تلاجن

تو را من چشم در راهم...

حیف

شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۵۳ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

از جمله بزرگ‌ترین اشتباهات سال ۹۸ می‌تونم به تلاش نکردن برای پیدا کردن نیمهٔ گمشدهٔ زندگیم اشاره کنم.

اگر اوایل یا اواسط ۹۸ عقد کرده بودم، الان می‌تونستیم به بهونهٔ کرونا بدون جشن عروسی (که به نظر من واقعا جشن رومخِ اعصاب‌خردکنِ باعث اضمحلال روحی آدمی‌زاده) بریم سر خونه زندگیمون.

همه‌گیری بعدی هم که معلوم نیست کِی باشه! :دی



+ نزدیک چهل صفحهٔ ۱۰ در ۱۰ دفترچه یادداشتم، فقط ایده و کلیدواژه دارم برای نوشتن. هر روز هم به خودم می‌گم «دیگه بعد از این چیزی به ذهنت رسید نمی‌نویسی ها!» و بازم می‌نویسم البته :| . بعد این تازه غیر وقتاییه که وسط انجام یه کار دیگه یهو به خودم میام می‌بینم دارم برای مخاطبای یه برنامهٔ تلویزیونی خیالی در نقش کارشناس مسائل فرهنگی_آموزشی حرف می‌زنم :| . راه‌حلی ندارید؟

الان بگم منم به این مسئله به حالت طنز فکر کردم و بعد جدی گرفتمش، چی میگی.

نمیفهمم این زوجایی رو که بخاطر کرونا عروسیشون عقب افتاده و ناراحتن. اگه من بودم سوم اسفند با حضرتش می رفتیم عروسی دو نفره می گرفتیم به همه هم زنگ میزدیم که «شرمنده شرایط اینطوری شد دیگه». میدونی چقد مایه خوشحالی بود؟

اشتباه کردیم مهتاب. از اولش برنامه ریزی برا این کارا نداشتیم متاسفانه.

رفیق خوبی نبودیم تو این قضیه :/ وگرنه لااقل یه تذکری به هم میدادیم. نه؟

 

+ راه حل داشتم نمیزدم کل یادداشتامو به همین دلیل پاک کنم :/ البته این خودش یه راه حله ولی خب تو نکن. من الان تقریبا حس خوبی ندارم.

می‌بینی کارامونو؟:/


منم قبلا یه بار از این کارا کردم، ولی خب قبول کن راه‌حل نیست. پاک کردن صورت مسئله است:/

درباره پینوشت انتهای متن و اون سخنرانیه پیشنهاد میکنم لایو بذارید توش این حرفایی که میخواهید رو بگید.

وای😂😂عالی بود!

+ عه تو هم این مشکلات رو داری؟! 

خب خدا رو شکر، این یعنی من دیوانه نیستم!

شاید هم یعنی جفتمون دیوانه ایم...

حتی در این صورت هم این نشون میده دیوانه تنهایی نیستم و خب خوشحال کننده ست:)

ببین رها همهٔ دوستی‌های واقعی به این نقطه می‌رسن که آدم بتونه بگه اگه پسر/دختر بودی خودم باهات ازدواج می‌کردم!
الان من سه چهار مورد گزینهٔ قطعی این شکلی دارم که یکیشم تویی مسلما. فقط مشکل جنسیت دارن/دارید :دی

نیمه گمشده تنبل بوده و البته کم سعادت :)

احسنت! اون که صددرصد :دی

خوبه که کلیدواژه داری برای نوشتن.ایده‌های  من برای نوشتن داره به منفی میل میکنه

خوب که خب... نسبیه. وقتی وقت و بی‌وقت نیاز داری بنویسی، حتی یکم ترسناکه.

نیمه گمشده رو بیخیال ولی انقدر تردید از مبنا از اساس،چرا؟چی میشه که ادم به این درجه از تردید میرسه؟ پس اون متن اقایون حوزه و اینا، از شدت فکر و تردید و اینا نوشته شد؛ منو بگو که چرا بیشتر راجبش حرف نزدم تا بیشتر بگی اگه نمیتونستم کمک‌ هم کنم، لااقل خودت احساس راحت تری داشتی..

اره اون قسمت واقعا قسمت جالب و چالشی بود. هر آن امکان داشت هری باورش به دامبلدور رو از دست بده و اگه اینطور بود و ماموریتش رو پیگیری نمیکرد، هم خودش هم دوستاش و احتمالا دنیای زیبای جادوگری نابود میشد🙂

به دلیل پاره‌ای از مسائل :)

نه، مشخصا مربوط به اون متن نیست. خیلی پیچیده‌تر و فراتر از اونه.

بلی:)
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

می‌گم شما همونی نبودی که یه مدت زیادی *********** ******* که من شوهر نمی‌خوام و شوهر اخه و جیزه و تنهایی گزینه‌ی خوبیه * ** *** ********

** **** ***** ** ******

اگه قصد انتقاد دارید، ادب داشته باشید.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی