تو اصول گزینش نداریم ولی تو فروع میتونیم یه مرجعی بیابیم که نظراتش با شرایطمون سازگارتره
ببین اعلم ینی داناتر از بقیه. همه که نمیتونن داناتر باشن. انگار بخوایم بگیم پیرتر از بقیه. حالا اگه قراره اعلم رو انتخاب کنیم اصولاً باید یه دونه اعلم داشته باشیم و همه همونو انتخاب کنن. که خب تناقضه و نمیفهمم این شرط ینی چی.
لذا من با شرایطم انتخاب میکنم. مثلاً من با بحث روزه در سفر بیشتر درگیرم تا چیزای دیگه. و چون واقعاً نمیتونستم قبل از فارغالتحصیلی وقتی یه چند روز برای امتحان رفتم تهران روزه بگیرم، دنبال کسی میگشتم بگه مسافری نگیر. نه که بگه اونجا دیگه شهر دانشجوییته.
سلام. مه تاب یه پستی گذاشتی که من میل دارم بشینم و ساعت ها باهات در موردش بحث کنم. حتی روز ها ...
اول این رو بگم که من یکی از افراد گزینشی هستم بدون اینکه به دنبال کول به نظر رسیدن باشم.
ببین من یه ایراد اولیه می بینم اون هم اینکه دین، ناگهانی بر ما وارد میشه. از زمان خود پیامبر بخوای در نظر بگیری ( حالا به جز پیامبر و اهل توحید ) بر مردم هم دین آهسته آهسته وارد شد. اندک اندک مردم با محدودیت های جدید رو به رو شدند. و به مرور حالا اونا که خواستن خودشون رو آداپت کردن اون ها هم که نخواستن که هیچ!
حالا ما یه بچه که به سن تکلیفش می رسه، ناگهان همه ی دین رو بر اون عرضه می کنیم. در نتیجه از بین اون مجموعه ی عظیمی که ناگهان عرضه میشه، یک سری رو برای عمل انتخاب می کنه و یک سری رو هم کنار می گذاره. چون نمی کشه حقیقتا! شعار نخوایم بدیم، رعایت دین فرسایشی هست. ناگهان رعایت کردن هم دو برابر فرسایشی ترش می کنه و من فکر میکنم اصلا فضیلت در اینه که پله پله رعایت شه.
من در اینکه سر یک دختر نه ساله، روسری کنیم هیچ فضیلتی نمی بینم. در اینکه یک بچه ی نه - ده ساله تمام نماز و روزه هاش به جا باشند هم نمی بینم. سال اول تکلیف ذوق داره. سال بعد دیگه آزار دهنده ست.
تربیت دینی باید کاملا زیر پوستی باشه. آهسته آهسته باشه. تکمیلش باید همگام با روند تکامل عقل باشه. ما می شینیم به بچه ی نه ساله اصول دین میگیم! خب که چی واقعا ؟ به چه درد روح کودکانه ش میخوره ؟ این روح با بنیان های این چنین سخت و غیر منعطف قطعا کم میاره ...
و یه مشکل دیگه ... ما سعی نمی کنیم پیش از دین، مسائل اخلاقی رو جا بندازیم. اگر غیبت رو محدود به مباحث دینی نکنیم و اخلاقیش کنیم، اگر فرضا قمار رو اجتماعیش کنیم نه منحصر به دین، وضع کمی تغییر میکنه. چون بچه، نوجوون و اصلا جوون گاهی گارد داره در برابر دین.
پس تا اینجا از نظر من :
کسی که ناگهان شروع کنه به عمل کردن همه چیز، آخرش مجبور میشه به انتخاب کردن ِ یک سری احکام برای رعایت. اما کسی که یواش یواش میاد جلو، درک ِ بیشتر عمل کردن پیدا می کنه. فرضا اگر تربیت روحی درست باشه، به نماز احساس نیاز میکنه.
عرضه ی معنا تا وقتی که طرف احساس نیاز نکرده = نابودی آینده ی طرف.
من فکر میکنم آدم ها تا روز انتهایی باید پله پله جلو برن.
خب حالا مسئله ی بعدی:
یادمه یه بار توی یه جلسه ای توی دانشگاه( اون موقع ها که شور جوونی داشتم و جوگیر بودم و توی انجمن اسلامی بودم) به یکی از ادوار اعتراض کردم که چرا حتی راه ِ شک کردن رو بر ما بستید؟ چرا طوری برای ما جا انداختید که شک ، الا و بلا یعنی انحراف ؟ بعد اون هم ضمن آروم کردن من، بهم گفت شک کن، اما عنوان نکن که بیچاره می شی :)))
من فرضا سر بعضی از خطبه های حضرت علی توی نهج البلاغه واقعا شک میکنم. اصلا از حضرت علی ناراحت میشم :)))
اما خب این گزاره رو بخوای عنوان کنی، بخوای " چرا " بیاری سر حرف ائمه یا خدا، بهت برچسب مرتد می زنن و ناک اوت میشی کلا :)
غافل از اینکه بابا ، یه دیقه بذار ؛ می خوام بفهمم اصلا. ولی هیچ کس نیست که این ها رو توضیح بده. فرضا من ِ زن ِ مسلمان، واقعا از دیدی که اسلام و مسلمانان به مسئله ی زن دارن، اذیت میشم. حالا بیا و بگرد که یک نفر باشه که بتونه به زبان ِ امروز مسئله رو شرح بده! چهار تا عبارت ترگل ورگل ِ زن ریحانه است و فلان می چسبونن تنگ ِ همه چیز، تا صورت مسئله پاک شه و بدتر عصبانی کنن ما رو :)
وقتی این مسائل حل نشن، آدم رو میاره به گزینشی عمل کردن. مثالش دوچرخه ای که تو نوشتی. منم مثل تو درگیرم. اما وقتی می بینم هیچ ِ عالم ِ دینی آن طور که زن پیش از زن بودن ، انسان است؛ از زن دفاع نمیکنه، لذا رجوع می کنم به عقل خودم و می گم که تو انسانی. هر چیز عقلت میگه درسته و درک ِ ولو کمی که از دین داری بهت میگه درسته، عمل کن.
گزینشی شروع کردن از جایی شروع میشه که احساس می کنی تو مسئله ای داری، درد و دغدغه ای داری که به هر دلیلی از چشم عالمانِ امروزِ دین ِ پنهان مونده و جواب ِ در خورِ زمانی براش وجود نداره.
یک دلیل دیگه ی این گزینشی عمل کردن اینه که ...
ما دیگه خیلی دیانت مون شده عین سیاست مون :)) مشکل اینه که امور سیاسی به کورترین حالت ِ ممکن گره خوردند با مسائل دینی. فلذا کسی سر مسائل سیاسی ممکنه حالا برای مثال تولی و تبری رو گزینشی عمل کنه ... حتی مسئله ی حجاب هم حالا دیگه خیلی سیاسی به خودش گرفته. ممکنه طرف بیس دینی رو درک کنه، اما سر بیس سیاسی به مشکل می خوره فلذا رجوع به عقل خود!
من کلا برای خودم حقِ رجوع به عقل خودم دارم. اما اون عقلی که خیلی اوقات با نفسم تنش داره و راه کارهاش در راستای پروار کردن نفس ِ اماره نباشه.
اگر بدونی توی چه محیط شلوغی کامنت گذاشتم حتما نقص های کامنت رو بر من می بخشی. تلویزیون یک طرف، با تلفن صحبت کردن دیگری از یک طرف، صحبت دو به دو هم آخرین طرف! وسطشم رفتم چای دم کردم . باز برگشتم چای ریختم و خلاصه نگم دیگه
-_____-
ببین در واقع منظور من این بود که وقتی خدا اجازه داده به مراجع که نظراتشون متفاوت باشه، پس اشکالی نداره با رعایت حدود، ما هم متنوع برخورد کنیم با قوانین. شرایط همه که یکسان نیست. پس قرار نیست همه مثل هم باشن. مثلاً تو یه خانوادهٔ مسلمان هندی رو مقایسه کن با خانوادهٔ مسلمان قمی و یه خانوادهٔ مسلمان کرد، از نظر حجاب و رقص و دست دادن و اینا. اغلب دوستای کرد من میگن فامیل رو کلاً محرم میدونن. دوست مشهدی هم داشتم که میگفت روسری و لباس رنگی نمیپوشم و عرف نیست تو خانوادهمون. خدا مردم رو متنوع آفریده، بعد چطور انتظار داره همه عین هم باشن؟ بهنظر من همچین انتظاری نداره. همینکه قبله و کتابمون مشترکه کافیه. بقیهشو میشه با رعایت حدود، کاستمایز! کرد :))
میپذیرم حرفاتو. با این تفاوت که من هرگز به مراجع به چشم دکتر برای درمان دردها نگاه نمیکنم. نگاهم بیشتر مشاور و راهنماطوره برای سبک زندگیم و پاسخ به پرسشهام. در واقع دردی نمیبینم و حس نمیکنم که اونا درمانش کنن. برای همین هیچوقت به دکتر تشبیهشون نمیکنم. به استادراهنما شبیهن.
ببخشیدا هی کامنت میذارم پستتو منحرف میکنم، ولی من فلسفهٔ این سختگیری رو هم نمیفهمم. میفهمم که آدم با ریاضت به درجات کمال و ایمان میرسه، ولی واقعاً درک نمیکنم وقتی مسافرم و جای خواب مشخصی ندارم و امتحان دارم و اصلاً برای همین امتحان سفر کردم، چرا نباید دنبال کسی بگردم که شرایط رو بر من آسمون بگیره؟ ببین بهنظر من، دین اسلام اومده بود به روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بشر سروسامون بده. ولی وقتی خلفا زمام امور رو دستشون گرفتن، تا صدها سال سر شیعه رو که خب اسلام واقعی با شیعه بود، به احکام نماز و روزه گرم کردن. در حالی که اگه خلافت دست امامان بود، به قوانین سیاسی و اقتصادی هم توجه میشد. بیشتر توجه میشد. و دیگه انقدر وسواس نداشتیم و برای همچین چیزای فردیای و برای جزئیترین کارامون نمیرفتیم سراغ مرجع. برای مسائل و مشکلات کلانتر میرفتیم سراغشون. میدونم یهو زدم به جادهخاکی، ولی میخوام بگم دلیل اصلی مشکلم با مراجع اینه که پررنگ شدنشونو مدیون در حاشیه موندن شیعه از حکومت هستن. اگه دقت کنی تو این هزار سال همیشه سنیها به سرزمینهای اسلامی حکومت کردن. اخیراً هم که افتاده دست شیعه، میبینی که چقدر ضعیف عمل میکنیم. چون پایه ضعیفه. چون تجربه کمه. چون همچنان درگیر مسائل فردی هستیم. هم خودمون هم مراجع.
حواسم به صفویه هم بود اتفاقاً. ولی من حکومت اسلامی رو گفتم نه تاریخ ایران. از بنیامیه تا آل سعود. شیعه بودن حاکم هم کافی نیست. بحث سر حکومت اون ایدئولوژیه. وقتی سیاست رو ندادن دست شیعه، اونا هم تمرکزشونو گذاشتن روی احکام این چنینی.
من این دقیق بودن احکام شیعه رو حسن و مزیت نمیدونم. طرف داشته وضو میگرفته. سؤال پیش اومده براش. گفته برم بپرسم ببینم اگه آبو اینجوری نریزم اونجوری بریزم چی میشه، اگه فلان موقع وضو بگیرم چی میشه، اگه فلان جا وضو بگیرم و اگه و اگه. چه نیازی هست به این همه دقت و این همه احکام که با اگر شروع میشن وقتی خود خدا هم کلیات نماز و روزه و حجاب رو گفته تو قرآن. لازم بود که حالات مختلف اجرای یه مناسک مذهبی رو در نظر بگیرن و برای هر کدوم فکر کنن و حکم بدن؟ در حالی که هدف دین این نبود و اینا حواشی هستن. برای همینه که عقبیم. به جزئیات پرداختیم و از کلیات و مهمها دور موندیم.
البته اگه این عقب بودن رو قبول داشته باشی. اگه نه که من ختم مباحثه رو اعلام کنم :))
حاکمان مسلمانی رو در نظر گرفتم که اکثریت مردم سرزمینشون هم بر دین حاکمان بودند. چون میخواستم از ریشه شروع کنم از همون خلفای راشدین شروع کردم و تو پایتخت همونا موندم و جاهای دور نرفتم. اتفاقاً از جاهای دور راضیام. مثلاً مسلمونای سامییوسفطور غربی.
حالا نمیگم هر کی نمازو هر چند رکعت خواست بخونه. که اتفاقاً اگه دقت کنی هر کی یه جور خاصی (با لاک، بیوضو و...) میخونه. من مخصوصاً تو خوابگاه متوجه این تفاوت شدم.
نمیگم هرکیهرکی بشه ولی خدایی دیگه قبول کن یه کتاب چندجلدی با عنوان احکام نماز خیلیه. در حد تعداد رکعتها و ذکرهاش کافی نبود؟ قبول همون کتاب چندجلدی احکام، آخر و عاقبتش میشه اینکه برای هر کاری تو جامعه، قانون شرعی وضع میکنن. از دوچرخهسواری بانوان تا حضور در ورزشگاه. در واقع خودمون خواستیم که با احکام زندگی کنیم. این قید و بندهای افراطی رو میتونستیم نداشته باشیم.
من نمیگم دقیق و کافی نیستن. اتفاقاً میگم زیادی دقیقن و افراط شده. میگم باید به یه تعادلی برسیم. تو میگی کمه من میگم زیاده باید متعادل بشه.
انصافاً حجاب مسلمونای ترکیه کجا و حجاب ایران کجا :|
منظورم از مثال لاک این بود که اون کتاب چندجلدی احکام نهتنها اثر نکرده بلکه مواردی رو دیدم که همون کلیات حجاب و نماز رو هم رعایت نمیکنن. پس ینی فایدهای نداشته این همه به عمق رفتن.
چاره اینه از اول اسلام رو توضیح بدیم به مردم. فعلاً در حد کلیات و اصول.
با نظر غیرمعتقدها کاری ندارم. بهلحاظ رعایت شدن قوانین حجاب میگم. یه تار موشونم معلوم نیست. مگه کلیت حجاب همین نبود؟
بذار پستتو یه دور دیگه بخونم ببینم از کجا به کجا رسیدیم.
در مورد گزینشی بودن احکام دین بود بحثمون. میگفتی گزینش خوب نیست.
خب الان نظر من اینه که اگه گزینش نباشه و همه به همه چی عمل کنن خیلی ایدئال و کمالگرایانهست. اگه بشه که عالی میشه. ولی در صورتی میشه که وارد جزئیات نشیم. ینی این همه همه چی رو عمل کنن در صورتی شدنیه که در کلیات بمونیم. مثلاً بگیم زن حجاب داشته باشه. دیگه سوار دوچرخه شدنش جزئیاته. اینو بگیم، دیگه همه نمیتونن بهش عمل کنن.
من حجاب واگنهای بانوان متروی تهرانو در نظر گرفتم و مقایسه کردم و گفتم ترکیه خوبه.
منم میگم اصلاً چرا باید مطرح بشه که تازه در مورد ممنوع و آزاد بودنش تصمیم گرفته بشه.
با ناراحتی نگفتم. افکارم بوی تفکرات غربو میده.
اینکه گفته اند در آخرالزّمان (قرن هفتم هجری به بعد) نگه داشتن ایمان مانند نگه داشتن آتش در کف دست است، به خاطر اینه که بستر و زمینه برای عمل به همه قوانین دین فراهم نیست (و البتّه تبیین و بروزرسانی قوانین ثانویّه هم یکی از همین بسترهاست). بستر آماده و به تعبیری هژمونی مسلّط، بستر تمدّن غربیه و ما داریم در شوره زار صحبت از این میکنیم که در گلستانی که در نظر داریم احداثش کنیم، چی باید بکاریم و چی نکاریم!