تلاجن

تو را من چشم در راهم...

عقل سرخ (۶)

چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۰۰ ق.ظ
نویسنده : مهتاب

آنچه گذشت: عقل سرخ (۵)

آرى فقط اینان مى‌توانند. حکومتى که وقتى ابن‌حرمه _ناظر مالى بـازار اهـواز _ دزدى کرد، رشوه گرفت و اختلاس کرد، حضرت امیر (علیه‌السلام) او را به زندان انداخت و دسـتور داد او را به انفرادى بردند (یعنى ملاقات ممنوع شد) و فرمود او را در نمـاز جمعـه و جلـوى چشم مردم، شلاق بزنید نه اینکه مجازات مخفى کنید؛ بلکه آبرویش را بریزیـد. حکـومتى که امام حسین (علیه ‌السلام) مى‌خواست احیا کند، حکومتى بود که خودش و مردم قبلا تجربـه کرده بودند و در عاشورا به خاطر همان اصول کشته شد.


حکومتى که وقتى ظرف‌هاى عسل از بیت‌المال یمن رسیده بود، حضرت امیر (علیه‌السلام) خواست آن را همان‌گونه که همه‌چیـز را تقسیم مى‌کرد، به مساوات تقسیم کند و حتى از یک ظرف عسل هم نگذشـت و گفـت آن را نیز بیاورید؛ مى‌خواهیم بین فقرا توزیع کنیم. وقتى آوردند، حضرت در ظـرف را بـاز کرد و دید که دست‌خورده است. از قنبر پرسید: «چه کسى به اینها دست زده است؟» معلوم شد که یکى از نزدیکان حضرت گویا میهمان برایش آمده و قبل از تقسیم سهم دیگران، بـه اندازهٔ سهم خود _و نه بیشتر_ عسل برداشته است. حضرت فورا او را خواست و شلاق خـود را جلوى صورت او گرفت و پرسید: «به اجازهٔ چه‌کسى در این عسل‌ها تصـرف کـردى؟» گفت: «من تنها به اندازهٔ سهم قانونى خود برداشتم و بیشتر از سهمم برنداشتم.» فرمود: «تـو حـق نداشتی زودتر از بقیهٔ مردم بردارى. گرچه تو هم از این عسل‌ها حقّى دارى، لَیسَ لَکَ اَنْ تنتفع بحقک قَبْل َ اَنْ ینتفع الْمُسلِمُون بِحُقُهوقِهِمْ»؛ قبل از اینکه سهم مردم را بـدهم، تـو حـق نداشـتى برداری. وقتى تقسیم کردم و سهم همه را دادم، آن وقت تو هم مى‌گیرى؛ امـا حـق نـداری جلوتر از بقیه، صرفا به خاطر آن که از خویشان من هستى، حتى سهم خودت را بردارى.


آرى، حکومتى که وقتى شخص اول آن در کوفه، روز عید قربان، دخترش ام‌کلثـوم را دید که گردنبند مروارید بسته، با نگاه خود به او اعتراض کرد که این چیست که بسـته‌اى؟ ام‌کلثوم گفت: «این را براى سه روز از بیت‌المال عاریه و امانت گرفته‌ام و بـا اجـازهٔ مسئول بیت‌المال بوده و ضمان مالى‌اش هم بر عهده من است»؛ یعنی کار قـانونى کـرده‌ام و عاریـه است. ابن ابى‌رافع، مسئول بیت‌المال هم آمد و از ام‌کلثوم، دفاع و او را تأیید کرد و به حضرت گفت: «دخترت خلاف نکرده و من در جریان هستم و کار او قانونى بوده است.» حضرت رو کرد به دخترش ام‌کلثوم و گفت: «یا بنت علی بن ابی‌طالب لا تذهبنَّ بِنَفسک عن الحق.»؛ اى دختر على، بحث نکن و بهانه نتراش تا حق را زیر پا بگذارى. خواهش مى‌کنم به‌دقت توجه کنید که خیلى جملهٔ عجیبى است. حضرت امیر (علیه‌السلام) از دخترش مى‌پرسد: «أَ کل نساء المهاجرین تتزَّین بمثل هذا فی هذا العید؟»؛ آیا همهٔ دختران و زنـان شـهر در روز عید قربان مى‌توانند چنین گردنبندى را که تو بسته‌اى، ببندند؟ حتى اگـر تـو از راه قـانونى خارج نشده باشى، آیا همهٔ دختران این جامعه مى‌توانند چنین گردنبندى ببندند؟ گفـت: «نـه.» فرمود: «تو دختر خلیفه‌اى. پس تو هم حق ندارى این گردنبند را ببندى.» شما وقتى حـق دارى چنین گردنبندى ببندى که همهٔ دختران و زنان این شهر چنین امکانی داشته باشـند؛ چـون فرزند مسئولین حکومت اسلامی هستی.


حسین (علیه‌السـلام) به دنبال اعادهٔ چنین حکومت دینى‌ای است که عملى هم بود و اتوپیـاى خیالی نبود، فرضیات نبود و دست‌کم دوسه بار تجربه شده بود؛ در عصر پیامبر (صلى‌الله علیـه و آله و سلم)، در عصر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و در عصر امام حسن (علیه‌السلام). حکومتى که شما در عهدنامهٔ مالک اشتر و سرتاسر نهج‌البلاغه مى‌توانید مختصاتش را یک‌به‌یک ترسـیم بکنید که چون فرصت نیست، عبور مى‌کنیم. حکومتى که به زن اشـرافى قـریش و کنیـز ایرانی او به یک اندازه از بیت‌المال سهم مى‌دهد و وقتى او اعتراض مى‌کند که مگر من با این اسیر مساوی‌ام؟ حضرت امیر (علیه‌السلام) مشتى خاک برمى‌دارد و مى‌پرسد: «این خاک که در دست من است، آیا این طرف با آن طـرف خـاک فرقـى دارد؟» می‌گوید: «نه.» خاک‌ها را جلوى پاى زن اشرافى مى‌ریزد و مى‌گوید: «به سـهم خـودت و ایـن برابری، قانع باش. بردار و برو.»


امام حسین (علیه‌السلام) مى‌خواهد چنین حکومت دینى‌ای را دوباره احیا بکند؛ حکومتى کـه وقتی اصولش را على (علیه‌السلام) اعلام کرد، به عمروعاص خبر دادند که اگـر دسـت علـى (علیه‌السلام) برسد، تمام اموال تو را مصادره می‌کند و تو را از اموال حرام، عریان مى‌کند؛ چنان که پوست از چوب برمى‌کنند. 


خلاصه، این دینى که حسین (علیه‌السلام) مى‌گوید، غیر از دینـى اسـت کـه مـن و تـو می‌گوییم. این حکومت دینى که على و آل على (علیهم‌السلام) به تبع قرآن و سنت به دنبـال آن هستند، غیر از حکومت دینى‌ای‌ است که من و تو دربارهٔ آن حرف مى‌زنیم که در آن، همه کار مى‌شود کرد و اسمش را فقط اسم دینى مى‌گذاریم و یک عنوان مذهبى روى هر چیزى می‌توان گذاشت. اهل‌بیت پیامبر (صلى‌الله علیه و آله و سلم) به دنبال چیز دیگرى هستند و با این‌ها نمی‌شود ساخت. فقط باید آنان را از سر راه برداشت؛ همین.

 

عمروعاص‌ها و معاویه‌ها، اولیاى خدا را از سر راه برمى‌داشتند تا راحت حکومت کنند و همهٔ آن عزیزان، مسـموم یـا شهید شدند یا به زندان رفتند و یا تبعید شدند. حکومتی که امام حسین (علیه‌السلام) به دنبال آن بود، حکـومتى بـود کـه در آن بشـود حاکمان را نهى از منکر کرد. «اقولهم بمرّالحقّ» یعنى تندترین منتقدان دلسوز، نزدیک‌ترین رده به مسئولین باشند و کسانى که بتوانند بدون سازش‌کارى و محافظه‌کارى علیه فسادها انتقاد صادق و صریح بکنند. حکومتى که در آن، افرادى که کار بلد نیستند، شرعا حرام و ممنـوع باشد که قبول مسئولیت بکنند. حضرت امیر (علیه‌السلام) فرمود: «فهو خائن»؛ یعنى کسانى کـه کار را نمى‌شناسند ولى مسئولیت قبول می‌کنند، خـائن هسـتند. 

 

حکـومتى کـه قـوم و خویش و پارتى‌بازى و آقازاده‌بازى و این حرف‌ها در آن نیست. حکومتى که فرمـود: «انما الوالی بشر»؛ حاکمان، بشرند و مثل همهٔ بشر در معرض خطرند و باید مراقب خودشـان باشند. حکومتى که حسین (علیه‌السلام) به دنبال ساختن آن بود و شهید شد، حکومتى بـود کـه سطح زندگى مسئولین درجه‌یک و دوى آن، وزیرش، وکیلش، رئیس‌جمهـورش، رئـیس قوهٔ قضائیه، رئیس دادگسترى، رئیس مجلس و نماینده‌هاى مجلس آن در حد متوسط مردم بـه پایین باشد. نباید خانه‌هاى آنها در منطقهٔ بالاى شهر باشد و در کنار اشراف زنـدگى بکننـد. 


این است حکومتى که حسین بن على (علیه‌السلام) براى تشکیل آن شهید شد. حکـومتى کـه فرمود حاکمان آن نباید اهل مسامحه و سازشکارى و ریاکـارى باشـند. اگـر کسـانى در حکومت اسلامی، باندبازى و حزب‌بازى و قوم و خویش بازى بکنند، حضرت امیر (علیه‌السـلام) فرمود: «این‌ها محاربند و اعلام جنگ با خدا و رسولش داده‌اند.» حکومتى که فرمود: «من عَدِلَ فی سلطانه استغنی عن اعوانه»؛ یعنى اگر عدالت را اجرا بکنید، دیگر احتیاجى بـه تبلیغـات و مهندسی مصنوعى افکار عمومى و جلب توجه مردم ندارید؛ بلکه خود عدالت، با صـداى بلنـد حرف مى‌زند. اجراى عدالت، خودش حرف مى‌زند. با عملتان حرف بزنید. فرمود: عـدالت را اجرا کن. «وَاحْذَر الْحَیف»؛ از ستم بپرهیز. «أَلْحیفُ یدعوا الَى السَّیْف»؛ ستم و بى‌عـدالتى، زمینـهٔ شورش و درگیرى و خشونت‌هاى اجتماعى را ایجاد مى‌کند.


در برابر این ایده، اموى‌ها و عباسى‌ها دنبال حکومتى به‌ظاهر دینى بودند کـه کسـب و حفظ قدرت به هر قیمت را تعقیب مى‌کرد و نزد آنان، نگاه غیرارزشى و غیرایـدئولوژیک به حکومت و سیاست، اصالت داشت و صرفا دنبال مسابقهٔ قدرت و دنیاپرستى بودند. 


امام حسین (علیه‌السـلام) در قیام عاشورا، به همهٔ این ریزه‌کارى‌ها توجه داشـتند و جنـبش کربلا، یک عملیات استشهادى و عاشقانه بود اما صرفا محدود در عشـق نبـود، باطنـا یـک سلوک عارفانهٔ الى‌اللّه بود؛ اما امام (علیه‌السلام) به همهٔ آثار اجتماعى و تـاریخى آن، همـهٔ آثـار تربیتی، سیاسى و فرهنگى آن کاملا توجه داشتند و این سلوک عاشقانه، در عین حال، یـک رفتار عاقلانه بود و اصولا عشق و عقل در منطق عاشورا، رقیب یکدیگر و پشت به یکدیگر نیستند. عشق عاشورایى، عاقلانه است و عقل عاشورایى، عارفانه است، یک پدیده است بـا دو بعد، یکى بعد سلوکى و رو به خدایى و دیگرى، بعد اجتماعى و رو به خلقى، و هر دو مهـم و هر دو، به یکدیگر مربوط. محاسبه و عقلانیت در عاشورا ترک نشد بلکه رو به اهداف الهى، هدف‌گیری شد.

پایان جلسهٔ اول


ادامه: عقل سرخ (۷)


پ.ن: مطلب این قسمت رو کپی و مرتب و ویرایش کردم، فونت و کلمات کلیدی و موضوع‌بندی‌ش رو هم درست کردم و رفتم که فقط تاریخ و ساعت انتشار مطلب رو تنظیم کنم، که یهو دستم خورد و کلش پرید:/ و دوباره همهٔ اینا از اول. فلذا، اگه بادقت نخونیدش، نمی‌بخشمتون :دی

سلام علیکم

خدا قوت! سپاس فراوان.

سلام علیکم
ممنونم و خواهش می‌کنم :)

البته اون پی‌نوشت صرفا مزاح بود که یه مقداری حال و هوای پستای جدی‌ای که این روزا می‌ذارم عوض شه. امیدوارم برداشت دیگه‌ای ازش نشه :)

نخیر، خواهش می‌کنم. برداشت دیگری به ذهن من که نرسید. :)

خدا رو شکر :)

سلام علیکم

 

دست شما درد نکنه. اگرچه ساکتیم ولی استفاده می کنیم ممنون از زحمات تون

سلام علیکم

خواهش می‌کنم :) برای خود منم خیلی مفیده. با این که قبلا خونده بودم، ولی این شکل مرتب کردن متن باعث می‌شه کاملا تو ذهنم بمونه.

نزدیک به بیست سال پیش آقای ازغدی این سخنرانی رو ایراد کردن و مشخصا از دل این تفسیر قیام عاشورا، اعتراضی هم به بی عدالتی و شکاف طبقاتی ناشی از ایده های اشرافی بعد از انقلاب داشتن

و خب میدونیم هشت سال گفتمان عدالت حاکم شد و باگ های این سبک تفسیر و بیان تاریخ اسلام خودش رو نشون داد

تا قبل از اون ما تقریبا وظیفه حاکم و حکومت رو نمیشناختیم و این سخنرانی ها عمدتا نقش دولت رو گوشزد کرد و نتیجتا گفتمان عدالت خواهی در برابر اشرافی گری به صدر نشست

اما حلقه ی مفقوده ای که الان ما بعد از تجربه اون دوران و بررسی تاریخ اسلام بهش رسیدیم،  "جامعه ی پذیریرنده ی سختی های عدالته"

سالها شنیدیم که حکومت اسلام این مزایا رو داره ولی آیا از سختی های حکومت اسلامی گفتیم؟

اینکه همین حکومت عدل علی، نهایتا پنج سال دوام داشت با سه جنگ داخلی

همین علی، مجبور شد برای پاره پاره نشدن سپاه در ابتدای جنگ، پرچم قسمتی از سپاه رو سر در خانه یکی از والیان خیانتکار خودش بزنه و اون رو فرمانده بکنه

همین تلخی عدالت حکومت حسن رو سرنگون و حسین رو به قتلگاه فرستاد

اشتباه ما اینه فکر میکنیم مردم حلاوت عدالت نچشیده به قتل امامشون راضی شدن

درصورتی که مردم دقیقا میدونستن با چی مشکل دارن

اونها به زندگی در حکومتی با عدالت رضایت نداشتن

اگر رضایت داشتن سه امام رو پشت سر هم تقدیم خاندان اشراف پرور اموی نمیکردن

جامعه اگه جامعه پذیرنده عدالت و حاضر به کشیدن سختی های عدالت نباشه، حتی اگه امام معصوم هم بالای سرش بیاد بازهم محکوم به شکسته

چون وعده خدا هم برای تحقق عدالت نه اومدن پیامبر و امام معصوم بلکه عدالتخواهی از بین مردمه: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط

 

* این صحبتها نافی وظیفه حکومت در از بین بردن زمینه بی عدالتی نیست، بلکه بیشتر در مورد پیدا کردن نقش خودمون در ایجاد زمینه مستقر شدن عدالته

سلام.

آفرین. آفرین. آفرین.

دقیقا همین. من دقیقا چهار سال پیش این سوال رو از آقای رجبی دوانی پرسیدم. حضرت امیر چهار سال و نه ماه حکومت کردن. با یه مقدار اغماض، تقریبا می‌شه ماجرا رو به این شکل خلاصه کرد: ایشون یه دوره رئیس‌جمهور بودن، ولی برای دورهٔ بعد مردم بهشون رای نمی‌دن! به امام معصوم و ولی خدا رای ندادن! چرا؟ این سوالیه که پیش روی ماست. مسئله اینه که اکثریت مردم عدالت واقعی رو نمی‌خوان و فقط تا جایی به ظلم معترضن (تازه اگه همینم باشن!) که ظلم به خودشون باشه. این روحیه‌ایه که باید تغییر کنه.

سلام

مجددا خسته نباشی و ممنون:)

 

حس میکنم نیاز دارم بعدا یه بار دیگه این جزوه رو همشو کامل بخونم:)

سلام خانمی. سلامت باشی :)

حس مثبتیه :)

درمورد کامنت قبل

اتفاقا وقتی منم داشتم میخوندم این مسئله تو ذهنم شکل گرفت که البته قبل تر هم تو مواردی که میدیدم به این مورد رسیده بودم که بیشتر مردم عدالت رو نمیخوان چون خیلیاشون با بی عدالتی چیزایی که میخوان رو به دست میارن.

چند وقت پیش تو یه کانال تلگرامی آموزشی یه نظرسنجی گذاشته بودن که با برداشتن هرنوع سهمیه ای در کنکور موافق هستید یانه؟

تو این نظرسنجیه تعداد خیلی زیادی مخالف بودن که خب قطعا بهشون تعلق میگیره و مطمئنم خیلی از اونایی هم که موافق حذف سهمیه بودن دلیل موافقتشون نداشتن سهمیا بوده وگرنه مخالف صددرصد بودن، چون از این موارد زیاد به چشم دیدم.

کلا این فقط یه مثال بود، ماشالله انقدر موارد زیاده که آدم نمیدونه کدومو مثال بزنه!

یا الان فرض کن بین کسانی که پولکی رفتن درس خوندن با کسانی که واقعا زحمت کشیدن تو کاریابی فرقی وجود نداره!

دیگه پارتی بازی هم که جای خود!

الان مسئله ی تو ذهن من اینه که خب این عدالت قراره برای مردم برپا بشه ولی وقتی طرفداران عدالت اینقدررررر کم هستن چجوری میخواد عدالت برپا بشه؟ اگه هم برپا بشه که زود برکنارش میکنن!

تو پاسخ کامنت قبلی گفتی این روحیه باید تغییر کنه.

به نظرت چجوری میشه این روحیه رو تغییر داد؟ اونم بین مردمی که خیلیاشون زندگیشون رو روی ناعدالتی بنا کردن؟

حتی همونایی هم که از ناعدالتی رنج میبرن بیشترشون اگه شرایط براشون مهیا بود از این ناعدالتیه برای بالاکشیدن خودشون استفاده میکردن!

چند روز پیش یه موردی رو دیدم که طرف تو گروهی پیام داده بوده که کسی بره جاش کنکور بده و ۳۰_۴۰ میلیون هم بهش پول میده و شرایط خاصی گذاشته بود مثل دانشجوی سه تا رشته ی تاپ باشه و سال قبل کنکور داده باشه و اینا...

وقتی در این مورد با چند نفر صحبت میکردم یکیشون میگفت اگه من شرایطشو داشتم میرفتم!

اون یکی میگفت به نظرم جسارت کرده و کار باحالیه!

یکی از اقواممون میگفت اگه من پولشو داشتم اینکارو میکردم!

هر چی هم بیشتر فکر میکنم میبینم امام زمان نباید هم ظهور کنه که تو این زمان فاجعه ای بدتر از کربلا رخ میده!

چه مثالای خوب و دقیقی زدی. آفرین.

این که چه باید کرد، طبعا جواب راحتی نداره. ولی خیلی خلاصه، به‌نظرم به ترکیبی از کار فرهنگی و اقدامات قانونی و قضایی با هم و در کنار هم نیاز داریم‌. نظر شخصی من اینه که باید به‌تدریج رفت جلو و برخوردهای خیلی تند، ماجرا رو بدتر می‌کنه.

اما اون بخش فرهنگی، طبعا باید از مدارس شروع بشه. یه مثال جالبی می‌زد آقای امیرخانی تو یه مصاحبه‌ای، می‌گفت تو نظام آموزشی ژاپن، یکی از راه‌های یاد دادن عدالت به بچه‌ها (و در واقع یاد دادن این که عدالت، در نهایت به نفع همه است) این تکنیکه که مثلا یه کیکی چیزی می‌دن به دو تا بچه، یکیشون باید تقسیمش کنه و اون یکی حق داره اول برداره. این یاد می‌ده به بچه که باید عادلانه تقسیم کنه.

ما اگر بتونیم این رو جا بندازیم که رعایت عدالت در نهایت به نفع همه است (حتی اون کسی که در ظاهر امتیازاتی داره ازش گرفته می‌شه) این می‌تونه خیلی موثر باشه. نباید عدالت رو به این شکل تبلیغ کرد که حالا مثلا اونایی که ثروتمندترن یا امکانات بیش‌تری دارن، خیال کنن حقی داره ازشون ضایع می‌شه یا داره بهشون ظلم می‌شه. همه باید به این نتیجه برسن که به نفع همه است رعایت عدالت.

حضرت امیر هم خیلی تلاش کردن همین رو به مردم بفهمونن، ولی متاسفانه جامعه توی اون بیست‌‌وپنج سال، دچار انحرافات جدی شده بود. حالا البته ما امیدواریم جامعهٔ ما از این همه سال اشتباه در تاریخ اسلام، درس بگیره و به سمت درستی حرکت کنه در نهایت.

من بخشی از کامنت من رو متوجه نشدم. گفت که هشت سال گفتمان عدالت حاکم شد و باگ‌های این مدل تفسیر تاریخ مشخص شد برامون؟ یعنی هشت سال دولت، عدالت رو تا حد خوبی اجرا کرد یا خواست اجرا کنه و با مقاومت مردم روبرو شد؟

نظرش درسته ها که باید مردم پذیرنده باشن، ولی مثالش رو یادم نمیاد.

البته خود «من» باید بیاد جواب بده، ولی من این طور برداشت کردم که با صرف علاقه به جنبه‌های عدالت‌خواهانهٔ حکومت اسلامی نمی‌شه عدالت رو اجرا کرد. جدای آمادگی جامعه، خود دولت هم باید از جهت تئوری و تکنیک، بدونه می‌خواد چی‌کار کنه. با صرفا خوندن چهار تا روایت نمی‌شه مدل‌سازی و تئوری‌پردازی کرد.

خوب خودم اومدم‎(:‎

آقای ازغدی همین چندسال اخیر سخنران قبل از نمازجمعه تهران بودن با موضوع "بازار اسلامی"

بسیار هم دقیق صحبت میکردن، اتفاقا برمبنای همین چندتا روایتی که بهمون رسیده اما دیده نشده

که خب تلاش بسیاری کردن تا سخنرانی ایشون جمع بشه و شد

 

احمدی نژاد یه نمونه خیلی خیلی کوچیک بود که سعی کرد طی شش سال قسمتی از عدالتی که توی شونزده سال گذشته تقریبا خاک گرفته بود رو اصلاح و احیا بکنه

تهش چی شد؟

علامه مصباح در نظریه ولایت خودشون، میگن مسئولین مثل امام جماعت همه باید شرط عدالت رو داشته باشن

چرا شرط عدالت مهمه؟ چون شما معصوم و برپا کننده تفکر اصیل اسلام هم که باشی، تهش قراره به وسیله تعدادی کارگزار ، بر مردم حکومت بکنی

توی این حکومت مدعی عدالت قراره چه اتفاقی بیفته؟ 

فرضا حقوق و امتیازات شغلی برحسب نتایج و زحمت تقسیم بشه

امتیازات طبقه بالای اداری کارمندی حذف بشه به طبقات کمتر برخوردار و محروم جامعه داده بشه

واگذاری های رانتی و خصوصی سازی های رشوه ای قطع بشه

کی قراره این کارها رو برای دولت بکنه؟ کارگزاران

مردم قراره چطور متوجه بشن و توجیه بشن که این عدالته؟ با رسانه ها

رسانه ها دست کیه؟ همون غارتگران(که به گوجه سر کوچه احمدی نژاد گیر میدادن اما الان دلار بیست هزار تومنی رو نمیبینن)

پس قراره تو نهایتا به زمین بخوری

چون نه مردم مفهوم عدالت رو میدونن

نه متوجهن این نهایتا به صلاحشونه

نه طاقت دارن قسمتهای ناعادلانه ای که وارد  زندگیشون شده بریده و قطع بشه

این میشه که تازه بعد سیلی احمدی نژاد به خودمون اومدیم گفتیم کجای کار ایراد داشت؟

ما که گفتمان عدالت رو حاکم کردیم(هرچند ضعیف ولی خیر بسیار و درس زیادی برامون داشت)

چون نتونسته بودیم مردم رو زمینه ساز عدالت و طبق آیه برپا کننده عدالت بکنیم

این باگهای عدلتخواهی صرف بر مبنای تاریخ اسلام نصفه بعد از اون شش سال و دوسال الحاقی دراومد

الان مردم رشد پیدا کردن، عاقل ها بیشتر شدن

و متاسفانه کار سخت تر شده

چون با همون رفتار مردم، ما هم به همون نتیجه ائمه میرسیم


جامعه ای که حضرت علی رو وادار به مماشات با والیان مساله دار اطرافش میکنه،

امام حسن رو وادار به صلح میکنه

و امام خودش رو برای برقراری حکومت اسلامی دعوت میکنه ولی با اولین پرداخت هزینه این استقرار پشتش رو که خالی میکنه هیچ، اولین صف لشکر مقابلش رو تشکیل میده

در اصل این جامعه ماییم وگرنه حاکم عادل که فرقی نمیکنه...

 

* @گلشید

مخالف بودن با یه مساله لزوما به معنی منتفع بودن از اون مساله نیست

همین دید باعث شده نتونیم کار افراد رو خارج از جناح بندی فکری خودمون تجزیه تحلیل بکنیم

عاقا چرا چینش متن تو نظراتت این طوری می‌شه؟🤔

ممنون از توضیحات خوبت. من البته معتقدم ما از بالاترین سطح، مشکل مماشات و همین‌طور پاسخگو نبودن داریم. 

سلام

چقدر عدالتخواهی نظیر عدالت خواهی آقا امیرالمؤمنین سخت اما شیرین و گواراست. این که مواظب باشی که حتی اندازه سر سوزنی حق کسی توسط دیگری خورده نشه واقعاً به یک مراقبت همه جانبه نیاز داره که تو دنیای امروز از عهده یک فرد برنمیاد و باید گروهی کمر همت ببندند تا عدالتی نظیر عدالت امام علی تو این دوره هم فراهم بشه که متأسفانه بیشتر اوقات این گروه همیشه یه پایه اش لنگ می زنه

مردم عادی انتظار دارن که دولتی ها و مسئولین رده بالا این عدالت رو پایه ریزی کنن اما خب باید این رو هم در نظر گرفت که علاوه بر دولت خود مردم هم مسئولیت برقراریش رو باید بپذیرن که گاهی از روی ترس و گاهی از روی نداشتن علم و آگاهی کافی از پذیرشش سرباز می زنن

ممنون تو این چند تا پست چیزهایی رو فهمیدم که تا حالا نه بهشون فکر کرده بودم و نه حتی شنیده بودم. بازم ممنون و خدا قوت

سلام

ممنون از جمع‌بندی خوبتون

و خدا رو شکر که مفید بوده :) جملات آخرتون حقیقتا خیلی خوشحالم کرد؛ چون همهٔ هدف این پستا، این وبلاگ اصولا، همینه :)
یک بخشی از مسئله که مهم هم هست دنیاطلبی، راحت طلبی، محافظه کاری و بی بصیرتی مردم هست.
اما این مردم جمع شده بودن و اعلام آمادگی کرده بودن و نامه نوشته بودن به حضرت و این ها مردمی هم نبودن که ندونند جنگ چیه و جهاد چیه یا این که طعم عدل این خاندان رو نچشیده باشند.
بخش مهم تر رسانه ها و خواص بودن. معاویه دستگاه تبلیغاتی قوی داشت و خواص رو هم به اشکال مختلف تطمیع کرده بود و به سمت خودش آورده بود. و این خواص بودن که با کمک بی بصیرتی مردم باعث قوت و ضعف دو طرف می شدند. همین خواص و رسانه ها جبهه ی معاویه رو پیروز کرد و حماقت یزید و بصیرت حضرت و فرصت تبلیغی که یزید به اسرای جنگی داد باعث شد هر چه معاویه ساخته بود در عرض چند سال بعد از شهادت حضرت به کلی از بین بره و بنی امیه بعد از قیام های همون مردم تضعیف و نابود بشه. معاویه این روز رو میدید و به یزید هم هشدار داده بود که با حسین علیه السلام در نیافته ... .
بنده بیشتر از این نمیگم و بلد هم نیستم که بگم حتما در ادامه ی بحث های آقای رحیم پور به این موارد هم می رسیم. البته بعضی صحبت ها رو هم تو مطالب قبل گذروندیم.
خلاصه این که خدا رو شکر هنوز فاصله ی مردم ما با مردم کوفه و خواص ما با خواص دوره ی امام حسین علیه السلام زیاد هست.
مردم در اون دوره و در همهٔ ادوار تاریخ، مقهور جو غالب و سطحی‌نگر بودن و هستن. یه وقتایی هم که واقعا می‌خوان حرکت اصلاحی انجام بدن، چون دقیقا نمی‌دونن چی می‌خوان و‌ قراره چی بشه، راحت مدیریتشون می‌کنن.

ان‌شاءالله که فاصلهٔ ما با اونا همین‌قدر که شما فرمودید، زیاد باشه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی