تلاجن

تو را من چشم در راهم...

کعبه

دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۱۱ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

اصلا نیازی نیست ما تلاش کنیم که تمدن غرب سقوط کنه؛ این اتفاقیه که خودش به طور طبیعی می‌افته و اونقدر هم بدیهی و طبیعی و تکراریه که نیاز به این همه شور و شوق و ذوق و هیجان هم نداره. هر تمدنی، زمانی شکل می‌گیره، تلاش‌هایی انجام می‌ده و مرتکب اشتباهاتی می‌شه؛ تا زمانی که نتیجهٔ تلاش‌ها از پیامد اشتباهات بزرگ‌تر باشه، تمدن در قدرته و نقطهٔ اوجش هم زمانیه که بیش‌ترین فاصله بین نتایج کارهای درست و پیامد خطاها وجود داره. بقای تمدن هم منوط به اینه که در مقابل هشدارهایی که برای تصحیح خطاها بهش داده می‌شه، لجبازی نکنه. اما معمولا این اتفاق نمی‌افته، چون تمدن‌ها، اعتماد به نفسشون رو از اعتقاد به برتری بی‌قید‌و‌شرط و ذاتی خودشون به دست میارن و اغلب، دستاوردهای تمدن‌های دیگه رو انکار می‌کنن تا به اون ایدهٔ مرکزی، آسیب و خللی وارد نشه. در نتیجه، به خطاها ادامه می‌دن و ناچار زمانی می‌رسه که پیامد اشتباهات به نتایج دستاوردها نزدیک و باهاش مساوی می‌شه. از این‌جا روند سقوط تمدن آغاز می‌شه؛ اگر دست از لجبازی برداره، احتمال برگشتن ورق هست؛ اما معمولا این‌طور نمی‌شه و تمدن‌ها با غرور و سرمستی باقی‌مونده از روزهای اوجشون، شرایط فعلی رو انکار می‌کنن و انقدر به این انکار احمقانه و لجبازی کودکانه ادامه می‌دن که بالاخره سقوط می‌کنن. اتفاقی که بارها و بارها در تاریخ افتاده و باز هم خواهد افتاد. غلبه‌های تمدنی هم صرفا زمانی اتفاق می‌افتن که تمدن مغلوب، قبلا خودش از درون پوسیده باشه؛ و الا هیچ تمدنی واقعا باعث شکست تمدن دیگه‌ای نمی‌شه و دلیل اصلی شکست، همیشه ضعف تمدن مغلوبه نه صرفا قدرت تمدن غالب. با همهٔ این حرفا، پس نقش ما چیه؟ نقش ما، تلاش برای ساخت یه ساختار جدیده که از قِبَل این تلاش‌ها، احتمالا می‌تونیم این ایده رو تو ذهن آدم‌ها بکاریم که «نگران نباشید. با خیال راحت این کشتی در حال غرق شدن رو ترک کنید؛ چون این چیزی که می‌بینید پایان تاریخ نیست و راه‌های نرفتهٔ زیادی پیش روی آدمی‌زاده.» بنابراین، نقش ما در بهترین حالت، صرفا تسریع یه رونده، نه ایجادش. چون او خودش به طور طبیعی ایجاد می‌شه و نیازی به نگرانی نیست. اون چیزی که باید در موردش نگران باشیم اینه که آیا برای فردای فروپاشی، برنامه‌ای عملی و کاربردی، برای بشریت داریم یا نه. این مسئلهٔ ماست.


+ تمدن نهایی، از میراث صحیح و دستاوردهای درست همهٔ تمدن‌های قبل استفاده می‌کنه. این، اون ایدهٔ مرکزی‌ایه که باید شهروندان آینده رو باهاش تربیت کنیم و کشوری می‌تونه مدیران دنیای فردا رو تربیت کنه، که این موضوع رو درک کرده باشه. دورهٔ فخرفروشی‌های قومی و نژادی و تاریخی تموم شده. ساخت بنای تمدن بعدی، مثل ماجرای نصب حجرالاسود در زمان حضرت رسوله (صلی‌‌الله علیه و آله و سلم). همهٔ تمدن‌ها سنگ رو حمل می‌کنن و نهایتا انسان کامل، اون رو در جای صحیحش قرار می‌ده. فلذا مبارزه با امپریالیسم اگر احیانا از حیث نظری به پان ایرانیسم برسه، از همین الان باید فاتحه‌ش رو خوند؛ از حیث عملی هم که اصولا ممکن نیست.


+ ‏سوال مرتبط: چرا متوسط توقع عمومی جامعهٔ بشری از یک انسان فرهیخته و فهمیده، انقدر پایینه؟


+ ‏مطلب مرتبط: برای همهٔ همه

وبلاگ خوبی دارید

امیدوارم موفق باشید

سلام چند سوال:

۱_ اساسا چرا باید مبارزه با امپریالیسم یک اصل برای بقای تمدنی باشه؟

 

۲_  تمدن نهایی، به عمر ما که بعیده قد بده، سوای امکان تحققش، تسریع روند فروپاشی تمدن های ماقبل نهایی نیازمند شناخت و بهره بردن از دست آوردهای تمدنیه، باتوجه به اینکه تربیت شهروندان و مدیران دنیای فردای قوی که ازین دستاوردها بخواد بهره ببره که خودش میشه تمدن نهایی و قاعدتا نباید فرو بپاشه، این تناقض یا مساله رو چطور میشه توضیح داد؟؟

 

۳_ متوسط توقع عمومی، بنظرم ربط زیادی به توجه عمومی باید داشته باشه

سلام.

۱. اول البته می‌خوام بدونم از کجای مطلبم چنین چیزی رو برداشت کردید. مبارزه با امپریالیسم ممکنه از جهت مبارزه با ظلم، جزء اصولی باشه که تمدن بعدی بهش اعتقاد داره و ممکنه از جهت محدود کردن امپریالیسم، جزء اصول نبرد تمدن‌های فعلی که رقیب امپریالیسم غرب هستن باشه (که شاید خودشون علاقه‌مند باشن امپریالیسم دیگه‌ای راه بندازن)؛ پس نمی‌شه گفت به طور مطلق، باعث بقای تمدنیه. باید مشخص کنید کدوم تمدن و البته که من هنوز هم نمی‌دونم از کجای متن چنین برداشتی کردید.

۲. برای تربیت مدیران، حتما لازم نیست همهٔ اجزای تمدنی شکل گرفته باشن. قبلی‌ها رو بتونید درست تحلیل کنید، می‌تونید آدم‌های فردا رو تربیت کنید. همون‌طور که حضرت امیر می‌فرمایند (به مضمون) طوری در تاریخ گذشتگان غور کردم، که گویی با اون‌ها زندگی کردم.

۳. این که می‌شه دور. چون خود توجه از توقع میاد.

نوشته خوبی بود.👏

آیا این تمدن مورد نظر شما تمدنی دینی بر پایه آموزه‌های اسلامی هست؟

اگر این منظورتونه که باید به نظر من ابتدا پایه‌ها و اصول این تمدن محکم و بدون هرگونه شک و تردید و تناقض باشه.

حالا متأسفانه به هر دلیلی مثل کم کاری مسلمون ها و یا شاید دلایل دیگه بسیاری از شبهات و مسایل با جواب‌هایی مثل نمی‌دانیم و یا وارد نشوید و ... برای عناصر تشکیل دهنده این تمدن توجیه و رد می‌شوند ،تا این مسایل و جواب‌های اون حل نشن ،نمی‌شه به یه تمدن جهان وطنی فکر کرد.

واقعا در خود همین ایران چند درصد برنامه‌های فرهنگی سیستم کارش پاسخ به سوالات جوون‌هاست .😶

در مورد نژادپرستی یا پان ایرانی شدن موافقم باهاتون در آینده خصوصا با هرچه نزدیک شدن افکار و ارتباطات مردم کل دنیا بی معنی می‌شه، اما این نباید به معنای قطع ارتباط تمدنی و فرهنگی با گذشتگان و نیاکان ما باشه که متاسفانه الان این اتفاق افتاده و تاریخ کشور ما در رسانه تبدیل به یک تاریخ عربی شده بدون حتی یک برنامه در مورد تاریخ پیش از ورود اعراب بادید مثبت.

متشکرم. لطف دارید.

می‌تونم از دو جهت جواب بدم به این سوال. به نظر من با توجه به همون مورد نزدیک شدن افکار و ارتباطات مردم دنیا که فرمودید، تمدن بعدی اسلامی هم نباشه، به هرحال باید بپذیره که دورهٔ قوم و نژادگرایی تموم شده. اما از طرفی، رسیدن به چنین نگاهی در حد اعلا و به شکل واقعی، به نظرم به یه دیدگاه توحیدی نیاز داره حتما و چاره‌ای نیست غیر از این که تمدن نهایی، یه تمدن مبتنی بر دین باشه.

دقیقا به دو نکتهٔ خیلی مهم اشاره کردید. من هم معتقدم حتما باید اصول اصلی، یکدست بشن. البته این گزینه تا زمانی که به امام معصوم دسترسی نداشته باشیم، فراهم نمی‌شه و فقط می‌تونیم علی‌الحساب، تا جایی که می‌تونیم، مرزهای کاربردی و به‌روز بودن فقه رو گسترش بدیم.

با نکتهٔ بعدی هم که تاریخ ایران تبدیل شده به تاریخ بعد از اسلام، موافقم. این دقیقا یکی از اون دلایلیه که گرایشات ایرانی‌گرایی افراطی و تضاد با اسلام رو تقویت می‌کنه.

سلام

کاش فقط با اجماع سازی تجارب بشری میشد به اون راه نهایی اداره جامعه بشری رسید...

و کاش حداقل سهم این اجامع سازی به 50 درصد میرسید در رسیدن به اون ایدئولوژی نهایی...

 

حکومت ایده آل حکومتی نیست که بر پایه قوانین اداره بشه... هر چند قوانین جزو لاینفک اون حکومت هستن...

وقتی در قرآن میفرمایند قسط باید توسط مردم (نمی فرمایند حکومت) اقامه بشه... 

یعنی در برخی مسائل اجتماعی اصالت رو به بیداری مردم داده نه قدرت حاکمیت...

چرا؟!!!

چون قدرت حاکمیت الهی بر بیداری اکثریت مردم استواره...

و لذا در اقامه قسط ، اصالت رو به مردم میدن...

 

از طرفی اگر مردم به سمت ولایت نرن، ولایت خودش رو بر مردم تحمیل نمی کنه...

چرا برای شکل گیری یک تمدن حقیقی و فطری ولایت باید قدرت مطلقه داشته باشه و مطاع باشه؟

قدرت مطلقه یعنی قانون به ولایت استوار باشه... نه ولایت به قانون...

 

آیا کسی اینها رو برای ما باز کرده تا حالا؟

کسی برای ما باز نکرده که اگر قانون به ولایت استوار باشه قانون کارکرد خواهد داشت... و اگر ولایت تابع قانون باشه ، قانون کارکردش رو از دست میده...

 

کسی برای ما تشریح نکرده که مردم چه ویژگی هایی باید داشته باشن تا بشه به واسطه اونها قسط رو در جامعه اقامه کرد...

خب... به نظر من تاریخ هنوز تجربه نکرده چنین مردمی رو که بشه با اونها قسط اقامه کرد در جامعه...

یکی دو باری هم که خواستن تجربه کنن ( زمان خلافت امیرالمومنین) باید بررسی بشه که خلاء چی بوده که نشده... حداقلش اینه که ادامه دار نشده...

 

به نظر من اون خلاء امروز هم هست...

و اون علت اصلی اش برمیگرده به اینکه نتونستیم برای جامعه تبیین کنیم جایگاه ولایت در جامعه و حکومت چگونه جایگاهی هست...

 

برای خودِ شما سوال نیست که چطور با امیرالمومنینی که امیر کلام و اسظوره بلاغت بودن... (قدرت رسانه)... تمام بیت المال دستشون بوده... (قدرت اقتصادی برای اجرا) باز هم معاویه میتونه اختلال اساسی توی حکومتشون ایجاد کنه... و در نهایت سه جنگ داخلی رو بر حضرت تحمیل کنن؟!!!

 

تا حالا با نگاه جامعه شناسی تحلیل کردید اون دوره رو؟!!!

چون اون دوره حداقل حاکم اسلامی و بسیاری از کارگزاران حکومت شایستگی تام داشتن...

چرا نشد؟!!!

این یک سوال تحقیقی هست...

من به شما عرض کنم، یک مسئله ای هست که هر کسی از انسانهای الهی بخواد دست روی اون بذاره، خودِ مردم پشت حکومت رو خالی میکنن... و چون مردم پشت حکومت رو خالی میکنن لذا ید دشمنان هم تاثیر گذار میشه...

 

میشه روی این مسئله فکر کرد...


من  اصرار دارم که در مورد ضعف های قانونی و ساختاری حکومت حرفی نزنم... چون در یک بررسی جامعه شناسانه و روانشناسانه میبینم اهمیت ها جابجا شده...

وقتی دیگران به علت های جزئی مثل قوانین ناقص حکومت یا رفتارهای نادرست مسئولین و حاکمان  و حتی حکومت اشاره میکنن و دغدغه اصلی شون میشه من میبینم که عملا دارن سرنا رو از دهانه گشادش مینوازن...


این کار ندیدن ریشه هاست... و آب در هاون کوبیدنه...

اگر بنا هست قوانین درست بشه.. اگر بنا هست رفتارهای حاکمان و حکومت درست بشه...

باید ریشه رو دریافت...

در گام بعدی باید هدف رو دریافت...


جزئی بینی افراطی و تلاش مهمل برای کلیت ساختن از راه کنار هم قرار دادن جزئیات؛ یکی از آفت های جامعه مدرن هست...

این رو به عنوان کسی عرض میکنم که با عشق مفرط ،سالیانی رو در مطالعه متون فلسفی و حکمی گذروندم...

سلام.
ممنونم از نظر طولانی و مثل همیشه مفیدتون :)

اگر منظورتون از مطالبی که نوشتید، یه نقد کلیه که خب حرفی برای گفتن ندارم؛ در واقع حرف حساب جواب نداره :) واضحه که جامعه باید ظرفیت پذیرش ولایت رو پیدا کنه و حضور انسان کامل در جامعه، آمادگی می‌خواد که به نظر من هم فعلا وجود نداره. از طرفی هم کاملا موافقم که بحث ولایت، خیلی سنگین‌تر از قانون‌پذیری صرفه و اون سوالاتی که در مورد زمان حضرت امیر (علیه‌ افضل صلوات المصلین) هم پرسیدین، بله، دقیقا برای من هم پیش اومده و در دوره‌ای پیگیر جوابش هم بودم اتفاقا.

اما اگر مشخصا منظورتون نقد مطلب بنده است، باید عرض کنم من معتقد نیستم صرفا با کنار هم گذاشتن تجربیات تمدن‌های قبلی به تمدن بعدی می‌شه رسید :) منتها اگر در مورد جملاتی مثل «وقتی دیگران به علت های جزئی مثل قوانین ناقص حکومت یا رفتارهای نادرست مسئولین و حاکمان  و حتی حکومت اشاره میکنن و دغدغه اصلی شون میشه من میبینم که عملا دارن سرنا رو از دهانه گشادش مینوازن» یا «جزئی بینی افراطی و تلاش مهمل برای کلیت ساختن از راه کنار هم قرار دادن جزئیات؛ یکی از آفت های جامعه مدرن هست» فکر می‌کنم یه مقداری شاید اختلاف نظر داشته باشیم. اختلاف نظر از این جهت که فکر می‌کنم نگاه بنده و شما به مسئلهٔ ولایت در زمان غیبت با ولایت در زمان حضور معصوم فرق می‌کنه. البته این رو فقط با توجه به نظر فعلی‌تون نمی‌گم، از مجموعهٔ چیزی که از نظراتتون تو وبلاگ خودتون خاطرم هست، عرض می‌کنم. نظر بنده اینه که یه شکلی از ولایت‌مداری الان داره تبلیغ می‌شه که لازمه‌ش عملا تعطیل کردن عقل و فضای نقد و انتقاد و پاسخگوییه و من با این موافق نیستم؛ موافق نیستم چون معتقدم برای ولایت‌پذیری جامعه، اولین و مهم‌ترین مسئله عقله. اون جامعه‌ای که عقل رو تعطیل کنه به اسم ولایت‌پذیری، جامعهٔ خطرناکی می‌شه. یعنی معتقدم سخت‌ترین «چشم گفتن‌ها» به ولایت، دقیقا عقلانی‌ترین رفتارهای آدمی‌زاده. آدمی‌زادی که به قدر کافی فکر کرده و به قدر کافی سوال پرسیده و به قدر کافی به سوالاتش جواب داده شده. و این وضع فعلی ما نیست.

من معتقدم امتحان ولایت، بعد از تدریس صحیح دروس مرتبط گرفته می‌شه. یعنی مثلا حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) یک مدت طولانی با مردم بودن، چند مورد معجزه اتفاق می‌افته، ایشون به لطف خدا به وعدهٔ رهایی مردم از دست فرعون عمل می‌کنن و .... و دیگه حجت بر مردم تموم می‌شه. اون وقت شرایط امتحان خدا پیش میاد و میعاد ایشون، ده شب تمدید می‌شه تا اهالی ایمان و تعقل با داده‌های قبلی بتونن در مورد ایشون به نتیجه برسن. بتونن در زمان اون غیبت ده‌روزه، ایمانشون رو حفظ کنن و این امتحانشون بشه. حالا فرض کنید اتفاقات قبلی نمی‌افتاد و قبلا اثبات نشده بود که ایشون فرد راستگو و امینی هستن. آیا باز هم می‌شد امتحان گرفت از اون مردم؟ خیر. چون اون‌وقت مردم حق داشتن به ایشون بی‌اعتماد بشن و دلیل داشتن برای این بی‌اعتمادی. 

و الان مسئلهٔ من اینه که نوع اطلاع‌رسانی و ارتباطات مردمی ولایت فقیه، به گونه‌ایه که بعضا اون دروس لازم تدریس نمی‌شه. یعنی مردم در اون حدی که باید داده‌های کافی برای اعتماد، در اختیارشون نیست. بعضا احساس می‌کنن با یه سیستم یه‌طرفه روبه‌رو هستن و صداشون شنیده نمی‌شه. مردم که می‌گم یعنی کلیت مردم. به نظر من راه‌کارهایی وجود داره که ما این اشکالات رو برطرف کنیم و حجت رو بر مردم تموم کنیم. که ولایت‌پذیریشون اتفاق بیفته و کاملا هم عقلانی اتفاق بیفته. از این جهت، اتفاقا اشکالات و نواقص مهم هستن و کاملا هم در راستای همون تربیت مردم برای پذیرش ولایت. 

در مجموع فکر می‌کنم بنده و شما، ایده‌آلمون برای جامعه یک هدف یکسانه، منتها راه‌کارمون برای رسیدن به اون هدف و تحققش با هم فرق می‌کنه :)

مطلب خوبی بود و نظرات دوستان هم خوب بود. استفاده کردم. ممنون

خواهش می‌کنم. الحمدلله که مفید بوده :)

سلام مجدد

ممنون بابت پاسخ تون...

ببینید برداشت من اینه که نگاه شما خیلی معطوف به تامین کردن آگاهی مردم هست...

مثلا سوالات مردم پاسخ داده بشه...

مثلا ابهامات برطرف بشه...

مثلا انتقادات شنیده بشه... و پاسخ داده بشه...

در یک کلام مسئله شفافیت برای شما خیلی مهمه...

 

این رو منم قبول دارم... اما حد تعادل شفافیت کجاست؟

من بالاتر از آگاهی بخشی ای که منجر به شفافیت بشه... مسئله "سبک زندگی" رو میدونم...

 

همونطور که قرآن نمی فرمایند : شما بر اساس آگاهی هاتون عمل و زندگی میکنید... بلکه میفرمایند شا بر اساس "شاکله" تون عمل و رفتار میکنید...

 

آگاهی در شکل گرفتن شاکله قطعا اثر داره... اما آگاهی یک سربازی هست که شاکله رو در انسان بسازه...

بقیه سربازها چی هستن؟

یا کی هستن؟

همه سربازها در مسئله ای به نام سبک زندگی جمع هستن...

آیا وقتی فیلم خیلی خوبی میبینید و انقلابی در شما اتفاق می افته آیا الزاما یک آگاهی که نداشتید به شما اضافه شده که منقلب شدید؟...

چه اتفاقی افتاده؟

کدوم سرباز عمل کرده ؟ و وارد میدان شده؟

ما برای زندگی ولایی باید ببینیم چطور میشه شاکله سازی کرد...

این اون مسئله راهبردی هست...

 

در مورد آگاهی بهتون بگم که آگاهی هم زمینه الحاد رو فراهم میکنه و هم زمینه الهی شدن رو...

فصل ممیز این دو مسیر رو چطور میخواید تشخیص بدید؟

 

وقتی میگم الحاد... یعنی احتمال این هست که کسی تمام عرفان و حکمت اسلامی رو پیش استادی قابل بخونه... و در نهایت ملحد بشه...

 

اگر من خیلی روی آگاهی بخشی تمرکز نمی کنم... نه به علتِ بی اهمیت بودنش هست... بلکه به این علت هست که جذاب بودن و فتانه بودن آگاهی ، شخص رو از اولویت های دیگه غافل نکنه...

 

نمی خوام بهش خیانت کنم...

شناختی که من از عالم روانِ آدمی دارم به من میگه اگر بخوای انسان مومن و امینی باشی، نباید در دادن آگاهی خیلی افراط بکنی...

 

سه مسئله اساسی در شکل گیری "شاکله" انسانها خیلی تاثیر گذار هستن...

یکی از اون سه تا آگاهی هست...

جامعه مدرن اهمیت 35 الی 40 درصدی آگاهی رو رسونده به بالای 80 درصد...

آیا من حق ندارم که مسئله آگاهی بخشی رو در مطالبم کمی کمرنگ کنم؟

 

و این نکته رو هم بگم در راه آگاهی سالم پیدا کردن مردم، الزاما راه مستقیم پاسخگویی ولایت نیست...

برای همین عرضم اینه که اگر مسئله سبک زندگی درست تبیین بشه بقیه مسائل جایگاه خودشون رو پیدا میکنن...

فقط این رو بدونید که اولیای الهی در بدترین شرایطِ سالک خیلی اهل پاسخ گویی در برابر سوالات و تردید های سالک نیستن...

این مدل پاسخگویی که توسط رسانه در جامعه ذائقه سازی شده فقط به تنبل کردن عقل ها و فرتوت شدن قوه تشخیص دامن میزنه...

 

مسئله من اینه که کسانی که عنان رسانه رو به دست گرفتن غالبا تهی از اطلاعات حکمی و روانشناسانه اسلامی هستن...

لذا فعالیتشون بسیار پر عوارض هست...

خب احساس می‌کنم شاید من برداشت درستی از نظر قبلی‌تون نداشتم یا شاید کم‌توجهی شما به مسئلهٔ شفافیت برام بیش از حد پررنگ‌ شده بود. چون الان با این نظری که گذاشتید، کاملا موافقم و واقعا هیچ نقدی بهش ندارم. من هم آگاهی رو تا این حد که معمولا گفته می‌شه مهم نمی‌دونم؛ اما معتقدم برای رسیدن به وضع مطلوب، بیش از حدی که الان هست، لازمه وجود داشته باشه :)

سلام

در مورد این پستتون یک کلیپ دیدم از آقای دکتر عبدالکریمی گفتم اینجا به اشتراک بگذارم شاید دیدنش خالی از لطف نباشه،مربوط هست به مناظره ایشون با دکتر شهریار زرشناس:

https://www.instagram.com/tv/CHcfvINp1Xv/?utm_source=ig_web_copy_link

این هم اینک ویدئو کامل قسمت اول مناظره:

https://www.aparat.com/v/T0nJH/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B8%D8%B1%D9%87_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C_%D9%88_%D8%B2%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA_%D8%A7%D9%88%D9%84

سلام. واقعا ممنونم ازتون. کلیپ رو دیدم و عالی بود به نظرم. دقیقا حرف من همینه. خود مناظره رو هم ان‌شاءالله در اولین فرصت می‌بینم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی