تلاجن

تو را من چشم در راهم...

ناگفته‌های ۹۸

جمعه, ۲ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۴۰ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
+ من خیلی با خودم کلنجار رفتم این پست رو ننویسم، ولی نشد. ولی قول می‌دم آخرین چیزی باشه که در مورد اتفاقات ناگوار ۹۸ می‌نویسم.

+ سوال من در مورد آبان ۹۸ اینه: روحیه‌ای که به خاطر اعتراضات به گرون شدن بنزین (که تازه به شکلی غیراصولی اتفاق افتاده بود) آدم می‌کشه و موضوع براش حیثیتی و دفاع از اصل سیستمه، تو فرایندهای مربوط به انتقال قدرت تو سطح اول، که تو خوشبینانه‌ترین حالت قراره با اعتراضات پراکندهٔ نامرتبطی روبه‌رو بشه، قراره چی‌کار کنه؟ حمام خون راه بندازه؟ این روحیه قرن‌هاست با انسان ایرانیه و مثل ویروسی که با تقسیم سلولی به سلول‌های جدید منتقل می‌شه، خودشو از هر حکومتی به حکومت بعد منتقل می‌کنه. کاش یه فکر اساسی براش بکنیم. اساسی هم یعنی از مدارس شروع کنیم.

+ من فکر می‌کردم ما قوی‌تر از این هستیم که فرماندهٔ نظامی‌مون رو تو کشور ثالث به اون شکل ترور کنن. من فکر می‌کردم دنیا با همهٔ وحشی بودنش، هنوز ذره‌ای تمدن درش هست. اشتباه می‌کردم.

+ هواپیمای اوکراینی تاوان همهٔ پنهان‌کاری‌های بی‌مورد جمهوری اسلامی در تمام این سال‌ها بود. درد و داغی بود که حالاحالاها فراموش و خنک نمی‌شه. می‌تونم بگم از ترور سردار سلیمانی هم به مراتب دردناک‌تر. چون حداقلش این بود که سردار و همراهانشون به دنبال شهادت بودن و می‌دونستن همیشه در خطرن ولی اون مسافرا... . نمی‌خوام احساسات کسی رو جریحه‌دار کنم ولی واقعیت اینه نصف بیش‌تر خشم و ناراحتی ما به خاطر این بود که مدافعان معمول امنیتمون پشت این ماجرا بودن. نصف بیش‌تر خشم و ناراحتی کسایی هم که شب و روز برای بد کردن حال من و شما تلاش می‌کنن و بابتش از دشمنامون پول می‌گیرن به خاطر ربط ماجرا به سپاه بود. و الا اگه همین اتفاق به خاطر خطای انسانی خلبان یا به هرحال مجموعهٔ دیگه‌ای بود، واکنش‌ها کلا طور دیگه‌ای می‌شد.

+ دی ۹۸ من خیلی به هم ریختم. طوری که حتی تو وبلاگم هم معلوم بود. طوری که حتی چند نفر از خواننده‌هام هم اشاره کردن بهش. ولی به هم ریختنم، صرفا به خاطر اتفاقاتی که افتاد نبود، به خاطر پیش‌بینی اتفاقاتی بود که در آینده می‌افته. چون هیچ نشانهٔ امیدبخشی از پذیرش اشتباه و تلاش برای اصلاحش وجود نداشت. محض ثبت در تاریخ هم که شده، حداقل یه نفر باید تو اون ماجرا استعفا می‌داد یا برکنار می‌شد. همین‌طور که تو قضیهٔ اعتراضات آبان. همین‌طور که تو حادثهٔ شهادت هموطنانمون تو مراسم تشییع سردار تو کرمان. تا کجا قراره آدما بابت عملکردشون جواب پس ندن و تو هر مورد هم به یه بهونه و اصطلاحا مصلحت؟

+ اون افتضاح رونمایی از دستگاه ویروس‌یاب مستعان رو دیدید تو بالاترین سطح؟ همون.

+ سردار سلیمانی... چقدر عجیب بود حال اون روزا و همهٔ روزای بعدش. شما متوجه نیستید من چی می‌گم. من تو این وبلاگ یه آدم مذهبی به نظر می‌رسم ولی اگه براتون جزئیات رو توضیح بدم متوجه می‌شید چقدر حال اون روزا، برای خودم عجیب بود. من، خیلی اهل کلیپ دیدن نیستم. همین الان می‌تونم با اطمینان بگم نصف بیش‌تر کلیپ‌هایی که غالب جامعه در مورد سردار سلیمانی دیدن رو ندیدم. راستش فعلا قصد هم ندارم ببینم. از خود ایشون هم خیلی کم می‌دونم و زمان شهادتشون کم‌تر از اینم بود حتی. یادمه چند سال پیش می‌خواستم یه مطلبی بنویسم در مورد صحبت‌های کرباسچی دربارهٔ حضور ما تو سوریه، که جنجالی شده بود. دقیقا یادمه قبلش یه فیلمی دیده بودم از حضور سردار سلیمانی تو مراسم درگذشت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی تو مرقد امام که ایشون خیلی جدی و حتی کمی بااخم از جلوی جمعیت رد می‌شن که وارد مرقد بشن و سیل مردمی که به ایشون ابراز احساسات می‌کردن و... . یادمه وقتی داشتم اون مطلب رو می‌نوشتم یه بخشی هم می‌خواستم اضافه کنم که چرا ایشون انقدر برخوردشون جدیه با مردم و نظامیا لازمه مردمی‌تر باشن و الخ. منتها قبل نوشتن، از اون‌جا که می‌دونستم با یه فیلم نمی‌شه قضاوت کرد، از یکی از دوستام که اون هم آدم منتقدیه خودش ولی بیش‌تر از من در جریان اخبار مربوط به ایشون بود، در مورد رفتار و منش کلی سردار پرسیدم که گفت: «نههههههه! این‌طوری نیست! حالا من اون فیلمی که تو می‌گی رو هنوز ندیدم ولی ایشون خیلی خوش‌اخلاقه اتفاقا» که من دیگه اون نقد رو اضافه نکردم. یعنی می‌خوام بدونید واقعا اطلاعات و نگاه من تو چه حدی بود. ببینید من قبل از شهادت ایشون و حتی همین الان، سوالات و نقدهایی داشتم و دارم، ولی چون همشون نیاز به بررسی بیش‌تر دارن، جای طرحشون نیست این‌جا. منتها می‌خوام اینو بگم که من واقعا خودم تو احساس خودم مونده بودم اون موقع. همون موقع هم نوشتم، آدما می‌گن عشق و علاقه از روی شناخت حاصل می‌شه، ولی من فکر می‌کنم بعضی علاقه‌ها این شکلی نیست. از جایی که نمی‌دونی میاد. یه غم عظیم عجیبی تو دلم بود زمان شهادتشون و گریه‌هایی که بند نمی‌اومد. نمی‌گم هم فقط در مورد ایشون. قبل از ایشون من در مورد شهید علی محمودوند از شهدای تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله هم همین حسو داشتم. شاید ده‌یازده سال پیش کسی تو یه اردوی راهیان چیزهایی در مورد ایشون گفته بود که همونا رو هم درست یادم نمیاد الان، ولی هروقت اسمشون میاد یا مخصوصا عکسشون رو می‌بینم، قلبم آشوب می‌شه و واقعا نمی‌دونم چرا. در مورد سردار هم همین حس بود، البته به مراتب شدیدتر و واقعا اینم نمی‌دونستم و نمی‌دونم چرا...

+ می‌دونید من دلم می‌خواست یه نفر میومد همین‌طوری الکی می‌گفت اون «قتل نفس زکیه» که از علائم ظهوره، همین اتفاق شهادت ایشون بوده. می‌دونم که نیست، می‌دونم جزئیات اون اتفاق کلا فرق داره، ولی دلم می‌خواست یکی همین‌طوری الکی اینو می‌گفت...

+ یکی نوشته بود: ما پای جمهوری اسلامی مظلوم وایمیستیم ولی پای جمهوری اسلامی احمق نه. حالا من که البته معتقد نیستم جمهوری اسلامی احمق باشه، منتها می‌خوام بگم من حاضرم پای جمهوری اسلامی احمق هم وایستم، ولی با جمهوری اسلامی‌ای که خودش رو به حماقت می‌زنه و ما رو هم احمق فرض می‌کنه چه کنیم؟
[و البته که واضحه، تلاش کنیم (هرکس تو جایگاه خودش و به اندازهٔ خودش) که اوضاع رو عوض کنیم. اون‌طور که من می‌فهمم ما قرار نیست تنهایی و بدون ولی خدا تا خود خود قله برسیم، ولی قراره اثبات کنیم و نشون بدیم که ارادهٔ تا قله رفتن رو داریم. و الا برای خدا کاری نداره ما رو از وسط راه برداره یه راست بذاره نوک کوه.]


+ منصور ضابطیان یه جایی تو «مارک و پلو» (به مضمون) می‌گه: آمریکاییا دوست ندارن ۱۱سپتامبر رو یادآوری کنن برای خودشون. دوست دارن فراموشش کنن.
خب، حق دارن...



بعدنوشت: هنوز و شاید تا همیشه، نوشتن «شهید سلیمانی» ناممکنه انگار...

سلام

وقتتون بخیر

من چیز زیادی در مورد تاریخ یا سیاست یا جامعه شناسی یا دین و ... نمیدونم.از وقتی هم فهمیدم که چیزی نمیدونم تصمیم گرفتم نظر ندم اما به عنوان یه آدم دغدغه‌مند عرض می‌کنم که :

به نظر من این موضوع بیشتر از اینکه بخواد مرتبط با روحیات انسانی و سنتی و نسل به نسل منتقل شدن باشه بیشتر مرتبطه با حکومت‌هاست.توی خیلی کشورهای دیگه از جهان هم این اتفاق می‌افتاده و در ادامه هم رخ خواهد داد.می‌خوام عرض کنم که بنظر من این مسئله مرتبط با «ایرانی بودن» نیست.توی تاریخ کم نداشتیم از این نمونه ها که حکومت ها،برای برپا موندن خودشون یا به طور کل پیشبرد اهدافشون دست به چه جنایت هایی زدن...فجایع کربلا،جنگ‌های صلیبی،جنگ ویتنام و ... اینها نمونه هایی هست که من در ذهنم دارم.فایل صوتی توی کانال استاد مصطفی ملکیان شنیدم با این مضمون که اعتقاد به برگزیدگی عامل بسیاری از اهمال کاری‌های ما هست.اعتقاد به اینکه ما هر چقدر هم که خطا کنیم و برخلاف سنت ‌ها و قوانین جهان حرکت کنیم باز هم دستی از غیب میاد و ما رو نجات میده...به قولی هیچ قومی پسرخاله خدا نیست.حالا اینها حرف‌هایی هست که گفتنش شاید بیش از این صلاح نباشه.فقط بسنده می‌کنم به اون گفته که «الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم» که البته به عنوان حدیث معصومین اعتبار سندی نداره.

+مسئله دیگه‌ای که بنظرم می‌رسه این هست که اشتباهات نباید تئوریزه بشن.این گفته که «در حوادث آبان نظام حجامت شد و خونی کثیفی در بدن نظام بود که خارج شد.» به نوعی پافشاری به این مسئله هست که «قتل دویست یا سیصد نفر یا بیشتر برای ما اهمیتی نداره .»همونطور که درمورد سقوط هواپیمای اوکراینی هم فقط زمانی مسئله برای گروه‌های مختلف مهم شد که فهمیدیم اشتباه از سوی نیروی نظامی خودمون بوده.

+در مورد اون بندی هم که فرمودید که عشق و علاقه از روی شناخت ایجاد میشه عرض کنم که خب شناخت همیشه باعث علاقه بیشتر نمیشه،شاید شاید حقیقت یک فرد یا موضوع روشن بشه بفهمیم که اون عشق و علاقه صرفا چیزی بوده مربوط به افکار ما.ولی اگر بخوایم بین «عشق» و «دوست داشتن» تمایز قائل بشیم باید بگم عشق نسبت به ناشناخته‌ها هست.به میزانی که شناخت نسبت به یک چیز بیشتر بشه عشق جای خودش رو به «دوست داشتن» و یا «تنفر» می‌ده.به قول رنه مارگریت :

The mind loves the unknown. It loves images whose meaning is unknown, since the meaning of the mind itself is unknown

سلام.

من عکس شما فکر می‌کنم خیلی از ایرادات ما، ایرادات انسان ایرانیه، چون وقتی حکومت عوض می‌شه هم باقی می‌مونه و اگر می‌خواید بگید «خب، پس همهٔ حکومت‌ها ایراد دارن» باید عرض کنم عملا دارید حرف من رو تایید می‌کنید که پس مشکل انسان ایرانیه. جدای این که خود حکومت فکر می‌کنید مثلا شامل ده نفر یا صد نفره که دارن به هشتاد میلیون بقیه ظلم می‌کنن؟ من این نگاه رو قبول ندارم. موضوع خیلی ریشه‌ای‌تر و بنیادی‌تر از این حرفاست.

بله، یکی از دلایل مشکلات، درک نادرست از قوانین دنیاست. من خودم تو چندین مطلب (و از جمله مطلب قبل) بهش پرداختم. ولی مختص مملکت ما نیست. ما از جنبهٔ خاصی با این موضوع مواجهیم، حکومت‌های دیگه از جنبه‌های دیگه. ولی اصل این «برگزیدگی» و «تقدس» رو خیلیا بهش معتقدن و بر مبناش عمل می‌کنن. این، اصل مشکل نیست. مشکل اینه ابعاد و حدودش کامل جا نیفتاده.

«در حوادث آبان نظام حجامت شد» مطلقا هم‌ارز جملهٔ من که «فلان اتفاق تاوان همهٔ پنهان‌کاری‌های بی‌مورد جمهوری اسلامی بوده» نیست؛ اگه احیانا منظورتون این بوده، و با این جملهٔ حجامت هم اصلا موافق نیستم. این نشونهٔ خوشبینی بیش‌از‌حد و بی‌مورده و ناشی از ترس مواجهه با واقعیت.

این که عشق و علاقه از شناخت حاصل بشه، منافاتی نداره با این که شناخت بیش‌تر باعث کم شدن علاقه بشه. هرکدوم یه جمله‌ان سر جای خودشون، و‌ درستن، و همدیگه رو نقض هم نمی‌کنن. من که نگفتم شناخت، حتما و قطعا باعث علاقه می‌شه، گفتم علاقه، مبتنی بر شناخته.

+ هیچ‌وقت این بازی با کلمه‌های عشق و دوست داشتن رو درک نکردم :)

اول بگم برای اینکه سوتفاهمی پیش‌ نیاد من بگم که منظورم این نبود که «جمله نظام حجامت شد» از گفته های شما بود یا از نوشته‌هاتون این برداشت می‌شد.من این حرف رو در ارتباط با موضوع «تئوریزه کردن اشتباهات» گفتم.باز در مورد اون بند هم بگم که حرف بنده هم این نبود که شناخت بیشتر موجب تنفر میشه.

در این موارد نقدی به حرفاتون نداشتم و مخالف نظراتتون هم نبودم.

بله من هم با شما موافقم که موضوع خیلی ریشه ای تر و بنیادی تر از این حر‌ف‌هاست.من هم که نگفتم فقط اون ده نفرن که دارن به بقیه ظلم میکنن!بنظر شما در هیج کجای دیگه دنیا و درهیچ مقطع تاریخی این اتفاقات نیفتاده؟!هیچ حکومت دیگه ای در هیچ کجای زمین یا بخاطر ایدئولوژی یا منافع خودش آدم نکشته؟!بله «همه حکومت‌ها ایراد دارن» ولی این ایرادشون بخاطر «انسان ایرانیه»؟یعنی مثلا «انسان آلمانی» آدم نمیکشه؟یا مثلا اینکه فلان کشتار در فلان مقطع تاریخی رخ داده بخاطر این بوده که انسان ایرانی در اون دخیل بوده؟یا بخاطر نوع اندیشه ها و تفکرات حاکم بر هر گروهی بوده...

اگر مایل بودید و وقت داشتید در مورد همون موضوع برگزیدگی و تقدس هم بنویسید و اینکه ابعادش چقدره.و اینکه اصلا برگزیدگی یعنی چی؟!واینکه اگر به قول شما این موضوع یک «مشکل» نیست،منظور اینه که آیا ما ملت برگزیده ایم؟

+اون جمله «نظام حجامت شد» هم از آقای حسن عباسی بود.

خب، ایراد هر مملکتی ناشی از آدم‌هاشه. آلمان، ایران یا هرجای دیگه‌ای که باشه. الان یا هر زمانی در تاریخ باشه. به هرحال این کسایی که به حکومت می‌رسن، از همین مردمن دیگه و جزئی از اونا. تا وقتی مردم به طور جمعی ایراد خاصی رو از بین نبرن، وضع عوض نمی‌شه. مثلا الان اگر مردم ما مسئولیت‌پذیرتر از اینی بودن که هستن، اگه پارتی‌بازی و تقلب رو ضدارزش می‌دونستن، اگه لقمهٔ حلال درآوردن براشون مهم(تر) بود (همهٔ این‌ها به صورتی که باور اکثریت باشه)، اون‌وقت خیلی چیزا تغییر می‌کرد. این‌طور بگم، فرض کنیم ایرادات دو بخش مهم دارن، بخش مردم، بخش حکومت. اولا بخش مردم خیلی مهم‌تر از بخش حکومته و خواست دسته‌جمعی ملت‌ها، حکومت‌ها که هیچ، کوه‌ها رو هم جابه‌جا می‌کنه، و ثانیا بخش حکومت هم ناشی از بخش مردمه باز، فلذا کلا همهٔ راه‌ها به روم ختم می‌شه :)

یا یه طور دیگه بگم، اگه تفکرات مردم با تفکرات حکومت تفاوت جدی داشته باشه، نهایتا تفکرات مردمه که حاکم می‌شه نه حکومت. پس وقتی ارزش‌های حکومت عوض می‌شه (اونم صدوهشتاد درجه) ولی همچنان یه سری ایرادات (حالا به اسم حکومت جدید) تکرار می‌شه، یعنی ایراد از مردمه و فقط تو قالب‌های مختلف قرار می‌گیره.

از نظر من ارزش افزودهٔ واقعی در دنیا، باور به پروردگار عالمه و تلاش برای ایستادگی در این باور (با جزئیات و مختصاتی که او خواسته) و همراه کردن دیگران به شکل صحیح با این باور. و کسی/گروهی که به این شکل عمل کنه، مقدسه. این مقدس بودن، یه جور نژادپرست بودن نیست، بلکه ارزش قائل شدن برای حد نهایی عقلانیت آدمی‌زاده و تلاشی که او رو به خدا وصل می‌کنه و به شکل طبیعی، رنگی از تقدس بهش می‌ده که تا زمانی که هستهٔ اصلی عملکردش صحیحه، با او همراهه. و این تقدس برای خود اون فرد/گروه مایهٔ فخرفروشی و تفرعن نیست؛ بلکه اون‌ها معتقدن هرکسی می‌تونه از هر نژاد و کشور و زبان و جغرافیایی به این مسیر ملحق بشه. بخشی از ایرانی‌ها به نظرم در تاریخ معاصر نشون دادن که واجد این عقلانیت و اراده هستن. ولی این که مطلق بگم ایرانیا به طور کلی مقدسن، یا به تعبیر شما ملت برگزیده‌ان، نمی‌دونم واقعا. باور من اینه زمین در نهایت به دست صالحین اداره خواهد شد و دور از ذهن نیست بخشی از اون صالحین، ایرانی باشن، ولی مسلما همشون نیستن. 

+ فرقی نمی‌کنه، من با اون جمله موافق نیستم به هرحال :)

سلام مه تاب جان :)

اتفاقا چند روز پیش که اومده بودم وبلاگت، با خودم فکر کردم من و تو دقیقا توی یک برهه ی زمانی خیلی شدید منقلب شدیم. هنوز استیصال تو، توی روزهای دی ماه رو یادمه.  وقتی که پست های این اواخرت رو می خوندم فکر کردم به نظر می رسه تو یه کم جمع و جور شدی ولی من ... بدتر از هم پاشیده شدم. 

 

 

 

+بگذریم! غرض عرض سلامی بود به محضرتون :) 

به‌به! ببین کی این‌جاست؟ پارسال دوست امسال آشنا :))
سلام خانم، از این ورا؟ 

آره، من خیلی اذیت شدم اون زمان. البته بیش‌ترش تقصیر خودم بود. صب تا شب توییتر بودم تو اون تنشا! قشنگ خودآزاری داشتم! و البته بخش مهمی از ناراحتیمم، به خاطر غصه خوردن برای اتفاقات آینده بود که اینم اشتباه بود. آخرش فهمیدم هستهٔ مرکزی ناراحتیم به خاطر درک سختی امتحانات قبلی و آینده، برای جامعه بود. می‌ترسیدم تاب نیارن و بزنن زیر همه‌چی. ولی نهایتا به این نتیجه رسیدم به خاطر امتحان‌های بقیه غصه نخورم و حواسم به خودم باشه. چون نهایتا بیش‌ترین تاثیرم روی بهبود اوضاع، در این حالته. غصه خوردن برای اتفاقاتی که نمی‌تونی کاری در موردشون انجام بدی، فقط انرژی‌های مفیدتو برای انجام وظایفت و کارهایی که می‌تونی انجام بدی ازت می‌گیره. اینو البته همیشه می‌دونستم و به بقیه هم می‌گفتم، ولی شرایطی پیش اومد که بیش‌تر تمرینش کنم :)

+ و علیکم السلام :) چه بلایی سر هدس آوردی دختر جان؟ :)

من هم مثل تو اولش درگیر بودم که واکنش های جامعه به این تنش ها چه خواهد بود اما بعدش که دیگه نتونستم واکنش های خودم رو تحت کنترل دربیارم دیگه بی خیال جامعه شدم و ترجیح دادم کلاه خودم رو سفت بچسبم تا باد نبرش، که اونم الحمدلله باد برد :))))

 

 هدس هم

اتفاقا برای اینکه بلای بدتری سرش نیارم این بلا رو سرش اوردم :)) 

فضای نوشتنم خیلی سیاه و تاریک شده بود. و این هم برای خودم بد بود هم برای کسانی که من رو می خوندند. دیگه خودم هم تحملش رو از دست داده بودم چه برسه به دیگران...

این شد که بستیم و رفتیم پی زندگی مون !

هنوزم حالت بده یعنی؟ کمکی از من برمیاد؟

نه به اون اندازه خدا رو شکر

شما همین که من رو دعا کنی، بزرگ‌ترین کمک رو کردی بهم :) 

به امید خدا، اگر قابل باشیم :)

شما هم دعا بفرمایید خانم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی