. این‌بار دلم قرص‌تره و عقل و قلبم هیچ‌کدوم اون جمله رو تایید نمی‌کنن؛ ولی باز انگار دنبال مقصر می‌گردم برای این همه رنج و ظلم...
پروردگار عزیزم، صبر تو خیلی زیاده و دل ما خیلی کوچیک... خودت این قلب‌های کم‌طاقت رو به دریای بی‌پایان صبرت متصل کن... ما خیلی خسته‌ایم...