تلاجن

تو را من چشم در راهم...

محکم‌کاری

يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۶:۲۶ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

از جملهٔ اصول مهم زندگی می‌شه به «هر اطلاعاتی باید یه نسخهٔ پشتیبان داشته باشه» اشاره کرد.

بر همین اساس من از عکسا، موسیقی‌ها، یادداشت‌ها و بقیهٔ اطلاعات مهم گوشی، یه کپی تو لپ‌تاپ دارم. شمارهٔ مخاطبینم رو هم علاوه بر گوشی، تو دفترچه یادداشت نوشتم. از همهٔ مطالب این وبلاگ هم (هر مطلب تو صفحهٔ خودش که نظرات رو هم شامل بشه) یه نسخه ذخیره کردم تو لپ‌تاپ و علاوه بر این‌ها، از همهٔ اطلاعات مهم گوشی و لپ‌تاپ، یه نسخه هم تو هارد دارم.

هیچ‌وقت به وسایل دیجیتالی اعتماد کامل نداشته باشید✋


+ در صورت نداشتن هارد و لپ‌تاپ، می‌تونید از راه‌های دیگه استفاده کنید. مثلا اگر توی خونه کامپیوتر دارید، تو حافظهٔ اون بریزید (کاری که خودم قبلا انجام می‌دادم) یا اگر این گزینه هم نیست، اطلاعات مهم‌تون رو بسپرید به دوست یا آشنایی که بهش اعتماد دارید و به هارد دسترسی داره. به هرحال باتوجه به شرایط، همیشه می‌شه یه راهی پیدا کرد.

اتفاقا امروز داشتم به این فکر میکردم که یه فراخوان گلریزون بدهم برای بک آپ گرفتنه فیشای فیشنگار

 

از این هزارتا هر کس 100 تاشو قبول کنه میشه 10 نفر

اگه هر کس 20 تا قبول کنن میشه چند نفر؟

 

قبول کنن که هر کدوم چنتا از فیش ها رو توی یه فایل وورد بریزند بفرستن که یه جا داشته باشمشون روی سیستم

خودتون شروع کنید روزی بیست تا پست رو ذخیره کنید، تا آخر سال تقریبا تموم می‌شه.

چطوری از وبلاگ بک آپ گرفتی؟

عرض کنم که بک‌آپ نگرفتم. دونه دونه پستا رو تو صفحهٔ خودشون باز کردم (که نظرات و جواب‌ها رو هم داشته باشم) و دونه دونه صفحات رو ذخیره کردم. آخر هر فصل هم صفحات جدید رو باید بهش اضافه کنم :)
ولی اگر فقط متن پست‌ها رو می‌خواید، تو وبلاگ نقل‌ بلاگ (که تو پیوندهای من هست) یه روشی گفته واسه این کار.

نوشته هایی از دیگران که دوست دارم رو سیو می‌کنم و تو هاردم نگه می‌دارم. اما هیچ وقت این کارو واسه نوشته های خودم نکردم. نتیجه این که گوشیم شکست، همه ی نوت هام از دست رفتن. لپ تاپم پوکید، همه ی فایل های وردم پریدن. الانم منتظر اون حادثه ای هستم که برای گوشیم اتفاق می‌افته و باهاش قریب به ۶۰۰ تا یادداشتم از دست میره!

هر از چندگاهی هم میرم تو فهرست مطالب وبلاگم و همین طور پشت سر هم پست حذف میکنم :)))

دوستان بفرمایید! شاهد از غیب رسید:)

به نظرم آه نوشته‌های خودت گرفتتت! یکم باهاشون مهربون‌تر باش:)

سلام ممنونم از مطالب خوبتون . سایت ما هم بیاین میتونیم تبادل لینک کنیم rahatchat.com

سلام

راستش من در کنار این بی اعتمادی , یه ویژگی دیگه دارم که موجب میشه رفتارم با شما متفاوت باشه , یعنی اطلاعاتم رو در جاهای مختلف ذخیره نمی کنم

اون ویژگی اینه:

هیچ اطلاعاتی برام اونقدر اهمیت نداره که بخوام برای حفظش این رفتار رو داشته باشم

البته منم یه هارد دارم که تمام اطلاعات و فایلهای ضروری اونجا ذخیره میشه اما اون فایلها و اطلاعات چون مربوط به شخص من نیست برای حفظشون این کارا رو میکنم

مثل فایلهای نقشه ها در شرکت

مثل عکسهایی که خانمم دوست داره...

این مطلب موجب شد به این فکر کنم که چرا تا حالا برای حفظ فایلها و اطلاعاتی که فقط برای خودم مهمن همچین تلاشی نکردم

 

تاملانه خوبی بود

سلام
شاید حستون اینه که اگر این همه تمهیدات برای حفظ اطلاعاتی که خودمون دوست داریم به خرج بدیم، یه جورایی انگار وابسته‌شون شدیم. اگر احیانا اینه باید بگم می‌شه اطلاعات رو بایگانی و حفظ کرد ولی در عین حال وابستگی نداشت بهشون. یعنی الان من اگر همهٔ این اطلاعاتی که گفتم از دست بره، فک نکنم خیلی حس بدی پیدا کنم. تهش یکم ناراحت می‌شم احتمالا و می‌گم حتما خیر تو همین بوده.
و حفظشون هم از جهت صرفا علاقه نیست. مثلا مطالب این وبلاگ سیر تفکر من تو ده سال گذشته است و حفظ و بایگانی‌شون به ذهنم نظم می‌ده. نظرات و جواب‌ها هم که خاطره‌انگیزه. از این جهت نگهشون داشتم.

الحمدلله :)

سلام. یعنی چی دونه دونه صفحات رو ذخیره کردی؟ کجا ذخیره کردی؟ (در جواب ارکیده)

سلام.
مث یه صفحهٔ اینترنتی دیگه. شما یه صفحه رو چه‌طوری ذخیره می‌کنی با مرورگر؟ همون شکلی.
کجا که خب، یه پوشه درست کردم اینا رو ریختم توش🙄
[مگر این که من کلا متوجه منظورت نشده باشم]

خب چه فایده ای داره؟ یعنی اگر سایتمون یه روز پاک بشه بازم اون صفحه بارگیری شده لود میشه؟

بله دیگه :)

نه , وابستگی نیست

به نظر خودم علتش نوع ارتباطی هست که با دوست داشتنی هام دارم

من واقعا نمیدونم چطور باید شرح بدم...

وقتی شما یک غذای لذیذ جلوتون قرار میگیره میتونید ازش عکس بگیرید تا یادش براتون ثبت بشه

اما من میلی به عکس گرفتن ندارم , من وقتی اون غذا رو خوردم , معتقدم اون غذا تمام وجودمه توی تمام اعضا نقش خودش رو ایفا میکنه...

وقتی اون غذا میشه خود من , دیگه چه نیازی به یادگاریش دارم؟

من فراموشکار چیزهایی در ذهنم ماندگار میشه که دیگران متعجب میشن...

البته من واقعا احساساتی هستم و به همین خاطر هم هست ادبیاتم کمی خشک و فلسفیه...

اون ادبیات گارد منه...

خیلی حرفهام رو جدی نگیرید

خب بله... به نظرم این طور هم می‌شه نگاه کرد...گرچه که من شخصا برای نظم دادن به ذهنم به این دسته‌بندی و بایگانی تاحدی نیاز دارم.
یه بار در مورد نحوهٔ مواجهه با مطالب وبلاگ‌ها پرسیده بودم تو وبلاگم، اینم به نظرم از همون جنسه. یعنی نحوهٔ مواجههٔ هرکدوم از ما با «اطلاعات» نوع خاصیه انگار...

اختیار دارید. سلامت باشید :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی