تلاجن

تو را من چشم در راهم...

سرمایه‌گذاری

پنجشنبه, ۱ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۴۱ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

تجربهٔ من از کار کردن در دو بیمارستان دولتی مختلف در دو شهر متفاوت:

ساختارها و سخت‌افزارها اجازهٔ خیلی از تغییرات را به کاربران می‌دهند و بسیاری از اشکالات، ناشی از افراد، نرم‌افزار‌ها و نخواستن و ندانستن آن‌ها است.


قابل‌تعمیم است؟ به اعتقاد من بله.

راه‌حل؟ برای آموزش و پرورش خرج کنیم، برای آموزش و پرورش وقت بگذاریم، آموزش و پرورش را همگانی و عادلانه کنیم. هر یک ریالی که در این مسیر به‌درستی خرج شود، چندین برابر در آینده سود می‌رساند.

راه‌حل؟ نظارت مردمی و امتیازدهی آنان به خدمات، مبنا قرار گرفتن این امتیازات در ارتقای شغلی کارمندان.



+ منظور از آموزش و پرورش، صرفا این وزارتخانه نیست.

بنظرت اگه قبلی ها برای آموزش و پرورش وقت میزاشتن خودت چی میشدی که الان نشدی؟

این از اون سوالاته که قلب منو به درد میاره حقیقتا. نمی‌خوام بگم فرصت جبران ندارم؛ اما زمان زیادی این وسط به معنای واقعی کلمه تلف شده.

و بنظرت الان تو مسیر صحیح قرار گرفتی؟

فکر کنم اغلب حفره‌های امنیتی مهم و اصلی رو پیدا کردم. امیدوارم فکرم درست باشه.

برگرد عقب ببین همیشه این فکرو نمیکردی؟

مشکل اغلب آدما اینه که تو زمان اکنونشون این فکرو میکنن, از گذشته قلبشون به درد میاد و قصد دارن در آینده جبران گذشته رو بکنن. این تا مرگ و بعد مرگ ادامه داره

بله خب، چون مدام در مسیر یادگیری هستیم. این اتفاقا نشونهٔ خوبیه. منتها باید دید نهایتا به رسیدن به اهداف معقول و مشروع (با نیت درست) منجر می‌شه یا نه. اگر نشد، یعنی همچنان شناخت، یا توانایی عمل به شناخت، کامل نشده.

کسایی که رسیدن به اونی که فکر میکنی رسیدی یه جور دیگه و یه جای دیگه اند.

یادت باشه اگه اغلب حفره ها مهم و اصلی وجود خودمون رو پیدا کرده بودیم, الان خدا رو پیدا کرده بودیم. حتی اگه قدمی در رفعشون برنداشته بودیم هم فقط با پیدا کردنشون خدا برامون پیدا میشد. مراقب باشم و باشی یه وقت خام خودمون نشیم. خودمون کارش اینه که خاممون کنه تا پخته نشیم

ببین نمی‌خوام خیلی فلسفیش کنم. نفس که بله، حتی از مسیر تلاش برای کمال هم می‌تونه انواع و اقسام راه‌های گمراهی رو دربیاره. ساده‌شدهٔ حرفم اینه: با توجه به شناختم از خودم و زمان و مکانی که در اون هستم، با تفکر زیاد به یه سری مسئولیت‌ها رسیدم و مطمئن شدم می‌تونم از پسشون بربیام و غیرممکن نیستن، منتها نتونستم تا الان بهشون برسم، چرا؟ به خاطر یه سری حفرهٔ شخصیتی که می‌تونست سال‌ها قبل حل بشه و نشد. الان باید امتحان کنم ببینم این دانش فعلی کافی هست و آیا می‌تونه مسئله رو حل کنه یا نه. آیا این خودشناسی به خداشناسی هم کمک کرده؟ قطعا. آیا ته مسیره؟ نه مسلما. هر مرحله از کمال که واردش بشیم، خودش کلی افق‌های جدید باز می‌کنه. وقتی می‌گم اغلب، منظورم اغلب در سطحیه که الان هستم، نه اغلب در تمام سطوح.

آیا این خودشناسی به خدا شناسی هم کمک کرده؟ قطعا.

 

همین اغلب ها و قطعاهایی که میگی از بزرگترین حفره ها ست که دارم سعی میکنم نشونت بدم از ابتدای نظرم. خداحافظ🤗

خب کمک کرده دیگه. چی‌کار کنم الان؟ 

زیادی مطمئنم یعنی؟ الان خود شما هم زیادی مطمئنی به این که من زیادی مطمئنم. دقت کردی؟ 

به سلامت.

کاری که قرار نیست بکنیم.

فرق من و شما در بیان قطعی یه موضوع اینه که من فکت دارم برای قطعی گفتن اینکه شما قطعی حرف میزنی. همینایی که نوشتید فکت منه. جمله خودتون رو اول نوشتم و بعد نتیجه گرفتم. شما چی؟ چه فکتی داری این ادعاهایی که قبلش اغلب و قطعا مینویسی قطعی باشه؟ دقت کردی؟🙃

 

نقص یابی از دیگران وقتی که نقصی بهت میگن هم میشه حفره ی بزرگ دوم. اینا رم قبلا پیدا کرده بودید یا الان داره پیدا میشه؟ چقدرش به آموزش و پرورش مربوط میشه؟ آموزش و پرورش چه کارمون باید بکنه که اینا رو نداشته باشیم؟

 

اصلا بحثو عوض کنیم. آموزش و پرورش از کجا شروع میشه؟ از مدرسه؟ از خانواده؟ از خود؟ از خدا؟ ابتداش کجا بوده که ما نداشتیم و دچار حفره شدیم؟

 

 

خداحافظ یعنی بحثم به نتیجه رسید اگه اهل نتیجه گیری باشی, نه به معنای خداحافظ. برچسب فلسفی هم به حرفم نزن. کاملا دقیق و عملی داره بحث میشه.

توقع دارید تو همه‌چیز مردد باشم تا اثبات بشه تو همه‌چیز قطعی نیستم؟

بحث نقص‌یابی نیست. موضوع اینه اگه قرار باشه هرکی از راه می‌رسه یه برچسبی بهم بچسبونه و من بگم بله حق با شماست، دیگه چیزی از من نمی‌مونه که بخوام تغییرش بدم یا ندم. بر اساس چهار تا کلمهٔ مکتوب از آدمی که تا حالا ندیدید، نتیجه گرفتید فلانی کلا قطعی نظر می‌ده و خبر ندارید چقدر وسواس و تردید دارم اتفاقا تو تقریبا همه‌چیز (و اصولا از مشکلات شخصیتمه). خب چرا من باید این برداشت سطحی شما رو تایید کنم؟ که اثبات بشه انتقادپذیرم؟ 

چرا باید دنبال ابتداش بگردیم حتما؟ هر جزئیش نباشه ناقصه‌.

نتیجه از نظر کی؟ 
فلسفیه خب. سوالاتون فلسفیه. شاید متوجه نیستید خودتون.
دقت خاصی نمی‌بینم. ولی البته منظمه.

پس میفرمایید بیان قطعی که در پس نوشته های اینجا موج میزنه برای فرار از یک حفره دیگه به اسم تردیده؟ جالب تر شد. و آیا اینا همه ش اثر آموزش و پرورشیه که قلب شما رو درباره گذشته به درد میاره؟

 

انتقادی نکردم که انتقادپذیر باشید. داریم آموزش و پرورش رو با یک مثال بحث میکنیم. و نویسنده متن اون مثاله که داره روش بحث میشه.

 

کدوم جزءش نبوده و نیست؟ کدوم جزءش بوده و هست؟ شما بگو.

 

منظم نیست. من یک بحث دقیق غیرمنظم دارم میکنم. اما سراسر نوشته های اینجا داره تلاش میکنه منظم باشه. سراسر خوندن شما داره سعی میکنه منظم باشه. سراسر تفکر شما داره تلاش بر نظم میکنه. و این میشه حفره ی بزرگ سوم.

خیر. من قبل از نظر دادن، خلاف تصور شما بسیار فکر می‌کنم. تا حد اغراق‌آمیزی سعی می‌کنم همهٔ جنبه‌های موضوع رو چند بار بررسی کنم و قسمت وسواسش این‌جاست، اون‌وقت اگر به نتیجه رسیدم این‌جا می‌نویسم. اگر بعد از این بررسی‌ها به این نتیجه رسیدم که «اغلب» فلان چیز ، فلان‌طوره، می‌نویسم. شما اسمش رو می‌دارید زیادی قطعی بودن، ولی من بررسی‌هام‌ رو انجام دادم. ممکنه اشتباه کنم؟ بله، مسلما. اما فکرنشده نمی‌نویسم، سریع نمی‌نویسم و کاربرد اون وسواسه قبل رسیدن به نتیجه است.

جزء خانواده و مشاور، سر جاش نبود. این که دونستنش چه کمکی به شما می‌کنه رو نمی‌فهمم. جواب ندادم چون نمی‌خواستم از خانواده‌م انتقاد کنم این‌جا. یا حداقل تو این مطلب.

از نظر من انتقاد کردید (و اشکالی نداره خودش، لحن بیانش مهمه و نادرست نبودنش). اومدید به من می‌گید اون سه میلیونی که بهم بدهکاری رو نقدی می‌دی یا چک می‌نویسی؟ و من واقعا جوابی ندارم بدم. کدوم پول؟ کدوم بدهکاری؟ کدوم قطعیت وقتی من وسواس دارم؟ کشک چی؟ بعدم معتقدید بحثتون دقیقه و منظم نیست، درحالی که من همچنان دقتی نمی‌بینم. کلا انگار دوست دارید هرچی من می‌گم مخالفت کنید یا شاید هم واقعا نگاه‌مون تا این حد متفاوته. به هرحال جای گفت‌و‌گو نمی‌مونه. الان بشینم بحث کنم نظم و دقت از نظر من چیه؟ خب تهش که چی؟ باشه بحث شما دقیقه، منظم نیست. خوبه الان؟ [حفرهٔ بزرگ سوم؟ :) علاقه‌تون به تحلیل شخصیت من جالبه واقعا. علاقه‌تون به دادن نظرات قطعی در مورد یه آشنای مجازی، از اینم جالب‌تره. ان‌شاءالله تو بررسی ذره‌بینی حفره‌های شخصیتی بقیه، تو حفره‌های شخصیت خودتون سقوط نکنید.]

موضوع اینه اگه قرار باشه هرکی از راه می‌رسه یه برچسبی بهم بچسبونه و من بگم بله حق با شماست، دیگه چیزی از من نمی‌مونه که بخوام تغییرش بدم یا ندم.


اگه بگی بله حق باشماست برمیگردیم سراغ حفره شماره یک. یعنی قطعی حرف زدن. بله حق با شماست یعنی قطعا تو درست میگی. شاید خوب باشه که نمیگید بله حق با شماست, و شاید به همون میزان بد باشه که مطمئنید برچسب اشتباه خوردید و حق با دیگران نیست🙂

 

بنظرت کجای آموزش و پرورش باعث شده که من و تو این همه مطمئن باشیم و دچار حفره شماره یک بشیم؟ کجاش باید درست بشه که فرزندانمون این همه مطمئن نباشن؟

من کلا هر جوابی بدم نشونهٔ یه حفرهٔ شخصیتیه. گرفتم. راحت باشید :)

مشاور خوب تو مدارس. همهٔ مدارس. از این‌جا باید شروع کرد. [حفرهٔ شخصیتی اول، قطعیت نویسنده با توجه به کلمهٔ «باید». گفتم کارتون رو راحت کنم :)]

خعله خب 🙂

این بحث فلسفی نبود. سوالاش بنیادین بودن ولی فلسفی نبودن. این یه گپ روانشناسانه بود. دقیق تر بگم یه گپ روانکاوانه بود.

شاید ندیده باشی یا کمتر دیده باشی. ولی تجربه ش شاید بد نباشه. آدم ها پول میدن در مطب ها تا اینطور بحث ها رو تجربه کنن و به یه سری چیزهایی برسن. معمولا روانکاو در نهایت جمعبندی میکنه و نتیجه میگیره که من و تو علیرغم نوع بحثمون نباید این وسط این کارو در قبال هم و بعد از این گپ بکنیم. چون حداقل یک نفرمون با رضایت و با علم قبلی وارد این گپ نشده🙂

این نوع از گپ زدن ها معمولا شیرین نیستن, ولی سرنخ های بزرگی به هر دو طرف گپ میدن. شاید بعدها سر فرصت بیای بخونی و به چیزایی برسی که قبلا نرسیده بودی و یا رسیده بودی و در گرماگرم مشغولیاتت ناخودآگاه پنهان شده بودند.

اگه دوست داشتی یه روز بیا و روی این مکالماتمون فکر کن. خیلی فکر کن. خیلی خیلی فکر کن. این یک بحث دقیق و کاملا عملی بود.

شب بخیر🌹🌺

:))))

شماره‌ کارت بذارید پس باهاتون حساب کنم :)

+ ابتدایی‌ترین اصول گذاشتن نظر انتقادی رو بلد نیستید، اسم کارتون رو می‌ذارید نظرات روانکاوانه؟ :)

دیشب وسط بحث از خستگی خوابم برد، واسه همین بقیه‌اش موند واسه الان. ببخشید به هرحال وسطش رفتم یهو. روزتون به خیر. خدا نگهدار.

سلام

به نظر من این بحثی که این عزیز ناشناس شروع کردن گزاره هایی دارن و بر اون اساس دارن بحث رو پیش میبرن که اون گزاره ها مبهمه و از اساس باید رو صحتش بحث بشه یا حداقل شفاف بشه

مثلا گفتن: اگر حفره های وجودمون رو پیدا کرده بودیم الان خدا رو هم پیدا میکردیم... حتی اگه قدمی در رفعش برنمیداشتیم...

شناخت از خودی که در وادی عمل قرار نگیره به قول میرداماد نهایت رهاوردش الحاد هست نه اله...

 

اما اگر بخوام با مسامحه بحث کنم باید بگم شناخت صرفا نظری از خود و حفره های خود نهایتا شناخت نظری از خدا رو به همراه داره...

و اون شناخت نظری از خدا خیلی هم تابع خود شناسی نیست... بیایید دو تا کتاب بهتون معرفی کنم کلی شناخت نظری از خدا پیدا کنید...

 

و نظرم اینه که شناخت نظری ای که به جان انسان ننشینه و با انسان اتحاد وجودی پیدا نکنه به اصطلاح قرآن کمثل الحمار میشه...

و ما انسانها با شناختهای صرفا نظری گاهی میتونیم تلخی نابجایی برای دیگران ایجاد کنیم...

مثل بعضی از تلخی هایی که من در این بحث دیدم...

 

 

یادت باشه اگه اغلب حفره ها مهم و اصلی وجود خودمون رو پیدا کرده بودیم, الان خدا رو پیدا کرده بودیم. حتی اگه قدمی در رفعشون برنداشته بودیم هم فقط با پیدا کردنشون خدا برامون پیدا میشد.

لطفا اگه چیزی که کپی کردید، نوشتهٔ خودمه، منبع رو ذکر کنید. با سپاس:)

سلام. 

بله کلا اعتقادی به اثبات نداشتن. یاد یه بنده خدای دیگه‌ای افتادم که وسط بحث می‌گفت ببین الان فلان چیز رو که اثبات کردم، بعد شما اگه می‌گفتید «خب کجا اثبات کردی؟ من که قانع نشدم!» فایده نداشت واقعا. چون از نظر او اثبات شده بود و نهایتا همون دلایل ناکافی قبلی رو تکرار می‌کرد.

انتقاد دومتون هم به نظرم کاملا درسته. صرف شناخت، باعث هدایت نیست و چه بسا ابزار اصلی گمراهی هم بشه.

توی یه نظر هم این عزیز ناشناس گفتن:

این نوع گپ زدن ها معمولا شیرین نیستن اما سرنخ های بزرگی به انسان میدن

من الان کاری با درست بودم محتوای این سلسله بحث ها ندارم... اما عقیده ام بر اینه که این مدل بحث کردنها اصلا اسلامی نیست...

یعنی چی؟

از امیرالمومنین پرسیدن: چرا پیامبر اسلام رحمة للعالمین هستن... ایشون فرمودن چون همه پیامبران حقایق رو به تصریح میگفتن اما پیامبر اسلام به تعریض و اشاره...

من توی تعاملی که با برخی علمای تراز هم داشتم غالبا از تصریح گویی و مستقیم گویی با شخص (نه با جمع) گریزان هستن مگر اینکه خودِ شخص اصرار کنه...

گاهی هم اصرار خودِ شخص اونها رو به تصریح گویی نمیرسونه...

 

چه حکمتی داره؟

من از این عزیز ناشناس سوال دارم...

اون روانکاو اگر هم علمش علم حقیقی باشه شخص خودش بهش مراجعه میکنه که بیا با من به صراحت صحبت کن...

 

اساسا هدف شناختی هست که انسان رو به حرکت وادار کنه...

شناختی (بر فرض درست بودن محتواش) که با حمله منطقی به طرف بخوایم بهش بدیم دافع حرکته... اگر توی روانشناسی همچین بحثی نیست ما شرح مبسوطش رو بیان کنیم در یه فرصتی...

 

برای همین وادی هنر رو در بیان حقایق وادی مقدسی میدونم... شاید شما بخواید حقیقتی رو بیان کنید و فکر میکنید با یه بحث صرفا منطقی میتونید نتیجه بگیرید و منشاء حرکت بشید...

نه...

بزرگترین هنرمندان همین عرفای ناب ما بودن...

من این عزیز ناشناس رو دعوت به تفکر میکنم...

 

این مدل بحث صرفا منطقی و خشک (بر فرض صحت محتوا) به چه دلیلی باید منجر به حرکت شخص به سمت اصلاح بشه؟

و اگر نشه عوارضش چیه؟

و تاوان اون عوارض رو چه کسی باید پرداخت کنه؟

الان می‌ترسم یه چی بگم ایشون بیاد چهار پنج تا حفرهٔ شخصیتی دیگه هم پیدا کنه :) منتها کلا محتوا و روش انتقاد ایشون (که البته خودشون معتقدن انتقاد نیست) ماقبل نقده انقدر که به شکل واضحی غلطه.

فرض کنم دیگرانو سر کار گذاشتی، خودت از وقتی که برای این سر کار گذاشتن حروم کردی حیفت نمیاد؟

چی شد؟ متوجه نشدم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی