ماشین از خیابون فرعیای که به خونهمون میرسه، میپیچه تو خیابون اصلی. میپیچه سمت راست. سمت شرق. سمت خورشید. سمت شما. چند متر جلوتر یه میدونه. فرض میکنم فلکهٔ آب مشهده. چند قدمی شما. فرض میکنم بعد این میدون، مغازه و اداره و خونه نیست؛ حرم شماست. سلام میدم بهتون. با همون حسی که موقع دیدن گنبدتون تو مشهد سلام میکنم. فرض میکنم شما اینجایید یا من اونجام. فرض میکنم این همه فاصله نیست آقا... . خوبیش اینه «یرون مقامی و یسمعون کلامی». خوبیش اینه میدونید خودتون. باقیش هم... باقیش رو هم بنویسن به حساب یکی از سختترین امتحانای زندگیم تا اینجا. و قبول کنن/و قبول کنید ازمون...
* و به وسیلهٔ شما اندوه را برطرف میکند | از جامعهٔ کبیره