این مفهوم «شکست خوردن» که هرکس از راه میرسه به «افتادن» تشبیهش میکنه، به این سادگیا نیست. «افتادن» که میگن انگار طرف داشته تو کوچهخیابون راه میرفته خورده زمین و حالا باید دستش رو بگیره به زانوهاش و بلند شه و الخ. منتها شکست خوردن جدی تو زندگی این شکلی نیست. شبیه اینه که تو یه خونهٔ نیمهخرابه که هر لحظه ممکنه با یه ضربه فرو بریزه، محکم بخوری زمین و همزمان با تحمل رنج این زمین خوردن، یه تیکههایی از سقف و دیوارها هم خراب شن رو سرت. حالا خیال کن آدمی که میخواد بعد از شکست، تلاش کنه که بلند شه و باز میخوره زمین و باز یه تیکهٔ دیگه آوار میریزه رو سرش چه شکلی میشه. حالا فکر کن این آدم چند بار خورده باشه زمین. شکستهای جدی زندگی جدی اینطوریان. اون قشنگایی که خیال میکنن شکست خوردن یعنی بیفتی رو زمین لباست خاکی شه رو جدی نگیرید. زندگی واقعی با کسی شوخی نداره.