هر احساسی (خشم، ترس، عصبانیت، نفرت، عشق و...) به دلیلی به وجود میآید و به دنبال هدفی است. بروز احساسات خام و فرآورینشده، مهمترین دلیل تحقق نیافتن اهداف شکلگیری آن احساسات است.
شکل خالص احساس، مادهٔ خامی است که غریزه و طبیعت به ما عرضه میکنند. میزان، کیفیت، نوع و جهت فرآوری این مادهٔ خام، کیفیت انسانیت یک انسان را نشان میدهد؛ و نکتهٔ خیلی مهم این است که استمرار فرآوریهای باکیفیت، نحوهٔ بروز آن مادهٔ خام اولیه را تحتتاثیر قرار میدهد.
به عبارتی محصول نهایی باکیفیت، من و شما را مستحق دریافت مواد اولیهٔ بهتر میکند و نهایت ماجرا آنجاست که حضرتشان فرمود:
«هرکس فاطمه (/علی/فرزندان معصوم علی و فاطمه) را بیازارد، مرا آزرده است و هرکس مرا بیازارد، خدا را آزرده است.»
[یعنی انسان به جایی میرسد که در موقعیتی ناراحت میشود که اگر خدا هم بود ناراحت میشد و در جایی خوشحال میشود که اگر خدا هم بود خوشحال میشد. و خدا کیست؟ وجودی که حق مطلق است و نفع و ضرر شخصی و رذایل اخلاقی انسانی باعث خشنودی یا خشمش نمیشود. ناراحتی او به دلیل دوری از حق، عدالت، خوبی و خوشحالیاش به دلیل نزدیکی رفتار پیشآمده به اینهاست. آن هم تازه با لحاظ کردن شرایط مخاطب]
+ تکمیلی:
۱) علت ایجاد احساسات به باورها و غرایز برمیگردد. تلاش برای بروز صحیح آنها به ادب، انصاف، موقعیت، مخاطب و وظیفهشناسی نیاز دارد.
حرکت در این مسیر، باورها را به مرور اصلاح میکند و غرایز را در حد خودشان به تعادل میرساند.
مجموع این اتفاقات شخصیت یکپارچهٔ ویژهای از آدمیزاد میسازد.
۲) به جهت همهٔ آنچه که گفته شد، انسان باید قادر باشد احساسات مختلفش و ریشههایشان را در درجهٔ اول، دقیق و بدون فریبکاری، برای خودش تشریح کند. مثلا باید بتواند اسم حس «حسادت» را برای راحتی خودش، چیزهای دیگری نگذارد.
۳) پیشبینی میشود در مراحل بالاترِ تلاشهای گفتهشده در جهت فرآوری احساسات (بروز صحیح، بهاندازه، بهموقع و مخاطبشناسانهٔ آنها)، زحمت و دشواری مراحل ابتدایی به حداقل و حتی به صفر برسد. اینجا میتواند جای عجیبی باشد. شاید نقطهٔ عطف انسانیت.
سوال:
رابطهٔ آگاهی و احساس چهطوریه؟ مثلا برای ترس: اوّل میفهمیم و بعد میترسیم (نمود ظاهری ترس - ترشح هورمونها و انقباض عضلات) یا اول میترسیم و بعد از ترس آگاهی پیدا میکنیم؟