تلاجن

تو را من چشم در راهم...

چند سوال ساده و جدی

سه شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۹، ۰۳:۲۱ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
بالاخره زمانه، زمانهٔ خاصی است دیگر. زمانه‌ای است که هرکسی بستهٔ اختصاصی خودش از احکام را می‌پسندد. دین، شخصی‌سازی شده. مثلا یکی گرفتاری‌اش با نماز است، یکی روزه را عقلانی نمی‌داند، یکی پای روابط انسانی که می‌رسد نظرات خاص خودش را دارد، یکی در فقرهٔ قمار و شرط‌بندی حاضر به کوتاه آمدن نیست، خیلی‌ها حلال و حرام بودن لقمه، مسئله‌شان نیست و بعضی‌ها هم در عمل به قوانین غیبت و تهمت مانده‌اند. یک سری، تولی را خوب می‌فهمند و با همهٔ جهان در صلح‌اند، ولی پای تبری که می‌رسد، خوششان نمی‌آید. بعضی‌ها با قوانین خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها مسئله دارند و یک عده هم حد پوشش و حیا به نظرشان بی‌مورد است. گروهی در روابط با خلق خدا به فتوای خودشان عمل می‌کنند و دسته‌ای در روابط با خود خدا و به هر حال، هرکس نظر خودش را دارد.

می‌دانید، اگر به جای گزینشی انتخاب کردن قوانین، تلاش می‌کردیم تا به آن‌ها عمل کنیم، و فضای جدی و منطقی‌ای برای دیدن واقعیات و گفت‌و‌گو درباره‌شان وجود داشت، چالش‌ها و راه‌حل‌ها مشخص می‌شد. حد و حدود قوانین قابل‌تغییر درمی‌آمد و همه‌مان، هرکداممان، بدون هزینه‌های زیاد یا داشتن نبوغ ویژه، می‌توانستیم یک محقق، یک دانشمند و یک متفکر باشیم. احتمالا در این مسیر، خوب خواندن و عمیق و دقیق و با منبع و سند حرف زدن را و همین‌طور انصاف را یاد می‌گرفتیم؛ یا حداقل این که تمرینشان می‌کردیم. ولی در روزگاری که «کول» بودن، به گزینشی عمل کردن نسبت به قوانین است، نمی‌دانم چه باید گفت.



+ نویسنده خودش جزء همین گروه است. مثلا هر طور حساب و کتاب می‌کند یک سری فتاوای مربوط به حوزهٔ زنان را نمی‌تواند بپذیرد و قبول داشته باشد. آخرینش هم ماجرای دوچرخه‌سواری. و مسئله این است که در این فضای بسته و به اعتقاد من، غیرمنطقی، جایی هم برای پرسیدن نیست. جایی هم نیست تو را انسان ذی‌شعوری بداند و جوابی بدهد که باعث خنده نباشد.
+ آیا این یک فضای تمدنی است؟ آیا به این شکل می‌توان تمدن (و حتی تمدن هم نه، یک جامعهٔ سالم) ساخت؟
+ وقتی فضایی برای گفت‌و‌گوی منطقی نیست، «انتخاب گزینشی قوانین» برای بیان انتقاد بهتر است یا عمل به قاعدهٔ «قانون بد بهتر از بی‌قانونی است» و تماشای «انتخاب گزینشی» دیگران در سکوت؟

اینکه گفته اند در آخرالزّمان (قرن هفتم هجری به بعد) نگه داشتن ایمان مانند نگه داشتن آتش در کف دست است، به خاطر اینه که بستر و زمینه برای عمل به همه قوانین دین فراهم نیست (و البتّه تبیین و بروزرسانی قوانین ثانویّه هم یکی از همین بسترهاست). بستر آماده و به تعبیری هژمونی مسلّط، بستر تمدّن غربیه و ما داریم در شوره زار صحبت از این میکنیم که در گلستانی که در نظر داریم احداثش کنیم، چی باید بکاریم و چی نکاریم!

ما همهٔ تلاشمون رو نمی‌کنیم آخه! ما اگر درست کار کنیم، تمدن غرب چه حرفی داره جلوی ما؟

تو اصول گزینش نداریم ولی تو فروع می‌تونیم یه مرجعی بیابیم که نظراتش با شرایطمون سازگارتره

مرجع رو تا اون‌جا که می‌دونم بر اساس «سازگاری با شرایط» نمی‌شه انتخاب کرد. باید اعلم رو پیدا کرد.

ببین اعلم ینی داناتر از بقیه. همه که نمی‌تونن داناتر باشن. انگار بخوایم بگیم پیرتر از بقیه. حالا اگه قراره اعلم رو انتخاب کنیم اصولاً باید یه دونه اعلم داشته باشیم و همه همونو انتخاب کنن. که خب تناقضه و نمی‌فهمم این شرط ینی چی.

لذا من با شرایطم انتخاب می‌کنم. مثلاً من با بحث روزه در سفر بیشتر درگیرم تا چیزای دیگه. و چون واقعاً نمی‌تونستم قبل از فارغ‌التحصیلی وقتی یه چند روز برای امتحان رفتم تهران روزه بگیرم، دنبال کسی می‌گشتم بگه مسافری نگیر. نه که بگه اونجا دیگه شهر دانشجوییته.

بله خب، مسئله اعلم بودنه نه شرایط. به هرحال معیار آدم‌ها برای تعیین اعلم فرق می‌کنه دیگه. مثلا یکی از راه‌های تشخیص اینه که شما تحقیق کنی و بسته به این که منابع مرجع تو برای تحقیق کیا باشن، نتایج هم متفاوت می‌شه. مثلا برای یک کسی میزان تسلط روی مبانی فقه، مسئله است، برای یکی دیگه میزان به‌روز بودن فتاوا و جامعیت اونا. در هر صورت بر اساس شرایط شخصی نمی‌شه انتخاب کرد.

تو باید مرجع تقلید اعلم رو انتخاب کنی، بعد اگر شرایطش وجود داشت، در مورد احکام نماز و روزه، می‌تونی رجوع کنی به فرد دیگه‌ای. این‌جا شرایطت هم لحاظ می‌شه. مثلا آیت‌الله خامنه‌ای در مورد نماز و روزهٔ دانشجوها این اجازه رو دادن که مقلد به مرجع دیگه‌ای مراجعه کنه.

سلام. مه تاب یه پستی گذاشتی که من میل دارم بشینم و ساعت ها باهات در موردش بحث کنم. حتی روز ها ... 

اول این رو بگم که من یکی از افراد گزینشی هستم بدون اینکه به دنبال کول به نظر رسیدن باشم.

ببین من یه ایراد اولیه می بینم اون هم اینکه دین، ناگهانی بر ما وارد میشه. از زمان خود پیامبر بخوای در نظر بگیری ( حالا به جز پیامبر و اهل توحید ) بر مردم هم دین آهسته آهسته وارد شد. اندک اندک مردم با محدودیت های جدید رو به رو شدند. و به مرور حالا اونا که خواستن خودشون رو آداپت کردن اون ها هم که نخواستن که هیچ! 

حالا ما یه بچه که به سن تکلیفش می رسه، ناگهان همه ی دین رو بر اون عرضه می کنیم.  در نتیجه از بین اون مجموعه ی عظیمی که ناگهان عرضه میشه، یک سری رو برای عمل انتخاب می کنه و یک سری رو هم کنار می گذاره. چون نمی کشه حقیقتا! شعار نخوایم بدیم، رعایت دین فرسایشی هست. ناگهان رعایت کردن هم دو برابر فرسایشی ترش می کنه و من فکر میکنم اصلا فضیلت در اینه که پله پله رعایت شه.

من در اینکه سر یک دختر نه ساله، روسری کنیم هیچ فضیلتی نمی بینم. در اینکه یک بچه ی نه - ده ساله تمام نماز و روزه هاش به جا باشند هم نمی بینم. سال اول تکلیف ذوق داره. سال بعد دیگه آزار دهنده ست.  

تربیت دینی باید کاملا زیر پوستی باشه. آهسته آهسته باشه. تکمیلش باید همگام با روند تکامل عقل باشه. ما می شینیم به بچه ی نه ساله اصول دین میگیم! خب که چی واقعا ؟ به چه درد روح کودکانه ش میخوره ؟ این روح با بنیان های این چنین سخت و غیر منعطف قطعا کم میاره ... 
و یه مشکل دیگه ... ما سعی نمی کنیم پیش از دین، مسائل اخلاقی رو جا بندازیم. اگر غیبت رو محدود به مباحث دینی نکنیم و اخلاقیش کنیم، اگر فرضا قمار رو اجتماعیش کنیم نه منحصر به دین، وضع کمی تغییر میکنه. چون بچه، نوجوون و اصلا جوون گاهی گارد داره در برابر دین. 

پس تا اینجا از نظر من :

کسی که ناگهان شروع کنه به عمل کردن همه چیز، آخرش مجبور میشه به انتخاب کردن ِ یک سری احکام برای رعایت. اما کسی که یواش یواش میاد جلو، درک ِ بیشتر عمل کردن پیدا می کنه. فرضا اگر تربیت روحی درست باشه، به نماز احساس نیاز میکنه.

عرضه ی معنا تا وقتی که طرف احساس نیاز نکرده = نابودی آینده ی طرف. 

من فکر میکنم آدم ها تا روز انتهایی باید پله پله جلو برن. 

خب حالا مسئله ی بعدی: 

یادمه یه بار توی یه جلسه ای توی دانشگاه( اون موقع ها که شور جوونی داشتم و جوگیر بودم و توی انجمن اسلامی بودم) به یکی از ادوار اعتراض کردم که چرا حتی راه ِ شک کردن رو بر ما بستید؟ چرا طوری برای ما جا انداختید که شک ، الا و بلا یعنی انحراف ؟ بعد اون هم ضمن آروم کردن من، بهم گفت شک کن، اما عنوان نکن که بیچاره می شی :)))

من فرضا سر بعضی از خطبه های حضرت علی توی نهج البلاغه واقعا شک میکنم. اصلا از حضرت علی ناراحت میشم :))) 

اما خب این گزاره رو بخوای عنوان کنی، بخوای " چرا " بیاری سر حرف ائمه یا خدا،  بهت برچسب مرتد می زنن و ناک اوت میشی کلا :)

غافل از اینکه بابا ، یه دیقه بذار ؛ می خوام بفهمم اصلا. ولی هیچ کس نیست که این ها رو توضیح بده. فرضا من ِ زن ِ مسلمان، واقعا از دیدی که اسلام و مسلمانان به مسئله ی زن دارن، اذیت میشم. حالا بیا و بگرد که یک نفر باشه که بتونه به زبان ِ امروز مسئله رو شرح بده! چهار تا عبارت ترگل ورگل ِ زن ریحانه است و فلان می چسبونن تنگ ِ همه چیز، تا صورت مسئله پاک شه و بدتر عصبانی کنن ما رو :) 

وقتی این مسائل حل نشن، آدم رو میاره به گزینشی عمل کردن. مثالش دوچرخه ای که تو نوشتی. منم مثل تو درگیرم. اما وقتی می بینم هیچ ِ عالم ِ دینی آن طور که زن پیش از زن بودن ، انسان است؛ از زن دفاع نمیکنه، لذا رجوع می کنم به عقل خودم و می گم که تو انسانی. هر چیز عقلت میگه درسته و درک ِ ولو کمی که از دین داری بهت میگه درسته، عمل کن. 

گزینشی شروع کردن از جایی شروع میشه که احساس می کنی تو مسئله ای داری، درد و دغدغه ای داری که به هر دلیلی از چشم عالمانِ امروزِ دین ِ پنهان مونده و جواب ِ در خورِ زمانی براش وجود نداره. 

 

یک دلیل دیگه ی این گزینشی عمل کردن اینه که ...

ما دیگه خیلی دیانت مون شده عین سیاست مون :)) مشکل اینه که امور سیاسی به کورترین حالت ِ ممکن گره خوردند با مسائل دینی. فلذا کسی سر مسائل سیاسی ممکنه حالا برای مثال تولی و تبری رو گزینشی عمل کنه ... حتی مسئله ی حجاب هم حالا دیگه خیلی سیاسی به خودش گرفته. ممکنه طرف بیس دینی رو درک کنه، اما سر بیس سیاسی به مشکل می خوره فلذا رجوع به عقل خود! 

 

 

 

من کلا برای خودم حقِ رجوع به عقل خودم دارم. اما اون عقلی که خیلی اوقات با نفسم تنش داره و راه کارهاش در راستای پروار کردن نفس ِ اماره نباشه. 

سلام عزیزم :)

بیا ساعت‌ها و روزها بحث کنیم، من پایه‌ام :دی
منم اگر گزینش کنم، به خاطر کول بودن نیست، واقعا از جهت عقلی یه سری مسائل رو نمی‌تونم بپذیرم :)

خب، در مورد تربیت دینی، من نمی‌دونم دقیقا چی باید بگم. یعنی نگاه جامعی ندارم که الان تو جامعه چه اتفاقی داره میفته، ولی مثلا خود من هیچ‌وقت با مواجههٔ ناگهانی، اون‌طور که گفتی رو‌به‌رو نبودم و پدر و مادرهای مذهبی الان رو هم که می‌بینم، اغلب حواسشون هست. به هرحال چه تو اصل روایات تربیت دینی نگاه کنیم، چه سیرهٔ علما و بزرگانمون، این روندِ به‌تدریج یاد دادنِ مفاهیم، و متناسب با سن و ظرفیت کودک باهاش صحبت کردن، وجود داره. اما اگر منظورت اینه ما چون تو جامعهٔ دینی هستیم، ممکنه بچه زودتر از سنش با یه سری مفاهیم رو‌به‌رو بشه، خب بله، ممکنه و این وظیفهٔ والدینه که حواسشون باشه. مثلا به نظرم جلسات روضه اغلب مناسب بچه‌ها نیست. اما در مورد این که اصول دین رو آیا می‌شه به دختر نه‌ساله گفت یا نه، من در مورد این سن، برای خودمم جای سواله، که آیا سن قطعی، نه سالگیه برای دخترا یا این عدد متناسب با زمان خودش تعیین شده بوده و ما الان باید در موردش تجدیدنظر کنیم، منتها چیزی که مسلمه، درک دخترها زودتر از پسرها شکل می‌گیره و شاید تو یه فرضی برای همه قابل‌استفاده نباشه، اما در مجموع به نظرم استبعادی نداره دختر نه‌ساله با اولیات اصول دین آشنا بشه و درکشون کنه. قرار نیست که کتابای فلسفی سنگین بهشون تدریس بشه (حالا بماند که الان دوره‌های فلسفه برای کودکان هم هست)، قراره یه درک اولیه از توحید و نبوت و معاد داشته باشن و بعد این در ادامه می‌تونه تکمیل بشه. در واقع انگار تو نه‌سالگی، الفبای بندگی رو یاد می‌گیرن، بعد حالا هرکسی می‌تونه با گذشت زمان کتابای بیش‌تری بخونه تا همون مفاهیم رو بهتر بفهمه. و الا اگر بخوایم این‌طوری در نظر بگیریم تا مثلا ۱۸-۱۷ سالگی لابد از شیمی و زیست و فیزیک هم نباید حرف بزنیم. در صورتی که بچه‌ها از همون دورهٔ مهد کودک و پیش‌دبستانی، در حد ظرفیت خودشون بعضی مفاهیم این علوم رو یاد می‌گیرن و حالا یکی ممکنه تا دیپلم ادامه بده یکی دیگه تا دکترای تخصصی. به هر صورت، این که دختر نه‌ساله، کلا نتونه چیزی از اصول دین درک کنه، به نظر من این‌طور نیست :)

اون احساس نیاز هم که گفتی، اصل حرفت رو درک می‌کنم و باهاش موافقم، منتها به نظرم نمی‌شه تا ابد منتظر نشست طرف احساس نیاز کنه :) شاید اصلا هیچ‌وقت احساس نیاز پیدا نکرد :) خود این احساس نیاز هم چیزیه که به واسطهٔ آموزش و پرورش می‌تونه و نه فقط می‌تونه، که باید به فرد منتقل بشه، البته متناسب با سن، روحیات و ظرفیتش.

اون جنبه‌های روان‌شناختی و انسانی مسائل دینی رو هم که کاملا موافقم. انجام خیلی از کارها نیاز به تقویت فضیلت خاصی داره که الزاما هم لازم نیست از در دین واردش بشیم.

خب، در باب شک و اینا هم که کلا پایه‌ام :) دقیقا منم فکر می‌کنم هیچ نیازی نیست از شک کردن آدم‌ها بترسیم، اتفاقا باید مثل یه موضوع کاملا عادی باهاش برخورد کنیم، چون کاملا عادیه :) باید به آدم‌ها نحوهٔ مواجهه با شک‌ها رو یاد بدیم که خیال نکنن حالا با اولین شک و شبهه‌ای که به ذهنشون رسید، لابد مرزهای روشن‌بینی رو الان جابه‌جا کردن و این همه دین‌دار در طول قرن‌ها، هیچ‌کدوم این سوالات و شبهات به ذهنشون نرسیده بود و همه از رو بی‌فکری و تعصب و جهالت پیرو دین بودن :) 

در باب مسائل زنان هم بله، ما کلا با یه نگاه مردونه رو‌به‌رو هستیم و تنها راه تعدیل این وضع هم، ایجاد شرایط تحصیلی برابر با آقایون برای خانم‌ها، و صادر شدن اجازهٔ اجتهاد برای اون‌هاست. الان الحمدالله دوازدهه قرنه آقایون دارن انحصاری تو این حوزه فکر می‌کنن و نظر می‌دن و دیگه هرچی باید می‌گفتن گفتن. مباحث زنان و خانواده، یه روح تازه و یه خون جدید نیاز داره و اون، حضور و تفکر خانم‌هاست. متاسفانه وضع فعلی طوریه که آقایون حتی بعضا قادر به درک مسائل هم نیستن. یعنی مثل اینه که تو مریض باشی بری پیش دکتر و بگی سرت درد می‌کنه و دکتر بگه «نه! تو متوجه نیستی! سرت درد نمی‌کنه! دلت درد می‌کنه! من دکترم، بهتر می‌دونم!» فضا همین‌قدر بانمکه.

گره‌خوردگی با مسائل سیاسی رو هم قبول دارم ولی به نظرم اصل مشکل نیست و اگر اصل مشکل حل بشه، جای زیادی برای جولان این موارد نمی‌مونه.

اون دو خط آخر هم که بیگ لایک فی‌الواقع. عقل، حجت خداست و اگر واقعا بدون لجبازی و با مطالعه و تحقیق کافی و انصاف، به نظری مغایر نظرات مشهور رسیدیم، به نظرم می‌تونیم به همون معتقد باشیم و پیش خداوند هم معذور هستیم ان‌شاءالله :)

اگر بدونی توی چه محیط شلوغی کامنت گذاشتم حتما نقص های کامنت رو بر من می بخشی. تلویزیون یک طرف، با تلفن صحبت کردن دیگری از یک طرف، صحبت دو به دو هم آخرین طرف! وسطشم رفتم چای دم کردم . باز برگشتم چای ریختم و خلاصه نگم دیگه

   -_____-

حله، راحت باش :) مهم فحوای کلام بود که دریافت شد :دی

ببین در واقع منظور من این بود که وقتی خدا اجازه داده به مراجع که نظراتشون متفاوت باشه، پس اشکالی نداره با رعایت حدود، ما هم متنوع برخورد کنیم با قوانین. شرایط همه که یکسان نیست. پس قرار نیست همه مثل هم باشن. مثلاً تو یه خانوادهٔ مسلمان هندی رو مقایسه کن با خانوادهٔ مسلمان قمی و یه خانوادهٔ مسلمان کرد، از نظر حجاب و رقص و دست دادن و اینا. اغلب دوستای کرد من می‌گن فامیل رو کلاً محرم می‌دونن. دوست مشهدی هم داشتم که می‌گفت روسری و لباس رنگی نمی‌پوشم و عرف نیست تو خانواده‌مون. خدا مردم رو متنوع آفریده، بعد چطور انتظار داره همه عین هم باشن؟ به‌نظر من همچین انتظاری نداره. همین‌که قبله و کتابمون مشترکه کافیه. بقیه‌شو میشه با رعایت حدود، کاستمایز! کرد :))

عرض کنم که، یه روح کلی‌ای این نظرت داره که باهاش موافقم و اون این که ما اصول کلی رو مشخص کنیم، منتها سنت‌های خوب یا مباح اقوام و جوامع رو پس نزنیم و بسپریم که هرکسی متناسب با روحیات خودش و جامعهٔ فرهنگی پیرامونش، به اون اصول عمل کنه. مثل این که اصل حجاب جا بیفته، بعد حالا هر قومیتی لباس‌های متناسب با شرایط خودش رو بدوزه و دیگه ما نیایم رو جزئیات رنگ و طرح هم خیلی دخالت کنیم. (از این لحاظ مثلا این شکل ترویج چادر مشکی که الان وجود داره رو نمی‌پسندم، چون جای خلاقیت‌های مردمی رو می‌گیره تو لباس پوشیدن، گرچه کم‌کم داره اوضاع بهتر می‌شه از این جهت)

منتها اون بخشی که از نظرت برداشت می‌شه و من باهاش موافق نیستم، اینه که اصول رو هم بسپریم اقوام و سنت‌ها تعیین کنن. خب اگر قرار به این کار باشه، چه نیازی به دین هست اصولا، هرکسی مطابق سنت‌های خانوادگیش رفتار کنه و خلاص :) الان همون کتابی که گفتی منبع مشترک ماست، خب اون اصول حجاب و عفاف از همون کتاب درمیاد، فلذا این‌جا اگر سنت‌های قومی مغایر با اصوله باید اصلاح بشه، نه که از اصول کوتاه بیایم :)

و البته بحث ما از انتخاب مرجع تقلید شروع شد. ببین مثلا قراره من و تو بریم دکتر و قراره یه دکتر خوب انتخاب کنیم. تو معتقدی حتما باید تعریف اون دکتر رو از چند نفر بشنوی تا معلوم بشه پزشک خوبیه و من معتقدم پزشکم حتما باید فوق تخصص داشته باشه تا معلوم بشه خوبه، اینا دو تا مبنان که احتمال داره به نتایج متفاوتی ختم بشه، اما هر دو مبنا بالاخره تقریبا عقلانیه، ولی این که تو بگی مرجع رو بر اساس شرایط خودت انتخاب کنی و این که کی احکامش با شرایط تو جور درمیاد، مثل اینه که دنبال پزشکی باشی که آمپول ننویسه مثلا! خب حالا اگر دوای بیماری تو آمپول بود چی؟ حاضری یه اتفاقی برات بیفته یا خدای‌نکرده مثلا فلج بشی یا بمیری، ولی آمپول نزنی یا مثلا جراحی نکنی؟ این مبنا به نظر من عقلانی نیست.

می‌پذیرم حرفاتو. با این تفاوت که من هرگز به مراجع به چشم دکتر برای درمان دردها نگاه نمی‌کنم. نگاهم بیشتر مشاور و راهنماطوره برای سبک زندگیم و پاسخ به پرسش‌هام. در واقع دردی نمی‌بینم و حس نمی‌کنم که اونا درمانش کنن. برای همین هیچ‌وقت به دکتر تشبیهشون نمی‌کنم. به استادراهنما شبیهن.

به هرحال هیچ مثالی صددرصد کامل نیست؛ هر مثالی ما رو از جهتی، به درک واقعیت نزدیک می‌کنه و از جهتی هم دور. استاد راهنما هم که باشه، بازم فرقی نمی‌کنه. مثل اینه بری با استادی پایان‌نامه برداری که کاری به کیفیت کارش نداری، فقط چون سخت‌گیر نیست، انتخابش کردی. بازم این مبنا درست نیست.

ببخشیدا هی کامنت می‌ذارم پستتو منحرف می‌کنم، ولی من فلسفهٔ این سخت‌گیری رو هم نمی‌فهمم. می‌فهمم که آدم با ریاضت به درجات کمال و ایمان می‌رسه، ولی واقعاً درک نمی‌کنم وقتی مسافرم و جای خواب مشخصی ندارم و امتحان دارم و اصلاً برای همین امتحان سفر کردم، چرا نباید دنبال کسی بگردم که شرایط رو بر من آسمون بگیره؟ ببین به‌نظر من، دین اسلام اومده بود به روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بشر سروسامون بده. ولی وقتی خلفا زمام امور رو دستشون گرفتن، تا صدها سال سر شیعه رو که خب اسلام واقعی با شیعه بود، به احکام نماز و روزه گرم کردن. در حالی که اگه خلافت دست امامان بود، به قوانین سیاسی و اقتصادی هم توجه میشد. بیشتر توجه میشد. و دیگه انقدر وسواس نداشتیم و برای همچین چیزای فردی‌ای و برای جزئی‌ترین کارامون نمی‌رفتیم سراغ مرجع. برای مسائل و مشکلات کلان‌تر می‌رفتیم سراغشون. می‌دونم یهو زدم به جاده‌خاکی، ولی می‌خوام بگم دلیل اصلی مشکلم با مراجع اینه که پررنگ شدنشونو مدیون در حاشیه موندن شیعه از حکومت هستن. اگه دقت کنی تو این هزار سال همیشه سنی‌ها به سرزمین‌های اسلامی حکومت کردن. اخیراً هم که افتاده دست شیعه، می‌بینی که چقدر ضعیف عمل می‌کنیم. چون پایه ضعیفه. چون تجربه کمه. چون همچنان درگیر مسائل فردی هستیم. هم خودمون هم مراجع.

من هیچ مشکلی با نظر گذاشتن تو یا فرد دیگه‌ای ندارم. می‌تونی تا هر وقتی بخوای و هر تعدادی بخوای، نظر بذاری :)

به طور خلاصه باید در جواب بگم:

۱. من فقه تشیع رو از فقه اهل سنت، دقیق‌تر و کامل‌تر می‌دونم.

۲. پررنگ موندن مرجعیت اصیل تشیع رو در تمام این سال‌ها، با وجود حکومت‌ها و نظرات مختلف حکمرانی که اومدن و رفتن (و بعضی‌شون اتفاقا قواعد سختگیرانه و سرکوب‌گرانه نسبت به یادگیری علوم دینی و اصل مرجعیت داشتن) متاثر از یک نیاز واقعی در جامعه می‌دونم که مرجعیت اصیل تشیع، پاسخ اون بوده و تا زمان ظهور (و حتی شاید احتمالا بعدش به شکل دیگه‌ای) خواهد بود.

۳. مبنای سخت‌گیری و آسان‌گیری باید مشخص بشه تا بتونیم در مورد ادامه‌ش حرف بزنیم. در مورد مسئلهٔ تو، بهت گفتم، راه‌حل‌های ساده‌تر داره. این موضوعی بود که خود من هم باهاش مواجه بودم، ولی چون مرجعم اجازه می‌داد، به نظر مرجع دیگه‌ای مراجعه کردم و البته اگر اجازه نمی‌داد مراجعه نمی‌کردم. به هر صورت اون‌طور که من می‌فهمم، مبنای انتخاب نمی‌تونه چنین چیزی که تو گفتی باشه، حالا اگر عقل تو اون رو تایید می‌کنه، پس عذر موجهی داری پیش خدا و مشکلی نیست :)

۴. ما هم در مسائل جزئی و فردی و کوچیک و هم مسائل کلان و اجتماعی، به استنباط قوانین نیاز داریم :)

۵. «تو این هزار سال همیشه سنی‌ها به سرزمین‌های اسلامی حکومت کردن» جملهٔ دقیقی نیست. مگر بخوایم تاریخ صفویه به بعد رو حذف کنیم ازاین هزار سال :)

۶. تجربه بله، کمه. نیاز به زمان داریم برای تجربه کردن. و البته نیاز داریم به مواجههٔ درست با تجربیات. حوزه هم‌چنان عمدتا درگیر احکام فردیه، با اینم موافقم.

حواسم به صفویه هم بود اتفاقاً. ولی من حکومت اسلامی رو گفتم نه تاریخ ایران. از بنی‌امیه تا آل سعود. شیعه بودن حاکم هم کافی نیست. بحث سر حکومت اون ایدئولوژیه. وقتی سیاست رو ندادن دست شیعه، اونا هم تمرکزشونو گذاشتن روی احکام این چنینی.

من این دقیق بودن احکام شیعه رو حسن و مزیت نمی‌دونم. طرف داشته وضو می‌گرفته. سؤال پیش اومده براش. گفته برم بپرسم ببینم اگه آبو این‌جوری نریزم اون‌جوری بریزم چی میشه، اگه فلان موقع وضو بگیرم چی میشه، اگه فلان جا وضو بگیرم و اگه و اگه. چه نیازی هست به این همه دقت و این همه احکام که با اگر شروع میشن وقتی خود خدا هم کلیات نماز و روزه و حجاب رو گفته تو قرآن. لازم بود که حالات مختلف اجرای یه مناسک مذهبی رو در نظر بگیرن و برای هر کدوم فکر کنن و حکم بدن؟ در حالی که هدف دین این نبود و اینا حواشی هستن. برای همینه که عقبیم. به جزئیات پرداختیم و از کلیات و مهم‌ها دور موندیم.

البته اگه این عقب بودن رو قبول داشته باشی. اگه نه که من ختم مباحثه رو اعلام کنم :))

یعنی فقط حکومت سرزمین حجاز رو حکومت اسلامی می‌دونی؟ بقیهٔ مناطق مهم نیست چه خبر بوده؟ :)

نمی‌دونم چی بگم راستش. خب باید برای سوال‌های آدما جواب وجود داشته باشه دیگه. این که خدا تو قرآن کلیات احکام رو گفته، پس ما نباید دربارهٔ جزئیات حرف بزنیم، استدلال عجیبیه :) خب خدا جزئیات نماز رو هم تو قرآن نگفته، چی‌کار کنیم؟ بگیم هرکی هرطور دوست داشت نماز بخونه؟ :)

من عقب‌تر بودن محسوس احکام نظام‌سازی رو نسبت به جزئیات احکام فردی قبول دارم، اگر در این حد قبول داشتن به نظرت کافیه، می‌تونیم ادامه بدیم :)

حاکمان مسلمانی رو در نظر گرفتم که اکثریت مردم سرزمینشون هم بر دین حاکمان بودند. چون می‌خواستم از ریشه شروع کنم از همون خلفای راشدین شروع کردم و تو پایتخت همونا موندم و جاهای دور نرفتم. اتفاقاً از جاهای دور راضی‌ام. مثلاً مسلمونای سامی‌یوسف‌طور غربی.

حالا نمی‌گم هر کی نمازو هر چند رکعت خواست بخونه. که اتفاقاً اگه دقت کنی هر کی یه جور خاصی (با لاک، بی‌وضو و...) می‌خونه. من مخصوصاً تو خوابگاه متوجه این تفاوت شدم.

نمی‌گم هرکی‌هرکی بشه ولی خدایی دیگه قبول کن یه کتاب چندجلدی با عنوان احکام نماز خیلیه. در حد تعداد رکعت‌ها و ذکرهاش کافی نبود؟ قبول همون کتاب چندجلدی احکام، آخر و عاقبتش میشه اینکه برای هر کاری تو جامعه، قانون شرعی وضع می‌کنن. از دوچرخه‌سواری بانوان تا حضور در ورزشگاه. در واقع خودمون خواستیم که با احکام زندگی کنیم. این قید و بندهای افراطی رو می‌تونستیم نداشته باشیم.

این شرایطی که می‌گی (حاکمان مسلمان در سرزمین مسلمان‌نشین) ویژگی همهٔ مناطق اصطلاحا تمدن اسلامی بوده و از پایه شروع کردن هم دلیل نادیده گرفتن بقیهٔ موارد نمی‌شه. ایران امروزی، پاکستان (به نمایندگی از هند)، افغانستان، ترکمنستان، ترکیه، مصر، عربستان، عراق، لبنان، فلسطین، سوریه و در دوره‌ای هم اسپانیا، بخش‌های مطرح این تمدن بودن و این که به طور کلی بگیم «تو این هزار سال همیشه سنی‌ها به سرزمین‌های اسلامی حکومت کردن» به دلیل در نظر نگرفتن تاریخ کشورهایی که گفتم، جملهٔ دقیقی نیست. ضمن این که البته تو پایتخت خلفای راشدین نموندی، چون پایتخت اون‌ها مدینه و کوفه بوده، بعد پایتخت بنی‌امیه شام بوده و بعد بنی‌عباس بغداد. بنابراین فقط سرزمین‌هایی که منطبق با نظرت بوده در نظر گرفتی و همون‌طور که گفتم، اگر تاریخ ایران بزرگ، از صفیه به بعد رو کلا ندید بگیریم تازه می‌شه در مورد اون جمله صحبت کرد.

خیلی جالبه :) از یه طرف مثال با لاک نماز خوندن رو می‌زنی که یعنی احکام دقیق نیستن و به درد همه نمی‌خورن، از طرفی معتقدی احکام زیادی وارد جزئیات شدن. خب، پیشنهادت چیه؟ مبنای قانون باید چی باشه؟ و این آدمایی که در مورد جزئیات احکام سوال دارن باید چه کنن؟


+ سامی یوسف؟ :) گرفتم. یعنی دین باشه، ولی در حد مناسکی برای ازدواج و طلاق و تولد. به بقیهٔ مسائل کاری نداشته باشه. احکام روابط انسانی و محرم و نامحرم و پوشش و سیاست و اقتصاد باعث اختلاف و تنش می‌شه، پس کلا بیخیالشون. مدل ترکیه یا امارات مثلا خوبه. خب، وجه شباهت نظر من و تو اینه که هر دو معتقدیم احکام دقیق و کافی نیستن، منتها من می‌گم باید دقیق و کافی بشن، تو معتقدی کلا باید بیخیالشون بشیم. [اینا برداشت منه از نظرت، اگه درست نیست بگو :) ]

من نمی‌گم دقیق و کافی نیستن. اتفاقاً می‌گم زیادی دقیقن و افراط شده. می‌گم باید به یه تعادلی برسیم. تو میگی کمه من می‌گم زیاده‌ باید متعادل بشه.

انصافاً حجاب مسلمونای ترکیه کجا و حجاب ایران کجا :| 

منظورم از مثال لاک این بود که اون کتاب چندجلدی احکام نه‌تنها اثر نکرده بلکه مواردی رو دیدم که همون کلیات حجاب و نماز رو هم رعایت نمی‌کنن. پس ینی فایده‌ای نداشته این همه به عمق رفتن.

چاره اینه از اول اسلام رو توضیح بدیم به مردم. فعلاً در حد کلیات و اصول.

خب، من معتقدم اتفاقا ایراد اینه که به قدر کافی دقیق نیستن و یک دلیل عمدهٔ عمل نشدن به احکام اینه؛ پس این‌جا اختلاف نظر داریم :)

حجاب معتقدین به حجاب رو در ترکیه، با حجاب غیرمعتقدین به حجاب در ایران (که صرفا به جهت قانونی بهش عمل می‌کنن) با هم مقایسه می‌کنی که نتیجه می‌گیری مال اونا بهتره؟ یا حجاب معتقدین به حجاب در ایران و ترکیه رو با هم مقایسه می‌کنی؟ :)

به نظر من منافاتی نداره کلیات و اصول رو توضیح بدیم، ولی در کنارش تو جزئیات هم دقیق‌تر بشیم که احکام قابلیت اجرایی بیش‌تری پیدا کنن :)

با نظر غیرمعتقدها کاری ندارم. به‌لحاظ رعایت شدن قوانین حجاب می‌گم. یه تار موشونم معلوم نیست. مگه کلیت حجاب همین نبود؟

بذار پستتو یه دور دیگه بخونم ببینم از کجا به کجا رسیدیم.

در مورد گزینشی بودن احکام دین بود بحثمون. می‌گفتی گزینش خوب نیست.

خب الان نظر من اینه که اگه گزینش نباشه و همه به همه چی عمل کنن خیلی ایدئال و کمال‌گرایانه‌ست. اگه بشه که عالی میشه. ولی در صورتی میشه که وارد جزئیات نشیم. ینی این همه همه چی رو عمل کنن در صورتی شدنیه که در کلیات بمونیم. مثلاً بگیم زن حجاب داشته باشه. دیگه سوار دوچرخه شدنش جزئیاته. اینو بگیم، دیگه همه نمی‌تونن بهش عمل کنن.

فکر کنم متوجه منظورت نمی‌شم در مورد ترکیه. آخه گفتی حجاب اونا کجا مال ما کجا، می‌گم منظورت چیه دقیقا؟ حجاب محجبه‌های ما که خیلی کامله.


خب، من می‌گم جزئیاتی مثل دوچرخه‌سواری و ورزشگاه فوتبال، بی‌دلیل ممنوعه و ناشی از نگاه مردانهٔ فقهه و این باید اصلاح بشه که همه بتونن عمل کنن.

من حجاب واگن‌های بانوان متروی تهرانو در نظر گرفتم و مقایسه کردم و گفتم ترکیه خوبه.

 

منم می‌گم اصلاً چرا باید مطرح بشه که تازه در مورد ممنوع و آزاد بودنش تصمیم گرفته بشه. 

والا من که ترکیه نرفتم، منتها از عکسا و فیلما بخوام قضاوت کنم، نمی‌تونم به این نتیجه‌ای که تو می‌گی برسم.


ببین آخه چرا باید مطرح بشه، چون موضوعیه که نظرات مختلف در موردش هست. تو پیش‌فرضت اینه که اینا همه باید آزاد باشه و چرا کسی دخالت می‌کنه، در صورتی که خود آزاد بودنش هم یه نظره. و برای کسی که مسئلهٔ زندگیش، زندگی دینیه، نظر دین در همهٔ موارد مهمه. و الا عملا یعنی به سبک غربی‌ها تو همه‌چیز زندگی کنیم، حالا محض تفریح و در حد یه سنتی مثل چهارشنبه‌سوری، مثلا عید قربان هم قربانی کنیم. کلا مبنا رو بگیریم زندگی اونا و از سنتمون هرچی با اون مغایرت نداشت، حفظ بشه. بقیه رو بریزیم دور. من می‌گم ما تو کلیات و جزئیات با اونا فرق داریم و نه فقط فرق داریم، باید فرق داشته باشیم و ابعاد دقیق و عادلانهٔ این کلیات و جزئیات باید دربیاد.

نمی‌دونم. شاید من غربزده شده‌ام و خبر ندارم :|

عاقا من منظورم این نبود اصلا :)

با ناراحتی نگفتم. افکارم بوی تفکرات غربو می‌ده.

خیره ان‌شاءالله :)

فقط من یه نکته‌ای رو دیروز یادم رفت بگم و اون این که به غیر از به‌روزرسانی احکام، به نحوهٔ صحیح ارائه‌شون هم نیاز داریم. یعنی الان اگر رسالهٔ عملیه یه منبع مرجع باشه، ما نباید همین رو قلمبه بدیم مردم و توقع داشته باشیم ازش استفاده کنن، بلکه اولا لحن خود اون رساله‌ها نیاز به اصلاح داره تا از این حالت قدیمیش دربیاد و ثانیا عرضه‌ش باید با ابزارهای کاربردی و جذاب باشه. احکام موضوعی، نموداری، به شکل قصه (من یه دونه دارم، یه سری احکام کاربردی نمازه به صورت قصه‌های مینی‌مال)، برنامهٔ موبایلی و با قطع‌های متنوع و طراحی‌های جذاب.

این حوصله برای توضیح دادن هر پیام و دوست داشتم :)

خدا منم باحوصله کنه

محبت دارید، چشماتون باحوصله می‌بینه :دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی