تلاجن

تو را من چشم در راهم...

«خراب‌شده» ذهن توئه

شنبه, ۳ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۵۴ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
وطن آدم مثل مادر آدم می‌مونه. تو می‌تونی مادرت رو دوست نداشته باشی یا حتی از داشتنش احساس شرمندگی کنی، اما حق نداری بهش توهین کنی. پاشو برو هرجا دلت می‌خواد، قهر کن، تا آخر عمرت باهاش حرف نزن، اما بهش توهین نکن. یاد بگیر اینو.




+ یه چیز دیگه هم بگم. «خودتون می‌دونید و مملکتتون» یه چیزی تو مایه‌های «تو و خدات برید بجنگید ما این‌جا نشستیم»ه. یه نفر یه جایی عصبانی بوده اینو گفته، منتها شما واسه این که نشون بدی خیلی خفن و باحال و زخم‌خورده‌ای، انقدر تکرارش نکن.

زخم رو از تعدادی هموطن خورده ، لجشو سر کل وطن خالی می کنه :/ 

دقیق!

چه کسی چه چیزی؟!

یکی اخیرا به ایران گفته بود خراب‌شده تو توییتر، موج راه‌افتاده بود تو تقبیح حرفش. البته کلا هم یکی در میون مشابه این حرف هست این طرف اون طرف.


یکی از وزرای دورهٔ قبل رفته بوده جایی، یه آقای روستایی اومده انتقاد کرده تهشم یه همچین جمله‌ای گفته که خودتون می‌دونید و مملکتتون. ملت هم که آمادهٔ جوگیر شدن.

عجب!

این توییتر و... واقعا فضای مزخرف و سبک مغزیه البته بلانسبت شما و عده ای که واقعا حساب شده و درست حرف میزنن ولی واقعا این توفان های فضای مجازی مسخره ای بیش نیست:(

 

خاک مادر ماست هرچقدر مادر ادم بد باشه باز تو از وجود اونی و اون پرورنده توئه :)

من که چیزی نمی‌نویسم اون‌جا فقط می‌خونم، ولی از اینستا بهتره در مجموع :)

بلی :)

درسته

وطن مثل مادره

بین بچه هاش فرق نمی ذاره

نمی‌دونم، شاید هم بذاره :) به هرحال احترامش واجبه :)

سلام

قبل از ادامه دادن بگم که اصلا قصد بحث و به چالش کشیدن چیزی رو ندارم،صرفا دوست دارم دیدگاهتون رو بدونم:)

ی سوال داشتم،اصولا "وطن" چه معنایی داره؟!،سرزمین؟،زبان؟،فرهنگ؟،نژاد؟،یا عزیزان یک فرد؟

اگر معناش سرزمین هست،که خب زمین خداوند وسیع هست،و فکر نمی‌کنم که منطقی باشه انسان صرف زندگی کردن،هر چند سال،در یک زمین نسبت به اون تعصب‌پیدا کنه،بنظر من هر زمینی که آدمی درش بتونه بهتر و با کرامت بیشتری زندگی کنه منطقیه که نسبت بهش حب و علاقه بیشتری داشته باشه و هر زمینی که کمتر این شرایط رو داشته باشه علاقه آدم نسبت بهش کمتر باشه.

یا معنای وطن زبان هست آیا؟!،یعنی صرف هم زبان بودن با افراد یک منطقه ما هم‌وطنشون محسوب میشیم؟،مثلا آیا فارسی زبانان ساکن برلین هم‌وطن هم محسوب میشن؟

یا مثلا فرهنگ؟،اگه فرهنگ زندگی من به مردم یک منطقه نزدیک‌تر باشه بیشتر هم‌وطن اون‌ها محسوب میشم؟و بالعکس.

من نظرم اینه که وطن آدم‌ها جایی هست که عزیزانشون اونجا حضور دارند و زندگی‌می‌کنن،شما کتاب ارمیا و بیوتن رضاامیرخانی رو خوندید،میدونید که ارمیا چقدر از محیط شهر دلزده بود،چون که عزیزانش توی جبهه بودن،و همینطور ادامه همون ارمیا رو توی‌ رمان بیوتن تصور کنید.

من فکر‌ نمیکنم صرف هم‌زبان بودن،یا نزدیکی فرهنگی یا نژادی بتونیم "وطن" رو برای هرکس معنا کنیم...در واقع معناش برای افراد مختلف متفاوته

حالا خواستم بدونم نظر شما در این مورد چی هست؟

سلام.
بیش‌تر دوست دارم گاهی بنویسید (یا بنویسن) ببخشید نظرمون چالشی و بحث‌برانگیز نیستا، ولی خب فلان :)

اولا که ممنون بابت سوال واقعا خوبتون و وقتی که در اختیار بنده قرار دادید برای توضیحش و اینا :) و اما بعد،

اگر موافق باشید من این بحث رو از بالاترین سطح شروع کنم. بالاترین سطح کجاست؟ اون‌جا که اصولا وطن آدمی‌زاد، دنیا نیست. یعنی ایران که سهله، کل کرهٔ زمین و بلکه کل عالم ناسوت، «خراب‌شده‌»ای بیش نیست برای نوع انسان. می‌فرماد: من ملک بودم و فردوس برین جایم بود/آدم آورد در این دیر خراب‌آبادم

تو همین سطح، یه حرف دیگه هم باید بزنم و اون این که من معتقدم همهٔ کرهٔ زمین و بلکه همهٔ همون عالم ناسوت، مال همه‌مونه. یعنی همهٔ زیبایی‌های طبیعی و انسانی عالم خلق شدن برای همهٔ ما. الان یعنی من همون‌قدر حق دارم هر وقتی خواستم فلان دشت رو تو آفریقا، فلان آبشار رو تو آمریکای جنوبی یا فلان جنگل یا منظرهٔ زیبا رو تو چین یا اروپا ببینم که ساکنان همون مناطق و به همین ترتیب، اونا هم همون‌قدر که من حق دارم از ساحل خزر لذت ببرم این حق رو دارن. چون همه‌مون انسان هستیم و زمین مال همهٔ ماست و این صرفا فعالیت‌های بشریه که زمین رو تیکه‌تیکه کرده و برای ورود از هر قسمت به قسمت بعد باید کلی اقدامات و تشریفات طی بشه. اینم تا این‌جا.

قسمت سوم بحث، می‌شه همون فرمایش شما، که آیا صرف هم مکان/زمان/زبان بودن با آدم‌ها می‌شه معنی هم‌وطن بودن هم بده؟ فکر می‌کنم مشخصا منظورتون اینه (و اگر نیست بفرمایید) هم‌وطن بودن، یه جور همفکر و همراه بودن می‌خواد. چون همهٔ ما فارسی صحبت می‌کنیم یا مثلا نوروز رو جشن می‌گیریم که نمی‌شه هم‌وطن باشیم. وطن آدم اون‌جاست که دلش اون‌جاست و عزیزانش و... . که منم مخالف نیستم، اینم یه سطحی از تعریفه و تعریف جدیدی هم نیست. یعنی مثلاً اگر مبنای وطن بشه اعتقادات، الان مثلا من با فلان عضو حزب‌الله لبنان بیش‌تر هموطنم تا خیلی از ایرانی‌ها و الخ. اینم قبول و سر جای خودش درسته.

اما، پایین‌ترین سطح تعریف وطن، دقیقا یعنی همین خاکی که روش به دنیا اومدیم، همین آسمونی که رو سرمونه، همین تقسیمات سیاسی که شاید قبولشون هم نداریم، اما به هرحال طی قرن‌ها تغییر و تحولات مختلف ایجاد شده و به ما رسیده. من به این تعریف از وطن هم اعتقاد دارم، چون معتقدم هیچ اتفاقی در عالم تصادفی نیست. بی‌دلیل نیست که من در این نقطهٔ زمانی-مکانی هستم و اگر بی‌دلیل نیست، پس من وظایف ‌و مسئولیتی دارم در قبال وطن. اقل اون وظایف اینه که حتی اگر هم علاقه‌ای بهش ندارم، بهش توهین نکنم. بالاخره من تو این خاک به دنیا اومدم، اجدادم قرن‌ها در اون زندگی کردن و من گرچه ممکنه خیلی زبان‌ها یاد بگیرم و خیلی جاها برم، اما اصل و ریشه‌م این‌جاست و این فارغ از یه بحث نظری، یه احساس قلبی هم هست تو دل آدما. یعنی تقریبا هرکسی این کشش رو نسبت به اصلش حس می‌کنه تو خودش. حتما دیدید آدم‌هایی که سال‌ها تو کشورهای خارجی زندگی کردن، اما تو پیری دوست دارن برگردن تو سرزمین خودشون و بلکه بگم تو روستای آبا و اجدادی‌شون سال‌های پایانی عمرشون رو بگذرونن. دوست دارن تو «وطن» خودشون بمیرن و خاک بشن و این حس تعلق باهاشون هست. بنابراین در عین اعتقاد به مفهوم وطن در بالاترین سطوحش، باید بگم به این پایین‌ترین سطح تعریف وطن هم اعتقاد دارم. 

هیجان‌زده و عصبانی بودی موقع نوشتن پست؟

نه، لحنش عمدیه. بعضی ناهنجاری‌ها رو نمی‌شه (و نباید) گوگولی‌طور نقد کرد. بند دوم مطلب رو هم اصولا چند وقت قبل نوشتم و تو یادداشت گوشی بود که بیش‌تر فکر کنم می‌خوام منتشر بشه یا نه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی