آنچه گذشت: عقل سرخ (۱۲)
(در این برنامه، مراسم تشییع پیکر غواصان شهید در جبهههاى دفاع مقدس، همزمان بـا نیمروز عاشورا از سیما پخش شد.) لحظاتى را در فضاى معطر شهادت و راهـروان سیدالشـّهدا (علیهالسلام) در عصر خودمان قرار گرفتیم و خوب است جلسه را با یاد آن عزیزان هم معطر کنیم.
من هم باید یادى بکنم از این غواصان گمنام و برادرانى که مراسم تشـییع آنـان را هـماکنون دیدیم و خطاب به کسانى که در این سالها سعى مىکنند این بچهها را از تاریخ بیرون کنند و حرمت آنها و آرمانهایشان را هتک بکنند و ارزشهاى آنهـا را بفراموشـانند تـا ایشان را از ذهنیّت و خاطرهٔ نسل جدید بیرون کنند و چهرهاى مشوش از ایـن بچـههـا کـه پاکترین و باشرفترین نسل در تاریخ ایران بودند، بسازند و به افکار عمومى جوانـان ارائـه بدهند، برادرانه عرض کنم که این رفتار، خدمت به ایران و آیندهٔ ایران نیسـت؛ همچنـین بـه کسانی که آماج این اهداف تبلیغاتى هستند و ممکن است دچار سوءتفاهم نسـبت بـه ایـن بچهها شده باشند.
خاطرهاى از همین بچههاى غواص عملیات والفجر هشـت بـراى اداى امانـت الهـى و پاسداشت آن بزرگان عرض مىکنم که مقتلخوانى آنان باشد. امـروز، روز عاشوراسـت و بهتر است ذکر مصیبتى هم براى انصار امام حسین (علیهالسلام) در قرن پانزده هجرى شده باشد. این خاطره را به نسل جدید که آن روزهاى بهیادماندنی جهاد و شهادت را از نزدیک ندیدند، تقدیم مىکنم .
در والفجر هشت، همین بچههاى غوّاص که بین آنها از دانشجو و طلبه تا عملهٔ سرگذر و از همهٔ طبقات، شریفترین آنها حضور داشتند و جامعهشناسى جنگ نشان خواهد داد که چگونه این تیپهاى متنوع اجتماعى، صرفا بهخاطر عقیدهٔ مشترک، چنین عاشـقانه و گـرم، گرد هم جمع آمدند، حدود چهل-پنجاه روز در زمستان، سختترین آموزشهای عملیـاتى و غواصى را در اطراف ساحل بهمنشیر و کارون و در اردوگاه نخلستانهاى شـمال آبـادان دیدند و من به یاد مىآورم که این بچهها شبهای زمستان گـاهى شـش-هفـت سـاعت در آب سرد مشغول غواصى، لجننوردى و باتلاقنوردى بودند و سپس گاهى سـاعتها بـا پای برهنه در نخلستان مىدویدند و در تمام این مدت، لبهایشان مترنم به ذکـر خـدا بـود.
بعضى از این بچهها تا چهل درجه تب داشتند؛ ولى در آن شبهاى سرد زمسـتان، قبـل از عملیات فاو ساعتها در آب آموزش مىدیدند و وقتى که از آموزش برمىگشتند، مىرفتنـد و در آن قبرها که کنده بودند، مشغول نوافل مىشدند و ختم قرآن مىکردند. شـب عملیـات هم بچهها کنار اروند به سجده رفتند؛ سجدههاى بسیار طولانی و گرم.
مسـئول گـروه کـه در عملیات مهران شهید شد، خطاب به بچهها گفت: «امشب ما به نام خدا و با عصای موسى از نیل عبور مىکنیم و خداى این طرف اروند، همان خداى آن طرف اروند است. توکل خود را به خدا حفظ کنید. هدف اصلى، عبور از اروند نیست، هدف ما اداى تکلیف است.»
به یاد مىآورم که یکى از برادران که ایشان هم شهید شد، به او گفت که: «جایى کـه مـا آموزش دیدیم، عرض آب و شدت آب، هیچیک اینقدر نبود؛ به علاوه بـا کوسـههـاى اروند چه کنیم؟ اگر کوسه بچهها را در آب زد، چه کنیم؟» برادر مسئول ستون بـه او جـوابى عقیدتی و بسیار تعیینکننده، و نه پاسخ نظامى، داد که: «ما وارد اروند مىشویم؛ چون تکلیف ما ورود به اروند و نه خروج و عبور از اروند است. ما وارد اروند مىشویم؛ اما خارج شدن از آن در دست ما نیست؛ در دست خداست. من امشب وارد آب مىشوم؛ فقط براى این که به امام خبر بدهند که بچهها به خط زدند. براى من همین کافى است. مأموریت من دیگـر تمـام شده است و نتیجه با خداست.»
وقتى بچهها به آن طرف اروند رسیدند، غواصهاى تـیم نفـوذ میبایست بـه روش پارتیزانی به عمق نخلها در پشت خط دشمن نفوذ مىکردند و آنجا مستقر مىشـدند کـه بعضی همان شب رفتند و برنگشتند و من احتمال مىدهم ایـن بچـههـاى غواصـى کـه در تفحصها مىآورند، از همان بچهها باشند که آن شب با توکل به خدا و بـهتنهـایى بـه دل نخلها زدند و رفتند و دیگر کسى آنها را در آن تاریکى شب ندید. در آن تاریکىها، بسیار اخلاصها ورزیده شد و فداکارىهاى بزرگ تاریخى به انجام رسید که هیچکس باخبر نشـد و نخواهد شد.
من خواهش مىکنم از بعضى کسانى که براى اهداف کوتاهمدت سیاسی، این بچهها و فرهنگ بسیجى را مورد تعرض قرار مىدهند و به این بچهها اتهام میزننـد، قـدرى تامل بکنند که آیا این روش، به ایران، به آبادى و توسعه و فرهنـگ ایـن کشـور خـدمت میکند یا صدمات بسیار بزرگى است که جبرانپذیر نخواهد بود؟ وظیفهٔ خود دانسـتم کـه عرض ادبى به این برادران در این ظهر عاشورا بکنم؛ این بچههاى عاشورایى، حق بزرگى بـر ذمهٔ همهٔ ما دارند.
پایان جلسهٔ دوم
ادامه: عقل سرخ (۱۴)