تلاجن

تو را من چشم در راهم...

یک ‌بار برای همیشه

پنجشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۹، ۰۴:۳۵ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

آدمی‌زاد باید بنشیند یک بار برای همیشه تکلیفش را با زندگی معلوم کند؛ چرا؟ چون تکلیف زندگی با ما معلوم است. سختی‌ها و گرفتاری‌ها و مشکلات و قوانین زندگی، تکلیفشان مشخص است و این ماییم که باید استراتژی کلی و اصلی‌مان را مشخص کنیم و بدانیم.


وضع، همینی است که می‌بینید. چه در مملکت خودمان، چه هرجای دیگری از دنیا، وضع زندگی مشخص است. حالا، اگر با خود زندگی مشکل دارید و نمی‌توانید با گرفتاری‌هایش کنار بیایید، خودکشی کنید خب. چرا ادامه می‌دهید واقعا؟


اگر هم به هر دلیلی قصد خودکشی ندارید و مشکل اصلی‌تان این مملکت است خب تلاش کنید هر طور شده بروید از این‌جا. دیر و زود و سوخت و سوز دارد، ولی اگر واقعا پیگیرش باشید، بالاخره اتفاق می‌افتد.


اگر هم نه، قصد ماندن دارید، خب وضع همینی است که می‌بینید. دیگر این همه غر زدن برای چیست دقیقا؟ مسئله همینی است که مشاهده می‌فرمایید. خب واقعا تا کجا مگر می‌شود راجع به یک موضوع تکراری نق زد؟ و شاید باور نکنید، ولی هیچ آدم‌فضایی یا فرشته‌ای قرار نیست بیاید برای حل مسائل مختلف ما و مملکت‌مان‌. همین ماییم و خودمان. 


یک بار برای همیشه تکلیفتان را با زندگی مشخص کنید؛ چون واقعا خیلی مضحک است آدمی‌زاد قرار باشد از گهواره تا گور غر بزند. یک بار برای همیشه درک کنید که «اگر مسئله اینه، یعنی باید همین باشه» و خلاص.



*بدیهیات: اعتراض و انتقاد و دل‌گرفتگی و ناراحتی، طبیعی است و حق آدمی‌زاد و این با نق زدن و غر زدن مداوم فرق می‌کند.

"اگر هم به هر دلیلی قصد خودکشی ندارید و مشکل اصلی‌تان این مملکت است خب تلاش کنید هر طور شده بروید از این‌جا. دیر و زود و سوخت و سوز دارد، ولی اگر واقعا پیگیرش باشید، بالاخره اتفاق می‌افتد."

این یِ پاراگراف درست نیستاااااا شمام شدی زینب که . پس اگه نگران احوالات مملکتیم که مشکالات زیاد داره جمع کنیم بریم دیگ یا اصن خودتون بیرونمون کنین 😑😕

"یک بار برای همیشه درک کنید که «اگر مسئله اینه، یعنی باید همین باشه» و خلاص."

من اینو نمیفهمم الان اگ وضعیتمون نامناسب باشه نباید تغییرش بدیم؟ عجببببب طرز تفکری... شایدم من درست متوجه نشدم این ی خطو😐😶

نه عاقا! منظور پست این نبوده اصلا! واقعا چرا این طوری برداشت کردید؟ مگه من گفتم هرکی با جمهوری اسلامی مشکل داره پاشه بره؟ یا مثلا هرکی مهاجرت کرده، الزاما با جمهوری اسلامی مشکل داشته؟ مگه قبل انقلاب کسی از ایران نمی‌رفت؟ بحث جمهوری اسلامی نیست اصلا. چیزی که قابل‌انکار نیست اینه که ممالک پیشرفته‌تری در دنیا وجود دارن و آدمی‌زاد ممکنه دوست داشته باشه به‌جای صرف تلاش‌هاش برای پیشرفت مملکت خودش، این دو روز دنیا رو یه جای دیگه‌ٔ پیشرفته‌تری خوش بگذرونه. گفتم اگه رویاتون اینه، خب برید. همین.

معلومه که باید تغییر بدیم :) فقط مسئله اینه که قدم اول تغییر، پذیرش مسئله است. عمدهٔ غرزن‌ها، فقط با دیدن مسئله ناراحت می‌شن و تعجب می‌کنن و فریاد «وا اسلاما!» و «وا انسانیتا!» سر می‌دن و همین! تمام عمرشون همینن فقط :)

آها پس من درست نخوندم بخاطر ی تشابه و قیاس نابجا .معذرت 😔😞

نه خواهش می‌کنم. شاید من بد نوشتم :)


نظر شخصی من دربارهٔ خودم و همفکرام (با همکاری استاد نادر ابراهیمی عزیز :دی) اینه که: «خداوند، ما را برای جنگیدن به خاطر این سرزمین، خون خوردن به خاطر این سرزمین، درد کشیدن و اشک ریختن به خاطر این سرزمین و جان کندن و جان دادن در این سرزمین آفریده است. اگر چیزی به نام سرنوشت وجود داشته باشد این سرنوشت ماست.» ابوالمشاغل

بله عزیزم، به نظر منم بد نوشتی :) هر دو قسمتی که ناشناس گفت.

"درک کنید اگر مسئله اینه باید همین باشه" منظوری که ازش برداشت میشه با اونی که تو میگی زمین تا آسمون فرق داره. میگی بپذیریم و بعد درستش کنیم، خب این دیگه نمیشه بپذیر همینه که هست! :))

اونجا هم که گفتی اگه با این کشور مشکل دارین.... به نظرم اگه اضافه می‌کردی "و اگه هیچ‌جوره فکر نمی‌کنید درست بشه" بعد می‌گفتی تلاش کنید برید، شاید برداشت بدی ازش نمیشد.

به نظر من بعضی متنا ممکنه ابهام ایجاد کنه، ولی الزاما نیاز به تغییر نداره. بلکه می‌شه تو نظرات، ابهامش رو برطرف کرد. من فکر می‌کنم همهٔ مخاطبا مثل تو و ناشناس برداشت نکردن :)

الان تو همین نظرت، گفتی «می‌گی بپذیریم و بعد درستش کنیم، خب این دیگه نمی‌شه بپذیر همینه که هست!»
چیزی که باید بپذیریم، اینه که وضعمون اینه، مشکلات فعلی‌مون اینه، گرفتاری‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی‌مون ایناست. مفهوم این پذیرش این نیست که «همینه که هست» (که یعنی چیزی قرار نیست و نمی‌تونه تغییر کنه) 
الان نحوهٔ مواجههٔ خیلی‌ها با مشکلات، صرفا غر زدنه، یا فرافکنی، یا مقایسه! خیلی باحالن، اگه تو ایران مشکلی باشه که مثلا تو اروپا نباشه، براشون نشونهٔ بدبختی و سرافکندگیه، ولی اگه همون مشکل، حادتر و وحشتناک‌تر بشه، ولی تو آمریکا هم باشه، دیگه خیلی اذیتشون نمی‌کنه. منظور از «پذیرش»، پذیرش مشکلاته، نه وضع موجود.

آخه منظور من این نبود که «اگه هیچ‌جوره فکر نمی‌کنید درست بشه»، بذارید برید. خیلیا ممکنه فکر کنن که مشکلات بالاخره حل می‌شن و ما هم پیشرفت می‌کنیم به اون صورت که لازمه، ولی حوصله و علاقه ندارن تو این روند مشارکت داشته باشن. ترجیح می‌دن برن یه گوشهٔ دنیا زندگی کنن. بدون این که دغدغهٔ خاصی داشته باشن.

اگر این نق زن های عزیز یک بار به صورت آزمایشی به قصد زندگی کردن برن کشورهای دیگر رو ببینن، اونوقت باور میکنن که هرجا برن آسمان همین رنگه و چه بسا از این جا هم بدتره. عیب کار اینجاست که ما در سفرهای کاری و توریستی فقط بزک دوزک کشورها رو می بینیم و فکر میکننم که اونجا همه چی بر وفق مراده. اما نمیدونم که پشت اون ظاهر زیبا چه ناامنی ها، چه مصیبت ها و چه ناهنجاری هایی پنهانه که توریست ها معمولاً اونها رو نمی بینن...

 

منم معتقدم که بخشی از مطلبتون یه کوچولو نارساست. احتمالاً عجولانه نوشتی. :)

این هست، ولی انصافا تو یه سری از مسائل (که به نظرم تعدادشون هم قابل‌توجهه) واقعا جلوترن. این رو نمی‌شه انکار کرد؛ منتها موضوع اینه که پیشرفت به‌تدریج اتفاق می‌افته. اگر اون‌ها روحیهٔ این غرغروها رو داشتن، هیچ‌وقت به این‌جایی که هستن نمی‌رسیدن. (حالا تازه البته اون موارد استعمار و غارت و اینا رو کنار گذاشتم)

ای بابا :) نه اتفاقا. من معمولا هر مطلب رو قبل ارسال، چند بار می‌خونم. اینم فکر می‌کردم واضحه کاملا که ظاهرا نیست :)

سلام 

یکبار یکی از اساتیدمون(که بخاطر همکاری نکردن برای گسترش یکی از اختراعاتشون!) به وضع موجود معترض بودن با حالت خیلی توهین آمیزی گفتن که "اینجا جهان سوم نیست!جهان شونزدهمه!چون اگر جهان سومی ها مسیری که جهان اولی ها رو رفتن،تکرار کنن،به همون سطح از پیشرفت میرسن،ولی ما داریم بی‌راهه می‌ریم."بگذریم از اینکه ایشون کلا این معنای "جهان سوم"ی بودن رو درک نکرده بودن،دیدشون این بود که ما باید یک چیزی بشیم شبیه کشور‌های غرب...خب مسلما خیلی‌ها این دید رو دارن و همون خیلی‌ها هم احتمالا به این سبب مهاجرت می‌کنن،اما من سوالم اینه که آیا ما واقعا خواهان وضعیت اون کشورهای پیشرفته هستیم؟!یا بهتر بگم اصلا درسته که همچنین دیدی داشته باشیم؟!

به اعتقاد من سبک زندگی غربی با مدل زندگی انسان شرقی نمی‌سازه...یعنی منظورم اینه که تبدیل شدن فرهنگ و شیوه زندگی ما به اونها مشکل ما رو حل نمی‌کنه،چون اساسا سیر تاریخی تمدن‌های شرق و غرب عالم متفاوته...

بنظرم اگه قراره تکلیفمون رو با خودمون مشخص کنیم یا مشکلی رو از جامعه‌مون حل کنیم نگاهمون نباید به خارج باشه...باید بگردیم ببینیم اون خود اصیل ما که گم شده چه ویژگی هایی داشته...

نوشتن درباره اینها در یک کامنت سخت بود ولی امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم:)

ضمنا بابت سلسله سخنرانی‌ها سپاسگزارم،تا حالا چهار قسمتش رو خوندم ولی درگیری‌های درسی مانع از بیشتر خوندن و شرکت در بحث می‌شد.

سلام

حالا جدای این که اصولا این تقسیم‌بندی جهان اول و دوم و سوم، الان کلا منسوخ شده، منم با شما موافقم. الگوی پیشرفت انسان غربی، مبتنی بر نژادپرستی، مادی‌گری، تسلط بی‌قید و شرط روی طبیعت و بها دادن به هوس‌های انسانیه. و نتیجه‌ش رو هم داریم تو جوامع انسانی از یک طرف، و خود طبیعت از طرف دیگه، می‌بینیم. ما، حتی اگر بخوایم هم نمی‌تونیم از این الگو پیروی کنیم (حداقل به خاطر اون بخش نژادپرستانه هم که شده نمی‌تونیم) و من البته امیدوارم که به این عقلانیت برسیم که اساسا این رو نخوایم :)
منظورتون رو خیلی خوب توضیح دادید به نظرم و من کاملا باهاتون موافقم :)

سلامت باشید! این مطالب این‌جا هستن، هر زمانی فرصت داشتید (صف نونوایی، مطب دکتر، مترو، تاکسی، اتوبوس و...) می‌تونید ذره‌ذره بخونیدش :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی