تلاجن

تو را من چشم در راهم...

گزارش ماوقع

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۳۰ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
آدم باید یکی رو داشته باشه که بتونه از ته دل از حرفا و شوخی‌های به‌جاش بخنده. هم‌زمان بشه رو شونه‌هاش گریه کرد. هم‌زمان بشه همهٔ غصه‌ها و نگرانی‌هات رو براش تعریف کنی و انقد محکم و فرهیخته و اهل معنا باشه که بتونه با لحن، کلمات و نگاهش آرومت کنه.
اینا رو تو همین چند روز که پر از نگرانی و غم و اضطراب بودم فهمیدم. قبلا هیچ‌وقت انقدر به نظرم مهم نیومده بود، گرچه الان هم البته صرفا متوجه اهمیتش شدم ولی به هرحال بازم کاری نمی‌شه کرد.‌ می‌فرماد: یافت می‌نشود جسته‌ایم ما.


+ مراسم از جهت تاثیری که فکر می‌کردم برام داشته باشه خوب بود الحمدلله. گرچه این خشم و ناراحتی تموم نشده و نمی‌شه هم.
+ همون طور که احتمالا تصاویر و فیلم‌ها رو دیدید، بسیااااااار هم شلوغ بود. یعنی اگه یکی دو‌ درجه دیگه شلوغ‌تر بود، خفه می‌شدیم احتمالا.
+ من خودم نرسیدم که بتونم تو خود دانشگاه باشم. در حالی که ساعت هفت میدون فردوسی بودم ولی تا نزدیکی سردر دانشگاه بیش‌تر نشد که بریم و واقعا فکر نمی‌کردم این طوری بشه و‌ الا حتما زودتر حرکت می‌کردیم ولی خب الخیر فی ما وقع. مثلا شاید یه خوبیش این بود که ما جزء اولین گروه‌هایی بودیم که کاروان شهدا رو موقع خروج از دانشگاه دیدیم.
+ سیستم صوتی برای ما که بیرون بودیم؟ افتضاح. [عجیبه واقعا برای جمهوری اسلامی با این همه سابقهٔ برگزاری چنین مراسمی]
+ بعد مراسم یه سر هم رفتیم بهشت زهرا قطعهٔ شهدا و حق هم همین بود. یعنی اصلا اگه نمی‌رفتم یه چیزیم می‌شد احتمالا و وقتی داشتیم برمی‌گشتیم، هلیکوپترهای حامل پیکرهای شهدا رو دیدیم، به سمت افقی که مایل به غروب بود... یه نمای دل‌انگیز جهت حسن ختام...(هرچند خیلی دلم می‌خواست خیلی بیش‌تر می‌موندیم تو بهشت زهرا و نمی‌شد)
+ همهٔ این کارها رو به نیت و نیابت از همهٔ اونایی که دوست داشتن تو‌ مراسم باشن و به هر دلیلی نبودن انجام دادم، فلذا خیالتون راحت. همهٔ اونایی که دلتون تو مراسم تشییع بود، کنار ما بودید.
+ یه اضطراب سنگینی تو وجودم هست از هر تصمیمی که قرار باشه ایران بگیره. اون آدم بند اول رو برای این اضطرابه نیاز دارم.
+ و نکتهٔ مهم آخر: عصر جدیدی آغاز شده. خواهیم دید.


بعدنوشت: یادم رفت اینو بنویسم؛ دیروز از یکی از این فال‌فروشای تو مترو فال حافظ خریدم و حدس می‌زنید چی بود؟
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور...
اینم عکسش.

سلام تسلیت...

ما هم از متروی میدون انقلاب خواستیم بیایم بیرون حدود چهل دقیق طول کشید بعد هم هرچقدر فکر کردم نتونستم خودمو راضی کنم پشت سر رهبر قاسم سلیمانی براش نماز نخونم

دانشگاه برخلاف بیرون جاداشت و خلوت بود، و سیستم صوتی... ترکیب کارهای سپاه و شهرداری تهران...

دور میدون اقلاب سه تا مداح بود با سیستم جداگونه و ...

ولی بعدازظهر بهتر شد و میدون آزادی وداع عالی بود

ماهم بعدش دلمون نیومد صاف بریم خونه، قصد کردیم یه سر بریم امامزاده و به شهداهم یه سلام بدیم این شد رفتیم و فهمیدیم پنج شب مراسم فاطمیه حامدکاشانی و محمود کریمی شروع شده و روضه مادر کنارشون بودیم...

قبول باشه...

سلام. تسلیت متقابل. قبول باشه ان‌شاءالله:)

دانشگاه رو دیگه بستن از یه ساعتی به بعد. حالا نمی‌دونم سر مسائل امنیتی یا واقعا جا نداشت (که تو می‌گی داشت) یا هرچی. ان‌شاءالله دفعهٔ دیگه برای یه مراسم خوشحال‌کننده جمع شیم تو دانشگاه و این دفعه دیگه زودتر راه میفتم:)
به شوخی به دوستام می‌گفتم «الان ما اصحاب یمینیم ولی اینا که تو دانشگاهن، السابقونن:)»

اصلا نگم برات از سیستم صوتی! حالا ما که باز صوت مراسم اصلی رو با تاخیر و صدای اضافه و ابهام صدا تو بعضی قسمتا داشتیم، دوستم که انقلاب بود می‌گفت همینم نداشتن! آیا واقعا ممکن نبود از شب قبل تو فواصل مشخص ماشین‌های حاوی بلندگوها رو مستقر کنن که صوت مراسم رو برای همهٔ شرکت‌کننده‌های خیابون‌های اطراف بدون مشکل پخش کنن؟ آیا ممکن نبود اون پرچم‌هایی که رو بلندگوها نصب بود رو قبلش اتو کنن که انقدر چروک نباشه و مرتب هم نصبش کنن؟ آیا ممکن نبود این همه نیروی امنیتی، مسیر حرکت خانم‌ها و آقایون رو از هم تفکیک کنن که تو اون شلوغی ما انقد سختمون نشه؟
احتمالا می‌شد، ولی خب چون جمعیت هم واقعا زیاد بود می‌بخشیم و فراموش می‌کنیم:) ان‌شاءالله خداوند کمی نظم و خوش‌سلیقگی بیش‌تر در کنار این شور و شعور عمیق و دوست‌داشتنی به ما عطا کنن:)

والا ما هم تلاش کردیم تا آزادی بیایم ولی از انقلاب دیگه کلا مسیر قفل شد و خیلی باید معطل می‌موندیم که بتونیم برسیم (یا حتی از مسیرهای دیگه بیایم) یعنی کلا تو انقلاب محاصره شده بودیم:) بعدم چون می‌خواستیم بهشت زهرا بریم و یکی از بچه‌ها هم دیرش شده بود و باید زودتر برمی‌گشت ترمینال که برگرده شمال، دیگه چاره‌ای نموند غیر این که یکم واستیم تو همون انقلاب تا مسیر برگشت خلوت شه و دوباره بیایم سمت دانشگاه و فردوسی و مترو و...

عاقا من به نظرم اینا رو که می‌تونن هر شب هر شب پاشن برن هیئت چیذر، باید با معیارهای خیلی سخت‌گیرانه‌تری حساب و کتاب کنن تو روز قیامت! والا! با این همه امکانات:)

سلام

قبول باشه

اگه میدونستم تشریف آوردین هماهنگ میکردم بیاین منزلمون استراحت کنین. منزل خودتون البته... [لبخند]

اگه هنوز اینجایین قدمتون روی چشممون.

سلام.
ممنونم. همچنین از شما:)

سپاس فراوان خانم دکتر:) ممنون از محبتتون:)
نه دیگه دیشب برگشتیم :)
ان‌شاءالله برای تولد دخترای گلتون مزاحم می‌شیم :دی

جمله اول پی نوشت یکی مونده به آخر: منم همینطور.

عه! پس بیا بریم با هم بگردیم اون آدم بند اول رو پیدا کنیم. بعد می‌دیم کپی سه‌بعدی بگیرن ازش، یکی مال من یکی مال تو :دی

و اینکه، واقعاً دلم میخواست اونجا باشم.

قبول باشه

سلامت باشی:)
مطمئن باش که بودی :)

آفرین به این همت

چقدر من زیاد آدم می دیدم از استانهای مختلف اومده بودن

با خانواده و زن و بچه!

درباره شلوغی و ازدحام هم اشاره کنم به همین مصداق که هر 200 متر که جلو میرفتیم چندین لنگه کفش و کلاه و دستکش و اینها می دیدم که از خلق الله جا مونده که نتونستن برش دارن :) و یه جا جمع کرده بودن انتظامات

والا همتی نبود خیلی. انقد که خدا خودش همه چی رو راحت و بی‌دردسر جور کرد:)

خیلییییی شلوغ بود. نرده وسط خیابون جلوی سردر دانشگاه کج شده بود و هر آن می‌ترسیدیم سقوط کنه که خدا رو شکر در این حد نشد و مقاومت کرد:) کلا مقاومت تو این مملکت به اشیای بی‌جان هم منتقل شده:)
من که انقد پام لگد شد دیروز گفتم لابد کفشم پاره شده ولی خدا رو شکر اونم مقاومت کرد:))

حالا لباس مهم نیست، من بیش‌تر نگران بچه‌هایی بودم که یکی دو جا دیدم مامان باباها دنبالشون می‌گشتن، هرچند مردم خیلی مراعات می‌کردن انصافا و احتمالا پیدا شدن.
گل گلایل منم تو اون شلوغی کلا داغون شد:(

تهرون راهپیمایی بیست و دوی بهمن هم مختلطه و همه خانوادگی میان و اصلا امکان جداسازی مثل بقیه شهرها نیست فقط اونموقع یه لاین مسیر رفت به سمت میدون آزادیه یه لاین برگشت به سمت فردوسی که از اول صبح هم یه عده دارن برمیگردن😁 البته پیاده روها هم محل ازدحام جمعیت نیست و ترافیک روانه

دیروز علاوه بر جمعیت دوبرابری به نسبت ۲۲بهمن و بهم ریختن سیستم همیشگی، یه عده آدم جدید😁هم اومده بودن که مشخص بود با امثال این مراسم آشنا نیستن و یکم با مدل ترافیک و شلوغیش غریبه بودن و اذیت شدن. اون میله های جلوی دانشگاه تهران عادت دارن😁 مرغ عزا و عروسی ان‎:D تجمع میشه اونا رو میکنن، شورش میشه راهپیمایی میشه جشن میشه اونا وظیفه شون کنده شدنه‎:D

توی جمعیت اکثر اوقا سرم پایین بود نگاه میکردم چقدر کفش ملت داغون شده! یدونه کفی کنده شده کفش و یه آقا با یه لنگه کفش هم دیدم خلاصه با اموال و جانها ملت جهاد کردن‎(:‎

یکشنبه هم فراخوان دادن بیاین مجموعه سرچشمه پرچم آماده بکنیم چون شهرداری برای فضاسازی کاری نکرده‎:|‎ یعنی کار خیلی هول هولکی شده بود و چون شهرداری کمک خاصی نکرده بود هرکس با توان خودش اومده بود

سیستم صوتی بعد از نواب دیگه تقریبا هماهنگ شد و مداح ها واقعا جون گذاشتن و عالی بود

ماهم رسیدیم انقلاب گفتن بسته اس اصلا جلو نرید ماهم رفتیم کارگر شمالی یکی از فرعی ها به سمت آزادی یه دو سه ساعتی استراحت کردیم و نمازخوندیم بعد از همون فرعی ها رفتیم تا تقریبا به اصل موضوع رسیدیم

شنیدم شب برگردوندن حرم امام و کسایی که اونجا بودن خوشبحالشون...

 

*والا ما هرشب هرشب نمیریم بخدا! اینم یهو طلبید و احتمالا دیگه به این زودی ها اون طرفها نتونم برم. در واقع اولین بار بود مراسم خاصی اونجا بودم. تو پرانتز بگم یه بار که برای غبار روبی اول محرم رفته بودیم کمک، آقای حدادیان پدر شهید حدادیان تولیت امامزاده گفتن اگه میخواین ما اینجا جا داریم دهه محرم بیا پیش ما، که چشم سفیدانه گفتم من دهه محرم میرم هیات میثاق‎(:‎

خواستم بگم اگه حساب کتاب اون هیات رو بخوان بکنن شاید سخت تر باشه‎:))

اون سربندای قرمز یا منتقم رو دیدی؟ من ازونا خیلی دلم میخواست ولی هیچ جایی نمیدادن

دیگه نزدیکای آزادی بودیم دیدم یه نوار قرمز روی زمین افتاده برداشتم دیدم سربند یا منتقمه‎(:‎ به یه نفر هم تو مترو خودکار و لواشک دادم بهم یه گوگولی پایین چفیه که تبرک شده بود داد یه پرچم زرد حزب الله هم تو امامزاده بهمون رسید! خلاصه با برکت بود:))

نه حالا اصل مختلط بودنش که مسئله‌ای نیست. تو شهرای دیگه هم هست چنین چیزی، یعنی مثلا مختلط و خانوادگی شروع هم نشه، به این‌جا ختم می‌شه، منتها مسئلهٔ اینه که متاسفانه یه عدهٔ معدود مریضی بین جمعیت بودن که... بگذریم:)
به هرحال مدیریت یه جمعیت هفت میلیونی تو خیابون رو کاغذ راحت به نظر می‌رسه و مسلما در عمل خیلی پیچیده‌تره. مشکل من ولی اینه که ما به سادگی می‌تونیم از ناهماهنگی‌ها و اشتباهات درس بگیریم که باز ادامه ندیم ولی این کار رو نمی‌کنیم و تو یه سری چیزای ساده‌ای لنگ می‌زنیم:)

آره منم لنگه کفش و دستکش و شال و این چیزا دیدم تو راه:)

واقعا شهرداری کاری نکرد؟! چه بی‌شعورانه! حقیقتا باید متاسف باشم واسه مردم تهران با همچین شورای شهر و شهرداری‌ای اگر عمدا هیچ کمکی نکردن.
پس اگه اینا که دیروز پخش می‌شد، از گل و پوستر و پرچم قرمز و... کار خود مردم بوده دمشون گرم واقعا. خیلی زحمت کشیدن. مخصوصا ایده و اجرای اون پرچمای قرمز خیلی خوب بود. بماند آش و چای و شیر صلواتی که تو مسیر رفت پخش می‌کردن و البته ما از هیچ کدوم از خوراکیا برنداشتیم که فی‌الواقع پشیمونم الان:)

آره ما هم اگه عجله و برنامهٔ دیگه نداشتیم بیش‌تر منتظر می‌موندیم ولی نمی‌شد. عوضش حدود دو و نیم که راه افتادیم بریم بهشت زهرا مترو خیلی خوب و در مجموع نسبتا خلوت بود و راحت رفتیم و برگشتیم.

* پروردگارا! لطفا یه پروتوکل ویژه برای حساب‌رسی خانم «من» طراحی کن که توش همهٔ این امکانات بی‌شمارش لحاظ بشه! با تشکر:))

روی چه حساب عصر جدیدی آغاز شده؟! و این عصر جدید مد نظر شما به نفع ماست یا به ضرر ما؟

والا به نظرم خیلی بدیهیه. وقتی اتفاقی می‌افته در ابعاد بزرگ که سابقه نداشته، یعنی می‌تونه شروع سلسله اتفاقات دیگه‌ای باشه که نهایتا مسائل رو به قبل و بعد خودش تقسیم کنه. از این جهت می‌شه به سادگی گفت که عصر جدیدی شروع شده.

مثل اینه که تو روزای اول جنگ ایران و عراق از کسی بپرسید الان این اتفاق به نفع ماست یا ضرر ما. اولا که چنین اتفاقی هیچ وقت فایدهٔ خالص نیست، اما بسته به اتفاقاتی که در آینده می‌افته می‌تونه فوایدی خیلی بیش‌تر از ضررش داشته باشه و اینا بستگی داره به کاری که ما انجام بدیم. ولی عجالتا برداشت فعلی من اینه که در نهایت ماجرا این اتفاق به نفع ماست.

مثلا بعد زدن هواپیمای مسافربری ما عصر جدیدی شروع شد؟!

نشد؟ جنگ تموم شد دیگه.

آهان اگه از اون لحاظ منظورتونه که امریکا ایران رو سر جاش نشوند که درسته. ممکنه این بار هم همین کارو کرده باشه یا اینکه هنوز بیشتر بخواد گوش مالی بده!

بله. در اون زمان این طور شد. ولی نکته این‌جاست که آمریکا، آمریکای اون زمان نیست الان و ایران هم همین طور.

سلام

سیستم صوتی افتضاح به نظر من هم خیلی عجیب بود. من اولش سوال مطرح می کردم که نمی شد یه تلویزیون پخش زنده در میدون انقلاب باشه که ما مراسم نماز رو ببینیم؟ بعد که کاروان شهدا رو آوردن، آقایون زمزمه کردن که اقلا یه روضه ای بخونین و چون هیچ برنامه ای نبود خودشون همنوا فرازهایی از زیارت عاشورا رو خوندن، متوجه شدم که خواسته تلیویزیونم خیلی زیاد بوده.

سلام.
حالا بمونه بین خودمون ولی ایده‌آل اصلی منم همین بود؛ منتها وقتی رفتم دیدم اوضاع چه‌طوریه، حس کردم حتی مطرح کردنش هم زیادی خوشبینانه است:)
فعلا همون سیستم صوتی خوب رو مطالبه کنیم تا بعد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی