تلاجن

تو را من چشم در راهم...

اقدام بعدی: تماشای «از سپیده تا فریاد»

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۱۳ ق.ظ
نویسنده : مهتاب

سال ۸۶ بود اگه اشتباه نکنم. یه کاست خریدم از استاد شجریان به اسم «غوغای عشقبازان»، شور و افشاری. غوغایی بود برای خودش. و مخصوصا برای من که تو سن نوجوونی بودم جذاب بود. یه رادیو‌ضبط دوکاستهٔ آیوا داشتیم (هنوزم داریم) که مثل دوربین آنالوگ یاشیکا، اونم خیلی مد بود. مثل الان که نبود، از آلبوم پلی‌لیست درست کنی، بذاری رو تکرار، تیک شافل رو بزنی، گوشیت رو هم رو زمان‌سنجش تنظیم کنی که خودش خاموش شه. برای شنیدن باید بیدار می‌بودی. نهایت می‌تونستی بری جلو یا عقب، کاست رو هم باید می‌ذاشتی، یه ورش که تموم می‌شد، برمی‌گردوندی که بقیه‌ش رو بشنوی. ضبط رو می‌ذاشتم کنارم و هی پخش می‌شد، تقهٔ آخرش می‌خورد و دکمهٔ پخش می‌پرید بالا، کاست رو برمی‌گردوندم و سیر نمی‌شدم از این عملیات تکراری. سیر نمی‌شدم از گوش دادن. دیگه از دستم در رفته بود تعداد دفعاتی که گوش دادمش. شعر، آواز، آهنگ، همه‌چیش عالی بود و اینا رو حتی من سیزده‌ساله هم می‌فهمیدم. گذشت و دورهٔ کاست‌ها تموم شد و دل من موند پیش آهنگای اون آلبوم که دیگه نمی‌شد گوش داد. یادمه یکی دو سال پیش دوباره زد به سرم که بگردم دنبال اون آهنگا تو نت و نبود البته. درگیر و دنبالش بودم تا این که چند وقت بعد، خیلی اتفاقی تو یه کتاب‌فروشی سی‌دی همون آلبوم رو دیدم، با همون طرح جلد غریب و دوست‌داشتنیش، و اصلا نمی‌تونم براتون توصیف کنم چقدر خوشحال شدم. انگار بعد ده‌دوازده ‌سال، یه رفیق قدیمی و عزیز که تمام این مدت ازش بی‌خبر بودی رو ببینی. فقط خواستم بگم قدیمی‌ها و طرفدارای درجه‌یک ایشون که جای خودشون، حتی من دهه‌هفتادی هم با آلبومشون خاطره دارم... خدا رحمتشون کنه...



پ.ن: غیر از این آلبوم، بعدا دو تا آلبوم دیگه هم ازشون خریدم تو دورهٔ کاست و هیچ‌کدوم رو به اندازهٔ این یکی دوست نداشتم. غیر این سه تا آلبوم، اون قطعهٔ مشهور «ببار ای بارون» و البته ربنا، کار دیگه‌ای از ایشون گوش ندادم تا الان.

پ.ن۲: لینک خرید «غوغای عشقبازان»

پ.ن۳: «از نیک و بد استاد محمدرضا شجریان» در فیه ما فیه

پ.ن۴: لینک تماشای مستند «از سپیده تا فریاد»

بعدنوشت: پ.ن۵: چقدر زیباست فرزندی تربیت کرده باشی که آرمان‌ها، هنر و مسیرت رو ادامه بده...

مرحوم شجریان وقتی آواز میخوندن، تحریرهای ریز و درشت از صداشون جاری می‌شد. کمتر صدایی به این انعطاف و روانی و زیبایی پیدا میشه‌. مصطفی راغب غلوش که دیگه منتهادرجه‌ی تحریرزنی در فنّ تلاوت قرآن کریمه، اعتراف میکنه که خوندن ربنای شجریان کار هرکسی نیست!

امّا ظاهراً از لحاظ اخلاقی یا سیاسی یه خرده‌شیشه‌هایی داشتن که... . شاید مهم نباشه زیاد. 

بله، کاراشون واقعا استادانه است و ربنا که یه شاهکار مسلمه.

+ مستند رو اگر ندیدید، ببینید :)

سلام علیکم

 

واقعیت اینه که امروز ایشون رو برای هنر بزرگ می کنند و بالا می برند تا به تقدس برسند وقتی کسی جرأت نداشت که ازشون بد بگه اون موقع حرف ها و انتقادات ایشون به نظام و جهت گیری های سیاسی شون و ... رو بر سر مردم می کوبند.

سلام علیکم

دغدغهٔ عمدهٔ این آدم‌ها، هنر هم نیست آخه. اگه اینم بود باز آدم دلش نمی‌سوخت. خود ایشون البته تو بعد سیاسی، این اواخر مواضعشون به نسبت اتفاقات ۸۸ تعدیل شده بود، هرچند به تاثیرگذاری قبل نبود. من البته معتقدم واکنش به افراطی عمل کردن، باید نسبت به همهٔ جریان‌ها باشه. یک گروهی از یک طرف طرفدار جریان‌های افراطی مذهبی هستن، از طرف دیگه همین افراط‌ها رو در عالم هنر برنمی‌تابن. خب اگه از حد خارج شدن بده، همه‌جا بده.

سلام

لینک مستند؟ 

سلام. خدمت شما: از سپیده تا فریاد

سلام و رحمت‌الله

موضوع اصلی، نه خود ارتحال مرحوم، بلکه دو نیم شدن جامعه در مواردیه که به خودیِ خود، برای وحدت یک ملت کافی‌ان. مشابه این موضوع رو در ماجرای تقارن شهادت شهید سلیمانی و سقوط هواپیما داشتیم. جامعه در نقطه‌ای قرار داره که ما، عوامل اتحاد ملیّ ـ مذهبی رو تبدیل کردیم به دلایلی برای تفرقه. این گسست اجتماعی خیلی مهم‌تر از وفات استاد شجریانه. تعجبم از کساییه که عنصر فرهنگی هستن، اما از زمین خودی به این گسست دامن می‌زنن و در معادلات و اظهارنظراتشون مطلقاً متوجهش نیستن. انگار که در شرایط عادیِ نقد و نظر قرار داریم.

 

+ برای آقای صنوبری نوشتم که با معیارای اخلاقیم سازگار نیست، چیزی که در عامّه‌ی مردم «فراگیر» نشده رو قبل از تدفین یک مسمان‌زاده جار بزنیم. حتی گفتم تا جایی که اسلام رو شناختم، این کارشون با معیار اخلاق اسلامی و حقوق شرعی هم‌راستا نیست. ولی متوجه منظورم نشدن و حرف خودشونو زدن به این مضمون که «چیزی که عیان بود رو بیان کردم». و حتی به قدری متوجه قانون حقوق اسلامی نشدن که گفتن حاضرن برای حرفاشون زندان برن. و خب این موضع و برداشتشون از قوانین حقوق اسلامی درباره زندان، منو یاد همون شکاف و گسست اجتماعی انداخت. زیبا نیست؟ سوگواری داره... :) دیدم شما هم تواصی به حق کردید برای مطلب آقای صنوبری، گفتم عرض کنم خدمتتون، شاید متوجه وجه مشخصی از حرفام بشین. شایدم که غلط باشم از اساس.

سلام و ممنون از حضور و نظر مفصلتون :)

نمی‌دونم چقدر واکنش‌ها رو بعد از فوت ایشون رصد کردید. سه نوع واکنش اصلی وجود داشت. یه گروه که تجمع‌کنندگان جلوی بیمارستان جم بودن و اون طرز برخورد عجیبشون (نه همه‌شون مسلما) با مسئلهٔ فوت استاد شجریان و دفنشون تو مشهد. اون البته تو فضای حقیقی بود، ولی تو مجازی هم، همون روحیه (مطابق معمول این شرایط) وجود داشت. اظهارنظرهای احساسی غلیظ و عمدتا غیرواقعی صرفا جهت همراه شدن با جو و اصطلاحا لایک جمع کردن. نوع رقیق‌تر این روحیه، کسانی بودن که جوگیر و احساسی نبودن ولی اصرار داشتن فقط در مورد «هنر» استاد صحبت کنیم و مهم، کار هنری ایشون و تاثیریه که روی فرهنگ و هنر مملکت داشتن. من برای یکی از این افراد نوشتم که چنین کاری مطلوب نیست و اصولا این روحیه درست نیست. چون هنر هنرمند، مستقل از شخصیتش نیست و ما اگر هنر متعالی‌تری هم می‌خوایم، به نقد صحیح و منصفانهٔ شخصیت و منش هنرمندها نیاز داریم تا فضای کلی هنری به سمت تعالی بیش‌تر حرکت کنه.

نوع دوم واکنش‌ها، نفی مطلق ایشون بود به استناد اتفاقاتی که در ۸۸ افتاده بود و مصاحبه‌های استاد شجریان با مواضع تند علیه نظام. این گروه هنر و شخصیت استاد رو با این مصاحبه‌ها هم‌ارز گرفتن و به نفی کلی همهٔ ماجرا با این توضیح که «جمهوری اسلامی» رو به «اشخاص»، ولو هنرمند و موثر باشن، ترجیح می‌دن، رسیدن. ترجیحی که به اعتقاد من، اصلش درسته، اما این‌جا، جای همچین انتخابی نیست.

گروه سوم، امثال آقای صنوبری بودن که در عین پرداختن به جزئیات هنر استاد، با ادب، به بیان برخی مسائل دیگه هم پرداختن و نهایتا هم تاکیدشون این بوده که در مقام قضاوت کلی عاقبت استاد و بهشت و جهنم ایشون نیستن، صرفا قصد دارن مخاطب با دید جامع‌تری با مسئله مواجه بشه تا خودش به تصمیم برسه. این دیدگاهیه که من باهاش موافقم و سعی کردم توی این مطلب هم بهش وفادار باشم.

من این گزاره رو هرکسی هرکاری دوست داره انجام بده و بعد، قبل از مرگش به یه بهانه‌ای و بعد از درگذشتش هم به بهانه‌های دیگه‌ای، کلا جز خیر و نیکی از او یاد نکنیم، قبول ندارم. با بی‌انصافی و غیبت، نباید با آدم‌ها مواجه شد، ولی این که کلا نقدی به کسی نداشته باشیم چون «وحدت» به هم می‌خوره، موافق نیستم. اگه بنا به حفظ وحدت به هر قیمتی باشه، یک سری اتفاقات در تاریخ اسلام یا حتی تاریخ معاصر خودمون نباید می‌افتاد اصولا، اون هم از جانب بزرگ‌ترین مبارزین و تلاش‌گران برای وحدت جامعه. ضمن این که اصولا وحدتی که به این شکل حاصل می‌شه، حاصل بلوغ ناکافی جامعه است. جامعه‌ای که با نقد منصفانهٔ یک شخصیت هنری، وحدتش رو از دست می‌ده، ایرادات بنیادین فکری داره و معلومه عادت کرده به سیاه و سفید دیدن. دست گذاشتن روی این نقطه‌ضعف و تلاش برای اصلاحش، اتفاقا اقدام بسیار عمیق و شجاعانه‌ای در جهت وحدت ملیه.

من با نقد منصفانهٔ استاد شجریان همون‌قدر موافقم که با نقد منصفانهٔ عملکرد شهدای عزیزمون. منتها متاسفانه جامعهٔ عصبانی ما در دو طیف متفاوت، این نقدها رو برنمی‌تابه و اون رو مثل شما خلاف وحدت ملی می‌دونه و به اعتقاد من این روند صحیح نیست.

ایشون هم افشاگری در مورد استاد نداشتن که بگیم مصداق غیبته. و تازه در مورد مسائل سیاسی کلا صحبت نکردن که یه طرف دعواست (و بله، الان خیلی مهم نیست، اما اگر همون اقدامات تند سیاسی منجر به شکاف عمیق‌تر جامعه در ۸۸ و مثلا در یک فرضی، سقوط جمهوری اسلامی می‌شد، موضوع خیلی مهم‌تر می‌شد). به هر صورت بنده با مضمون کلی فرمایش شما در مورد حفظ وحدت و تبدیل نکردن مسائل ساده و غیرمهم به بحران و تنش، موافقم ولی در باب مصداق، اختلاف‌نظر داریم ظاهرا.

در مورد معیار اخلاق اسلامی و حقوق شرعی هم کاش توضیح بیش‌تری می‌دادید که منظورتون چیه، چون تا اون‌هایی که من از اخلاق اسلامی می‌فهمم، ما وظیفه نداریم جز خیر و خوبی در مورد اموات، حرف دیگه‌ای نزنیم. در مورد آدم‌های تاثیرگذار و اقدامات علنی زمان حیاتشون، چرا نباید با ادب حرف زد و نقد کرد؟

به هر صورت، من باز هم از شما برای توجهتون به مطلب و نظرتون متشکرم :)

سلام 

ممنون بابت معرفی مستند.

منم برام جذاب شد که ببینمش.

سلام. خواهش می‌شود. حتما ببین :)

سلام و سُرور و رحمت

خب پس ظاهراً باید بیشتر حرف بزنیم :)

هیچوقت منظورم این نبوده که از میّت مسلمان، نیک و خیر مطلق بگیم. بحث غیبت هم دربارهی مسائل عیان افراد کاملاً مُنتَفیه، خاصّه اینکه سرشناس باشن.
وقایع و شخصیتها باید تحلیل بشن و منصفانه. از جمله شهدایی که فرمودید. و حتی فقهایی که کسی جرئت نزدیک شدن به ساحتشون رو نداره. اما با روش درست، و باز هم نه با مدلی که آقایان صنوبری و شیرعلینیا و بقیه از داخل نظام در حال حاضر دارن ارائه میدن ( به نظر بنده).

با تمرکز بر مطلب و روش نقد آقای صنوبری، دو تا مطلب مجزا دربارهی قاعده و قانون حقوق اسلامی که شناختم (نه لزوماً چیزی که اسلام هست) عرض میکنم. سه مطلب دیگه هم هست که ازشون میگذرم.

اول:
همهی این حرفها با عمدهی دلایلی که فرمودید لازمه؛ ولی وقتی مصطفی چمران شهید میشه و هنوز پیکرش دفن نشده، ما نمیایم دربارهی گرایشات نهضت آزادیش جار بزنیم. اون زمان میریم زیر تابوتش و دل میدیم به عزاداری کسایی که دوستش دارن. و اگه حین تدفین و مراسم ترحیمش قرار باشه حرفی بزنیم، فقط به بیان خاطرات خوبش بسنده میکنیم. هیچ مکتب انسانی (که بنده میشناسم) نمیپذیره که لایههای فراگیرنشده (نه عیاننشده) از یک شخصیت سرشناس/غیرسرشناس رو، به طور خاص قبل از تدفینش، جار بزنیم. حتی میخوام بگم لایههای منفیِ فراگیرشدهش رو هم اون زمان نباید گفت. مگر اینکه سیاهیِ اون انسان غالب باشه و یا تحت شرایط خاص و با نیت و دلیل مشخصی باشیم.
در زمانِ نماز میّت، ما حق داریم نگیم «اللهم انا لانعلم منه الا خیرا»؛ ولی تو اون لحظه، حق نداریم جار بزنیم «اللهم انی اعلم منه شرّا: فلان و فلان و فلان». این احکام اسلامی فقط برای عمل کردن نیستن. برای الگو گرفتن در متن زندگیان. میگه یا نماز میّت نخون، یا اگه خوندی حق نداری اون فقره رو در اون لحظه به نماز اضافه کنی. به عبارتی در لحظات اولیه یا سکوت کن، یا اگه نکردی هر چیزی رو حق نداری بگی. عنصر «زمان» خانم مهتاب! کارِ درست در زمان درست.
این قاعده و قانون انسانی - اسلامی دربارهی میّت، در شرایط عادی حاکمه و جزء حداقل حقوق اسلامی میّت و اطرافیانشه. الان که دیگه کلاً شرایط اجتماعمون به دلیل گسستهای جمعی خاصه و زمانسنجی و درایت بهتری طلب میکنه.


دوم:
به نظرم منصفانه نیست که متن آقای صنوبری رو منصفانه توصیف کنیم. خلاصهی مطلب ایشون - خلاصهی مشروح متنشون و نه فقط نتیجهی نهاییش - اینطور بود:

1-  از نظر آواز: بیبدیل و عالیِ اعلی است.
2- از نظر اخلاق حرفهای: مزخرف و اسفل سفلی است.
اینکه تقریباً هیچ نکتهی منفی در آواز، و تقریباً هیچ نکتهی مثبت در اخلاق حرفهای بیان نشه، به نظرتون نشونهی نقد و نظر منصفانهست؟
آثار علمی و هنریِ حافظ و گوته و داوینچی و انیشتین هم قابل نقده، چه برسه به آواز استاد شجریان که قطعاً از نظر فنی اکمل نبوده و احتمالاً قابل نقد باشه (اگر قراره تابویی شکسته بشه، چرا کسی از اهل فرهنگ و هنر این تابوی آواز استاد رو نمیشکنه؟). در مقابلش، خلیفهی دوم هم در زندگیِ حرفهایِ خلافتِ غصبی خودش، نقاط مثبتی داره؛ چه برسه به زندگی حرفهای استاد شجریان که قطعاً سراسرش سیاهی و غصب کردن حق دیگران نیست.
الان ما خودمون به اسم نقد منصفانه، یه نفرو از لحاظ آواز بی عیب و بُت کردیم؛ و از لحاظ اخلاق حرفهای کاملاً سیاه و کبود. متأسفانه این نوع نقدنویسی، خودش یه جور بازی رسانهایه که به وجدان خودمون و مخاطبمون القا کنیم که ما خیلی منصف بودیم. ولی حقیقتاً هیچ انصافی نداشتیم، وقتی در یک وجهِ شخصیتی از این طرف بوم میافتیم، و در یک وجه شخصیتی دیگه از اون طرفش.

با این نگاهی که بنده دارم (و فقط دو موردشو عرض کردم)، حقوق اسلامی دربارهی محمدرضای شجریان ضایع شد. ولی با نگرش آقای صنوبری نه تنها حقی ضایع نشده، بلکه کار کاملاً سزاوار و بهحقی در راستای اعتلای فرهنگ و تاریخ این کشور انجام گرفته. و خب این اختلاف نظر شدید، به دلیل جهانبینی متفاوت ماست و کاملاً طبیعیه.
به هر حال اینا بدیهیات قوانین حقوق متقابل و اخلاق اسلامیه که من یاد گرفتم. اگه خیلی پرت و پلام، حتماً منو میبخشید :)

سلام مجدد. خب، من با اجازتون، نظر شما رو خلاصه می‌کنم اول و بعد بهش جواب می‌دم. الان برداشت من اینه که شما دو تا نقد کلی دارید:

۱. نقد استاد شجریان و هر شخصیت دیگه‌ای در روزهای اولیهٔ بعد از درگذشت اون فرد درست نیست و توی اون روزها فقط باید ذکر نیکی اون فرد رو گفت یا کلا سکوت کرد.

۲. نقد موردبحث منصفانه نیست، چون به نکات مثبت در اخلاق حرفه‌ای استاد و نکات منفی در هنر آواز ایشون اشاره نکرده.

[امیدوارم درست خلاصه کرده باشم] و اما جواب:

۱. خوشبختانه شما خودتون برای مورد اول موارد استثنا رو ذکر و کار بنده رو راحت‌تر کردید. فرمودید: «...یا تحت شرایط خاص و با نیت و دلیل مشخصی باشیم». البته توضیح بیش‌تری ندادید ولی من معتقدم این شرایط خاص، در مورد مثال موردبحث من و شما برقراره. ببینید، هم من می‌دونم، هم شما، هم همهٔ طرفدارای قدیم و جدید استاد، که محبوبیت فعلی ایشون به صرف هنرشون نبوده و از ۸۸ به این طرف، یه طیف متعصبی به جمع هواداران ایشون اضافه شدن که لزوما طرفدار هنرشون هم نبودن، اما عملکرد ایشون تو دورهٔ بعد از انتخابات ۸۸، جذابیتی رو که به طور پیش‌فرض به مخالفین جمهوری اسلامی الحاق می‌شه، به هالهٔ معروفیت پیرامون ایشون هم اضافه کرد، کافیه تصور کنید اگر مواضع استاد در اون زمان مخالف چیزی بود که اتفاق افتاد، یا نه حتی، موضعشون سکوت بود در جریان اتفاقات ۸۸، الان وضع به چه شکلی بود. آیا واقعا طرفداران موسیقی سنتی در ایران انقدر زیادن؟ یا انقدر پیگیر؟ چه‌طور برای درگذشت بزرگان دیگهٔ موسیقی سنتی شاهد چنین اتفاقاتی نیستیم؟ همون‌طور که می‌بینید، مسئله صرفا «هنر» ایشون نیست و عوامل دیگه‌ای هم در این جذابیت برای کف جامعه، دخیلن. خب، آیا ماجرا به همین‌جا ختم می‌شه؟ خیر، اپوزیسیون شدن، یعنی یه عقبهٔ سنگین رسانه‌ای میاد پشت ماجرا و فضایی می‌سازه به‌شدت یک‌طرفه و اغراق‌آمیز، در شبکه‌های تلویزیونی، توییتر، اینستاگرام و همه‌جا! و طبعا این فضا روی افکار عمومی اثر می‌ذاره و ممکنه باعث کنش‌هایی غلط بشه حتی. خب، حالا آیا این فضای اسطوره‌سازی، زیرمجموعهٔ شرایط خاص موردنظر شما قرار می‌گیره؟ به نظر من وقتی هجمهٔ سنگین رسانه‌ای در این شرایط از اون طرف وجود داره [تاحدی که آقای عباس میلانی گفتن استاد شجریان قبل از فوتشون در تهیهٔ پیش‌نویس قانون اساسی برای ایران دموکراتیک! شرکت داشتن و این متن قراره منتشر بشه:)) انگار مثلا ایشون یه مبارز سیاسی کهنه‌کار و در تبعید بوده!، هرچند آخرین خبری که دارم تکذیبش بود ولی مطمئن نیستم دقیقا چی شد نهایتا و البته مقصود من مختصات شرایطیه که از اون ور آب برای ماهی گرفتن از آب گل‌آلود در جریانه]، تو این شرایط باید نشست این روند به راحتی پیش بره؟ یا باید دقیقا در همین روزها نقد مودبانه نوشت؟ من طرفدار نظر دوم و خاص بودن شرایطم و البته شما می‌تونید موافق نباشید و نظرتون قطعا محترمه :)


و ۲. خب، من فکر نمی‌کنم بنای ایشون نوشتن یه مقالهٔ کامل و بی‌نقص در مورد استاد بوده باشه و اگر قرار به پرداختن به همهٔ وجوه باشه، بله، خیلی حرفای دیگه هم باید زده بشه. من معتقد نیستم این یه متن کامل و بی‌نقص در مورد استاد شجریانه، اما خلاف شما معتقدم منصفانه است. می‌تونست و می‌تونه کامل‌تر باشه، اما مفهومش این نیست غیرمنصفانه است. خیلی اجمالی، به بزرگ‌ترین نقطهٔ قوت و بزرگ‌ترین نقطهٔ ضعف ایشون در کار هنری حرفه‌ایشون اشاره شده و در همین حد برای منصفانه بودنش کافیه. آیا می‌تونست بهتر، کامل‌تر، دقیق‌تر و منصفانه‌تر باشه؟ بله. اما آیا وضع فعلیش غیرمنصفانه است؟ به اعتقاد من خیر و باز هم البته نظر مغایر و متفاوت شما محترمه :)

+ بیاین الان که بحث شد، موضوع نقد کردن رو بیشتر بسط بدیم. آناشید حسینی و امیرمحسن مرادیان رو میشناسید؟ سیدمهدی صدرالساداتی رو هم؟ متوجه شدید چی شد؟ صدرالساداتی فقط یه سری عکس و مطلب «عیان» رو «عیانتر» کرد برای ثبت در تاریخ. فقط نقد کرد، و «فرض کنیم» که اصل حرف و نقدش (و نه روشش) هم صحیح و بهجا و لازم. الان صدرالساداتی میگه کار درستی کردم و هیچ حس ندامتی ندارم و طلاق شما حاصل آه مردم و تبلیغ تجملگرایی خودتون بوده و من دارم به زندگیهایی که شما با انتشار تجملاتتون نابود کردید فکر میکنم. طرفِ مسلمانِ انقلابیِ مقابلِ صدرالساداتی میگه وای به حالت که مراقب نبودی و مثل تفکر لیبرالها بهخاطر نجات دادن زندگی آدمای دیگه، زندگی دو نفرو نابود کردی و چرا تا این حد پیش رفتی و دست برنداشتی و ... . طرف سوم میگه اینا فیلم خودِ حسینی و مرادیانه تا بیشتر دیده بشن و فروش مزون حسینی بالا بره. طرف چهارم میگه این حرفا برای کوبیدن صدرالساداتی و محو کردن گفتمان عدالتخواهیه. و الی آخر...
اگرچه که شاید این خبر هم بازیهای رسانهای دیگهای باشه، ولی بنده ازش برای اصل ماجرایی که روش دست گذاشتم الهام میگیرم تا هم اثر نقدهامون ـ درست یا غلط ـ در زندگی خودمون و دیگران پررنگتر بشه، و هم اختلاف نظراتمون بر اساس نوع جهانبینیمون برامون ملموستر.

من مخالف نقد نیستم. طرفدار خیرگویی مطلق هم نیستم. از سکوت بیجا و بدموقع بهخاطر ترس از عاقبت بهخیر نشدن و توهّم تقوا داشتن هم حمایت نمیکنم. نقد که چیزی نیست، بنده حتی به قتل انسانهایی که اشهد خوندن و مسلماناند، معتقدم. اما با مبانی جامع و درست. ما با جسم، جان و آبروی انسانِ معتقد به خدا طرفیم که اصلاً شوخیبردار نیست. خیلی مراقبت لازم داره. خیلی بیش از خیلی. گاهی به دوستام میگم چون آدم نکشتید، شدّتِ باریک بودن مرز شلیک صحیح و غلط، براتون قابل درک نیست. وگرنه در نقدهاتون خیلی بیشتر مراعات یک انسان رو میکردید.
شلیک کنیم، ولی در زمان درست، به نقطهی درست، و با درک همهجانبه. که اگه به اسم تقوا و مراعات حقوق انسانی شلیک نکنیم، طرف مقابل میاد تو خونهمون و به همه چیزمون شلیک میکنه. و اگه شلیک غلط داشته باشیم، جبرانش طاقتفرساست.
این یه موضوع کاملاً دوطرفهست. به شدّت دوطرفه. که البته شاید «در اکثر موارد»، طرف شلیک کردن مهمتر باشه نسبت به شلیک نکردن. بهشخصه برای بنده، ماجرای شلیک به هواپیمای اوکراین اثبات کرد که طرف شلیک کردن مهمتره. :)


(و به دوستام گفتم وقتی بشینی پشت تیربار و رگبار ببندی، تعداد تیر خطات زیاد میشه. بهتره عادت نکنیم به رگبار زدن. یا به عبارت دقیقتر، بهتره الان که هنوز فرصت داریم، به قدری توی تکتیر زدن تمرین کنیم که وقتی مجبور شدیم بشینیم پشت تیربار، درست و اصولی رگبار ببندیم. میدونید چی میگم؟ به خاطر همینه که توی وبلاگم نقدی بر نقدِ آدمای همیشه منتقد نوشتم.)

در مورد مثال اولتون راستش در جریان نیستم. من از یه جایی به بعد، نگاه تردیدآمیزی به آقای صدرالساداتی داشتم و بعد از اون ماجرای اصطلاحا خوداختفایی! و در واقع توهین به شعور مخاطبین، دیگه رغبتم کم‌تر هم شد برای پیگیری‌شون. از این ماجرای طلاق که فرمودید هم بی‌خبرم و نمی‌دونم چی شده راستش :)

خب، یه جملاتی نوشتید که خیلی خوبن، دقیقا بنده هم به همشون معتقدم، اجازه بدید عین جملات رو این‌جا بذارم دوباره که مبنای گفت‌و‌گوی ما باشه:

«من مخالف نقد نیستم. طرفدار خیرگویی مطلق هم نیستم. از سکوت بیجا و بدموقع بهخاطر ترس از عاقبت بهخیر نشدن و توهّم تقوا داشتن هم حمایت نمیکنم. نقد که چیزی نیست، بنده حتی به قتل انسانهایی که اشهد خوندن و مسلماناند، معتقدم. اما با مبانی جامع و درست. ما با جسم، جان و آبروی انسانِ معتقد به خدا طرفیم که اصلاً شوخیبردار نیست. خیلی مراقبت لازم داره. خیلی بیش از خیلی»

خب اینا خیلی خوبه، خوبه منظورم اینه که نشون می‌ده دقیقا تو مفاهیم اصلی اشتراک بالایی داریم، فقط مسئله‌مون روی مصادیقه. یعنی شما نقد آقای صنوبری (و تو نظر قبلی‌تون از آقای شیرعلی‌نیا اسم بردید، من پیگیر ایشون نیستم و نمی‌دونم نقدشون به چه صورتیه) رو نقد ۱)غیرمنصفانه‌ای در ۲)زمان اشتباه می‌دونید و من به دلایلی که براتون تو جواب نظر قبلی‌تون توضیح دادم، به هر دو نقدتون، نقد دارم.

+ لعنت به ماجرای شلیک به هواپیمای اوکراینی که زندگی بعد اون اتفاق دیگه برای من مثل قبل نشد و نخواهد شد... لعنت به همهٔ تقصیرها در اون اتفاق... 

سلام و ادب

دربارهی بخش اول، اگه برای بحث سال 88 تبصره قائل شدید، پس چرا از نقدی که هیچ اشارهای به نگرش سیاسی شجریان نکرده دفاع میکنید؟ کوبیدن وجه اخلاق حرفه‌ای یک نفر برای مسائل سیاسی صحیحه؟ اجازه داریم برای این کار؟ (ناخواسته) بازی رسانه ای کثیف نیست اسمش؟ ما خودمون بیایم وجوه آدمی رو تفکیک کنیم، و به دلیل وجه سیاسی، وجه اخلاقی طرف رو ننگین کنیم، تضاد در استدلال نیست؟ :) این شد دو بار گذر کردن از دو موضوع اخلاقی مختلف: یکی زیر پا گذاشتن حرمت میّت و یکی بحث از یک جنبه برای ارضای یک جنبه‌ی دیگه. شرایط این روزها این همه تبصره ایجاب کرده واقعاً؟ فکر نکنم تا این حد. شاید هم بله. لاأدری.

ضمن این‌که اجازه بدید برگردم به اولین نظرم، جایی که گفتم چی شد که هر چیزی که در همه جای دنیا عامل وحدت یک ملته، این‌جا عامل افتراق و جدایی شده؟ ریشه‌ی این موضوع از 88 شروع می‌شه. و به همین دلیل معتقدم هر چی بیش‌تر با این روش‌های چریکی و غیر ریشه‌ای در این آتش بدمیم، بیش‌تر گُر می‌گیره. به دلیل همون تبصره که گذاشتید، دقیقاً به همون دلیل، به شدت مخالفم با این رویکرد.

دربارهی اختلاف در مصادیق هم، همین چیزاست که باعث ایجاد بحث و رشد و تعالی میشه. فقط بیاین همه‌مون با هم بیش‌تر مراقب باشیم که به اسم همین چیزهایی که مرسوم شده شُل نشیم، خیلی سخت پای اصول بمونیم و خیلی سخت جواز خروج از حدود صادر کنیم. شرایط خیلی باید خاص باشه که ما از روی یه آدم رد بشیم و شلیک کنیم. اگه تشخیص شما اینه که خیلی خاصه، پس برای شما خیلی خاصه و حرمت میّت رو زیر پا بذارید. برای بنده ولی بی‌اخلاقی محضه که هیچ ثمره‌ای جز تیره شدن خودمون و شکاف بیشتر جامعه نداشت و نداره :)

انشاءالله به خیر، انشاءالله به عافیت.


اینطور نیست که گفته شد. به این راحتی لعنمون نکنید. گفتید همه تقصیرها چونکه. :)

باز هم سلام :)

جسارتا دارید اشتباه می‌زنید :) گفتم ۸۸ وضعی ساخته که از آدم‌ها، بالاخص زمان درگذشتشون بت می‌سازن و آماده‌ان که باهاش جامعه رو ملتهب کنن، حالا اگر ما تو این شرایط و دقیقا همین زمان آدم‌ها رو نقد نکنیم (مودبانه، منصفانه) که تا حدودی شرایط رو تعدیل کنه و عطش و عصبانیت شدید آدم‌ها رو کمی خنک‌تر کنه (که خیال نکنن الان با یک معصوم مظلوم مطلق طرفن) احتمال داره اتفاقات بدتری بیفته. تو این فرض، الزاما نیازی نیست از مواضع سیاسی فرد متوفی صحبت بشه. صرف وجود نقد و ایجاد علامت‌سوال تو ذهن مخاطبی که در معرض بت‌سازی از اشخاصه، کافیه. چه با نقد مواضع سیاسی باشه، چه مباحث و حوزه‌های دیگه.

۸۸ مجموعه‌ای از اشتباهات از هر دو طرف و مجموعهٔ گسترده‌تری شامل نهایت بی‌اخلاقی‌ها و بی‌شرافتی‌ها از طرف سومی بود که روحیهٔ ضد منافع ملی رو به اون دو طرف هم تزریق کرد. مثل این که مادهٔ سوختی و اکسیژن کنار هم باشن و حالا یه جرقه کافیه برای انفجار. خیلی از بی‌اخلاقی‌های ۸۸ قابل‌درکه، منتها باید بالاخره فرقی باشه بین کسی که دعوای توی خونه رو با صبوری و شرافت، تو خود همون خونه (ولو‌ با داد و فریاد و جر و بحث) حل می‌کنه با اونی که نه یک بار، که مکرر، دعوا رو می‌بره پیش غیر و نامحرم، یا نه؟ اون مستند «سپیده تا فریاد» رو اگر ندیدید، ببینید و نگاه کنید به نظرات نجیبانهٔ استاد حسین علیزاده و مقایسه کنید با مواضع استاد شجریان. به این دلیله که اون چیزی که همه‌جا (حالا نمی‌دونم این قید همه‌جا درسته یا نه) باعث وحدته، این‌جا باعث افتراق می‌شه. حرمت امامزاده رو باید خود متولی نگه داره. وقتی هنرمند، خودش رو از سطح یه چهرهٔ ملی و همگانی، به بازیچهٔ دست بی‌بی‌سی فارسی تبدیل می‌کنه، خودش ماجرا رو شروع کرده. قصد اصلاح داشته؟ قصد انتقاد داشته؟ عصبانی بوده؟ بسیار خب، درک می‌کنم و حق می‌دم. ولی راهش اینه؟ وقتی او خودش برای وجههٔ ملیش ارزش قائل نیست، ما چه کنیم؟ قبل از فوتشون که لابد به علت بیماری نباید نقد می‌شدن، الان هم که چون فوت کردن، بعدا هم که لابد چون حالا دیگه گذشته و بیخیال شیم.

من معتقد نیستم بی‌حرمتی به ایشون اتفاق افتاده باشه یا سایر تعبیرات شما از قبیل رد شدن از شخص و شلیک و دمیدن در آتش و.... . البته شاید هم اتفاق افتاده باشه، ولی نه در این متن‌ :)

+ تقصیرها رو لعن کردم دیگه، قصورها رو فاکتور گرفتم.

عجب مستندی بود خیلی خوب بود !

ممنونم بابت معرفیش واقعا

از شباهنگ شما رو پیدا کردم و خیلی خوشحالم که می خونمتون :)

خواهش می‌کنم، ممنون از شما که دیدیش :)
خیلی خوشحالم که این‌جا رو می‌خونید :)


+ من تو این مطلب آخرم یه مستند معرفی کردم، بعد نظر شما رو که دیدم گفتم خدایا، این چه خواننده‌ای بوده به این سرعت رفته دیده تازه دوسشم داشته! (چون اون مستنده طوری نیست که هرکسی باهاش ارتباط برقرار کنه) خلاصه همین‌طوری حیرت‌زده بودم که دیدم نظرتون مال یه پست دیگه است :دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی