تلاجن

تو را من چشم در راهم...

خانه‌وبلاگ

جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۰۵:۳۸ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
اگه هر وبلاگ شبیه یه خونه باشه، وبلاگای مختلف چه جور خونه‌‌‌ای هستن؟
من با پیوندهای خودم شروع می‌کنم:

بانوچه: یه دوبلکس نقلیه با حیاط کوچولو و سقف و دروازه‌ها و پرده‌های یاسی. دیوارهای کوتاه حیاط و باغچه پر از گل. درخت ندارن تو باغچشون.

هدس: یه واحد متوسط تو یه برجه. یکی دو تا تراس دنج داره و اثاثیه‌ش انقدر ساده و خودمونیه که هیچ‌رقمه به برج‌نشینی نمی‌خوره. تو تراسش واسه پرنده‌ها هم چنتا لونه ساخته و هرچند وقت یه بار سر و صدای پرنده‌ها باعث می‌شه طبقه بالایی‌ها و پایینی‌ها اعتراض کنن. کلا روحیات برج‌نشینی نداره و من جاش بودم می‌فروختم می‌رفتم تو جنگل کلبه می‌خریدم:)

موزه درد معاصر: از این خونه‌های دو طبقهٔ با حیاط مفصل و یه کوچولو قدیمیه که یه جای خوبی از شهره. معلومه از اون خونه‌های بااصل و نسبه که چند نسل به ارث رسیده؛ منتها هیچ‌کس دقیقا نمی‌دونه کی توش زندگی می‌کنه؛ گرچه که معلومه یه چند نفری هستن اون تو:)

بنده: از این ساختمونای بلنده با نمای رومی. حیاط نداره. پارکینگ داره فقط و مقادیری دوربین مداربسته اطراف ساختمون. از این آیفونای پیچیده هم داره که باید عدد و رقم وارد کنید توش.

سیاهه‌های یک پدر: یه خونهٔ پدربزرگانهٔ قدیمی شمالیه. با حیاط بزرگ و کلی درخت پرتقال و نارنج و نارنگی.

Daily me: از این آپارتمانای دوست‌دار طبیعته که مطابق با شرایط محیطی ساخته شده. پشت‌بوم فضای سبز داره، مصرف انرژیش خیلی کمه، تاحدممکن هم از شیشه‌های بزرگ و شفاف تو ساختش استفاده شده. شکل هندسیش هم خاص و تو چشه.

فیشنگار: آپارتمان بیست سی طبقه است. واحدهای خوب، نمای خوب، محلهٔ خوب. کلا مورد خوبیه برای خرید و فروش اگه تا یه حدی پول داشته باشید.

تنها دویدن: صاحبش معماره فلذا سکوت می‌کنم! تنها چیزی که می‌تونم بگم فعلا اینه که همهٔ اصول معماری تو ساختش رعایت شده.

بیمارستان دریایی: «بیمارستان دریایی»ه! یعنی قشنگ یه بیمارستان بزرگ و مجهزه زیر آب با تم آبی. یه شعبهٔ دوم کوچیک‌تر هم داره که حالا فعلا گفتن نگین:)

دردانه: دو طبقه است که هر طبقه یه واحد دوبلکس داره که با هم بشن چهار طبقه:) تو یه خیابون اصلی و یه کوچه است که اسم هر دوشون عدده. پلاک خودشم چهاره. نما و دروازهٔ سفید.

سفر نویسنده: ویلاییه. نمای آجری. کوچیک ولی باصفاست. از این خونه‌ها که وقتی قراره بری مهمونی خونشون، خوشحال می‌شی:)

بخاری: شومینه و آکواریوم دارن خونشون. یه ویلایی جمع و جوره. حیاط کوچولو، باغچهٔ کوچولو. از این پرده‌های پر از جینگیلی پینگیلی هم دارن. دکور اصلی پذیرایی هم کتابخونه است.

تلاجن: تلاجن، دوست داره یه خونهٔ روستایی شمالی باشه:) به نظر شما چیه؟:)

کیمیا هم که «قاق»ـه

 

:)

ای بابا! ناراحت نشید دیگه:) واسه همه که نمی‌تونم بنویسم:) می‌دونید چندتا وبلاگ این‌جا رو می‌خونن و چندتا وبلاگ هست که من می‌خونمشون؟ :)
از همین پیوندهای خودم هم که گفتم شروع می‌کنم بازم فقط چندتا رو نوشتم.

خیلی ذوق کردم از خونه‌ای که دارم. برم چایی بذارم  :))

 

تلاجن یه خونه روستایی ساحلیه. ازونا که یه قایق لب دریا تلوتلو میخوره و تور پهن شده روشون.

آخ جون! مهمونی:) بعد خوبی مهمونی تو خونهٔ تازه عروس دومادا اینه که همه چیز جدیده. بعدم انقدر ذوق و سلیقه و حوصله دارن اول زندگی که آدم مدام با چیزای غافلگیرانه مواجه می‌شه:)

عه! از این مدلای «پشت دریاها شهریست» و اینا؟ خوبه! پس از این به بعد به جای «سهراب قایقت جا داره؟» بگید «مهتاب قایقت جا داره؟» :)
واسه آشناها جا نگه می‌دارم :))

اول تصورم از وبلاگ تو رو بگم بعد بخونم پستتو.

وبلاگ تو توی ذهن من یه کلبهٔ کوچیک و آروم وسط جنگل سرسبزه. از اینا که تو کارتنای خارجی قدیمی دیدم زمان بچگی.

ای جان! آی لاو یو!
فقط بی‌زحمت یه چندتا کلبهٔ دیگه هم اون دور و بر باشن از تنهایی دق نکنم:) قربون دستت:)

وااای تصورم ازت همون چیزیه که خودت دوست داری

منم تصور تو رو دوست داشتم از وبلاگ خودم :دی

بلی:) خوشحال شدیم به واقع:)

قربان شما:)
چیزی کم و کسره بگو بگم بچه‌ها بیارن. تعارف نکن :))

خانه‌وبلاگ بنده و چارلی نود درصد شبیه تصور من بود. 

من با توجه به  اون قالب قبلی‌ای که داشتین نمیتونم تصور دیگه‌ای جز خونه زیر‌دریایی داشته باشم. خیلی خوبه ولی :)

عه تو هم همین حسو داری بهشون؟ چه باحال:))

عاقا اون قالب مال زمان صلح بود! الان زمان جنگه :دی
[ولی انصافا خونهٔ زیردریایی هم در نوع خودش باحاله. سپاس:) ]

سلام مه‌تابِ بی تاب :) 

 

ما بر آنیم فرهنگ زیست جنگلی را به برج ها بکشانیم :)))

برای همین نمی فروشیم ؛)

 

 

تلاجن ... مکانش مهم نیست. اما می شد یک خانه تیمی باشد، مال بچه هایی که دنبال ایدئولوژی می روند، می دوند. کوچیک، دنج، ساده. ولی پرهیاهو و پر آرزو. 

سلام:)
وات داز ایت مین؟ «مهتابِ بی‌تاب؟» :)

آی آی آی! اینا نشونهٔ رسوخ فرهنگ کاخ‌نشینی تو وجودته:) بی‌خود بهونه نیار:)

اوه! اوه! خونهٔ تیمی که می‌گی یاد خونه‌های تیمی ماجرای نیمروز میفتم! خدا به خیر بگذرونه:)

سلام

چارلی دقیقا همینو تداعی میکنه‎:D

بقیه رو هم بجز یکی دو مورد خیلی نمیخونم نمیتونم چیزی بگم 

ولی برای خودت احساس میکنم یه خونه کوچیکه ولی همه چیز حساب و کتاب داره

یعنی ممکنه سه تا کابینت داشته باشی ولی همونم طور خاصی برای برآورده کردن نیاز خاصی طراحی شده و توی خونت از شیر مرغ تا جون آدمیزاد پیدا میشه

همه چیز دم دسته ولی دیده نمیشه و توی ذوق نمیزنه

ظاهر خونت خلوته ولی توش حسابی ریزه کاری پنهان داره برای جاسازی و شلوغ و پلوغ ولی مرتبه 

سلام:)
فاطمه هم با خونهٔ چارلی موافق بود. معلومه تو ذهن هممون همینه:)

چه خونهٔ باحالی:) اگه یه روز خونه‌دار شدم همین‌جوری می‌چینمش:)

بی تابیِ این چند وقته ی حضرت عالی مد نظرم بود که نوشتم مه تاب بی تاب !

.

.

نه. خونه تیمی هایی مدل خونه ی آلنی و مارال. توی رمان آتش بدون دود نادر ابراهیمی.

بی‌تابی تموم‌نشدنی...

اوه اوه! بدتر شد که :)
تو تا منو به کشتن ندی دست برنمی‌داری ظاهرا :دی

اگر سر به سر تن به کشتن دهیم ، از آن به که کشور به دشمن دهیم :)))

کجا رفتن آرمان هات عزیزم؟؟ ؛)

بنده از همین تریبون داشتن چنین آرمان‌هایی رو تکذیب می‌کنم:)
اون موقع جوون بودیم داغ بودیم حالیمون نبود :))

سلام

الحمدله بابت همچین خونه ای که برام متصور شدین... علاوه بر اون درختها که نام بردین من درخت سیب و آلوچه هم داشتم تو اون خونه که شما ندیدید احتمالا...

اونا رو بیشتر به خاظر شکوفه های بهاری شون کاشتم...

البته میوه شون هم توی فصل خودشون که غوغاست...

 

اما شما:

یه خونه توی یه محیط شهری... از اونا که تو حیاظشون حوض دارن...

هدر وبلاگ خانم الف یادتونه؟

فقط اون باندش رو حذف کنین... یه همچین خونه ای....

تا حدی با توصیفات خانم "من..." هم موافق و همسو هستم...

خونه ای که دکوری های نوستالژیک هم داره...

سلام:)
حالا ان‌شاءالله بهار بشه می‌بینیمشون:)

خونهٔ شهری که حوض داشته باشه؟ چه خوب:) متشکرم:)
خوشحالم شبیه هدر خانم الف یا توضیحات من عزیز به نظر میاد:)

نه بابا! ناراحت چرا؟

شوخی کردم

 

خیره ایشالا

خب الحمدلله

"حقیقت روشن" چیه اونوقت؟ متشکّرم.

یه ساختمون چندطبقهٔ تقریبا نوسازه تو یه محلهٔ پررفت و آمد.

بد بختی خونه من ویرونه

بسازیدش دوباره:)

سلام

اوممم... من کپرنشینم. از این چادرایی که وسط یه بیابونه. و هر لحظه دلم میخواد بزنم زیر ستون اصلیش که بریزه و خیالم راحت بشه که بی خانمان شدم [خنده خبیثانه]

 

+ آقای ن. .ا هم بنظرم بی خانمان باشن. انگار نوشته بودن که پنج تا وبلاگ تا الان ترکوندن یا نمیدونم تو پنج سال چندتا وبلاگ ترکوندن! شما زلزله اید برادر! اجازه بدین خونه به اسمتون نباشه [لبخند]

 

+ تلاجن... تلاجنو دوست دارم داخل خونه ش شبیه خونه های روستاهای نطنز باشه. خونه هایی که بوی نم میدن. شبیه اونی که عکسشو همسرم گذاشتن روی هدر وبلاگم...

فقط خدا نکنه اتفاق سیاسی ای بیفته که از بس سر و صدا میکنه نمیذاره اهل خونه ش بخوابن [خنده]


+ پرواز هدس رو هم باید آمپول بزنم به خودش و خونه ش...


+ دلم برای دوست یزدیم توی وبلاگ موزه هم تنگ شد یهویی... یادش بخیر... چه خوب که اسما رو نوشتین. ممنون.

سلام
اتفاقا به خونهٔ شما بیش‌تر میاد اون عکسی که هدرتونه:)
من همون خونهٔ روستایی شمالی باشم بیش‌تر بهم میاد. مختصاتشم بهتر بلدم:) بوی نم هم که جزء زیست‌بوم ماست.‌ اونم لحاظ می‌کنیم، خیالتون راحت :)

هیچ بعید نیست تبدیل به موجودی بشم که دیگه راجع به مهم‌ترین مسائل سیاسی هم ننویسه... اتفاقات اخیر واقعا فراتر از حد تحمل من بودن... تا مدت‌ها تو شوکم احتمالا...

+ منم میام می‌خواید به ارغوان آمپول بزنید:) من دست و پاشو نگه می‌دارم در نره :دی

+ عه، یزدی هستن ایشون؟ نمی‌دونستم. وبلاگ جالبی دارن به هر حال:)

خدا رو شکر که دوست داشتید. خواهش می‌کنم :)

چه جالب

بیمارستان دریایی رو نمیشناختم...

عجب نویسنده خفنی داره

کیه صاحبش؟ اگه به تورم بخوره... از این دکترای انقلابی... پوستشو میکنم [خنده]

بلی بلی... فرزند شهید هستن و از این پزشکای سوپرفعال انقلابی. گول اسمشون رو هم نخورید. خانومن:)
[یه وبلاگ دیگه هم دارن الان. می‌خواید به خودشون پیام بدید نشونی رو بهتون بدن]

چشمم روشن. توطئه می چینید علیه من ؟

 

 محض اطلاع شما، پیرو آمپولی که خانم صهبا می فرمان، من یه ویال ویبریو کلرا دستم دارم :))) 

حالا ببینم دل و جگر نزدیک شدن دارید یا نه ^____^ 

یا خدا! قحطی باکتری بود حالا؟:)
خودت روت می‌شه بگی دو‌ تا از آشناهام وبا گرفتن؟ :دی

=))))))))) تا خونه شما پرانتز

جالب بود. جالبتر اینه که واحد آپارتمان فعلیمون هم تقریبا تو چنین مکانی هست. البته حیاط هم داره. تشریف بیارید منزل در خدمتتون باشیم :)

جالب‌تر این که یکی دیگه از خواننده‌ها هم تایید کرد این تصور رو :)

سلامت باشید:))

داستان اون آمپول بر میگرده به وبا. واسه همین این باکتریو گفتم.

من که مشکلی ندارم :))

حالا من هیچی، به خانم دکتر رحم کن و اون دو تا نی‌نی طفلکی:)

+ ویبریوکلرای زمانه‌ات را بشناس😁

چه جالب... وب فرزند شهید نخوندم تا حالا... نمیدونم چی بگم. یهویی برم بهشون پیام بدم که آدرس اون یکی وبتونو به من بدین؟

حالا همین وبشو دنبال کردم. اگه قسمت باشه باهاش بیشتر آشنا میشم. اگه هم نباشه بی لیاقتی منه که نتونستم با فرزند شهید دوست بشم...

 

پرواز چی میگی شما؟ وبا رو او آر اس میدن و رهاش میکنن تا خودش خودبخود خوب بشه. رو حرف منم حرف نباشه. والسلام

ای بابا سخت نگیرید خانم دکتر:) این بیمارستان دریایی فعال نیست الان. اون یکی فعال‌تره و نشونیش رو هم یه سری خانوما که ایشون می‌شناختن که خواننده‌ٔ وبلاگشون بودن، دارن. اگه می‌خواید من ازشون بپرسم بهتون اطلاع بدم:) [قبلا هم پرسیدم واسه یکی دیگه از دوستام که ایشون خوب نمی‌شناختنش، ولی گفتم خودتون ارتباط بگیرید بهتر باشه، ولی بازم اگر خواستید بفرمایید من ازشون می‌پرسم و بهتون می‌گم:) ]

@ پرواز :)

+ نظرات بقیه و نخوندم. بعدا میام نظرات صابخونه هایی که توصیفشون کردیو میخونم.

+ خونه ام خودم بود. دوس داشتم. اگه ی روز خونه داشته باشم همینیه ک تو میگی. تو پاسیو یا تراسم یه باغچه میزنم البته.

+ تلاجن خونه چوبی کوچیکیه تو جنگل. رو درخت. از اینا ک یه بالابر چوبی بهش وصله و قرچ قرچ یواش یواش با یه اهرم چوبی و یه بند میره بالا تا به تراس برسه. کلی لامپ رنگی رنگی بهش وصله. کلی ام گل و سبزی.

کجایی تو پس دختر؟:)

هرچی خودم دوست داشتم تو خونه‌ت گذاشتم که چون قراره زیاد بیام پیشت راحت باشم :دی

ای جان! خونه‌درختی یعنی؟ چشمام قلبی‌قلبی شد که:))

بیا همین یه آرزو رو محقق کنیم.

بیا تو یه خونه جنگلی داشته باش و دلم ک برا طبیعت تنگ شد بیام خونه ات، منم یه آپارتمان داشته باشم که تو دلت امکانات خواست بیای اونجا.

بیا همین یه کارو بکنیم لااقل.

هعیییییییی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی