تلاجن

تو را من چشم در راهم...

خانهٔ ما

يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۳۴ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
شبکهٔ محترم افق، قبلاها برنامه‌ای پخش می‌کرد به اسم مستند-مسابقهٔ «خانهٔ ما» (نمی‌دانم الان هم هست یا نه) و در میزان جذاب بودنش همین بس که منِ به‌کلی‌ فراری از تلویزیون، حواسم به روز و ساعت پخشش بود که از دستش ندهم.
خط اصلی مسابقه به این شکل بود که چند خانوادهٔ مختلف باید طی مراحلی، هم با کسب درآمدهای خانگی و هم با صرفه‌جویی در هزینه‌ها، در پایان مبلغ بیش‌تری را در حساب بانکی خانواده (که ابتدای مسابقه شارژ شده بود) ذخیره می‌کردند.
مسابقه هم شامل مراحل مختلف مهمانی، سفر و کسب‌و‌کار خانگی بود.
من دو سری از این مسابقه را دیدم و به نظرم ایدهٔ جذاب و خلاقیت‌های جالبی در آن بود. مخصوصا از جهت مواجهه با سبک زندگی انسان ایرانی، فضای نسبتا خوبی ساخته بود.
الغرض، در یکی از قسمت‌های مسابقه، که دو خانواده مهمان خانوادهٔ سوم بودند و مرحلهٔ کسب‌و‌کار خانگی پشت‌سر گذاشته شده بود، دوربین از خانواده‌ها، قبل از مهمانی فیلم می‌گرفت. دقت کنید، مرحلهٔ قبلی گذشته، میزان درآمد و امتیازها هم مشخص، همه چیز تمام شده و خانواده‌ها در مسیر مهمانی بودند؛ نکتهٔ خیلی جالب این بود که والدین خانواده‌ها در آن سکانس مربوط به قبل شروع مهمانی، به فرزندشان به طور اکید توصیه می‌کردند که دربارهٔ ایدهٔ کسب‌و‌کار خانوادگی خانواده‌شان در مهمانی صحبت نکنند و مطلقا چیزی نگویند. این سکانس خیلی جذاب و تا حدودی خاطره‌انگیز بود. خاطره‌انگیز به جهت یادآوری خاطرهٔ دفعاتی که چه در خانوادهٔ خودمان، چه خانواده‌های اطراف، با چنین تفکری مواجه شده بودم. یک جور تفکر پنهان‌کاری در مورد مسائل بی‌اهمیتی که بیانشان جزء اسرار خانوادگی نیست؛ تابوی حرف زدن در مورد مسائلی که به دلایل مبهم و غیرقابل‌توضیحی دلمان می‌خواهد از بقیه پنهان کنیم یا حتی بعضا درباره‌شان دروغ بگوییم! چرا؟ نمی‌دانم؛ ولی برداشت من این است که ما در مجموعه‌ای از پنهان‌کاری‌های غیرلازم زندگی می‌کنیم. ما در مجموع آدم‌های شفافی نیستیم و وقتی ذهنیت مردمی شفاف نباشد، مطالبهٔ شفافیت از مراکز تصمیم‌ساز، اجرایی و قضایی هم دچار سختی‌های مضاعف می‌شود. یعنی واقعا خیلی از تصمیمات را نمی‌توان به حساب عمد و قصدی در پنهان‌کاری و حتی تلاش برای پنهان کردن مواردی خلاف قانون دانست؛ بلکه موضوع این است که ذهنیت انسان ایرانی، ذهنیت شفاف و صادقانه‌ای نیست. نه‌تنها شفافیت و صداقت که حتی بیان راحت و روان احساسات هم برای انسان ایرانی دشوار است. او حتی اگر در پاک‌دست‌ترین و مسئولیت‌پذیرترین شرایط ممکن کار کند، باز هم احتمالا علاقه‌ای به شفاف شدن ندارد و میل پنهان شخصیتش به مخفی و مرموز و بی‌توضیح بودن است.
به گمانم ما نیاز داریم کنار همهٔ مطالبات مبتنی بر مبانی اعتقادی/مردم‌سالارانه دربارهٔ شفافیت حکومت و پاسخگویی مسئولین (در تمامی سطوح)، به جنبه‌های روان‌شناختی ماجرا هم توجه کنیم.
ما نیاز داریم سوای همهٔ دلایل و ملزومات دیگر، به جهت باز شدن گره کور ماجرای شفافیت، «گفت‌و‌گو»، «بیان صادقانهٔ احساسات» و «همدلی» را به نسل بعد یاد بدهیم. این تیری است که نشان‌های زیادی را می‌توان با آن زد...

دیدم، زیاد خوشم نیومد :)

منظورتون از پنهان کاری، همون میزان درآمد خانواده ست؟

عه... من دوست داشتم ولی.
نه. پنهان‌کاری در مورد ایدۀ کسب‌وکار خونگی. 
میزان درآمد رو اگه اشتباه نکنم آخر هر مرحله اعلام می‌کردن به همه.

به گمانم توی «جامعه‌شناسی خودمانی» هم یک تحلیل هست بر اساس مسئولیت ناپذیری ملی! میگه امضای ما ایرانی‌‌ها به هیچ عنوان نشون‌دهنده‌ی اسم و رسم نیست و دوست داریم جایی که تعهد میدیم مشخص نباشیم و بعد بتونیم فرار کنیم. در نتیجه مسئولان هم مسئولیت‌گریزند.

ما گناه داریم واقعا.... وقتی روانشناسی و جامعه‌شناسی بومی نداریم، یعنی ملت طفلکی‌ای هستیم...
عملا هرکس باید روانشناس خودش باشه...

همه مون یه روزی وبلاگ نویسی رو گذاشتیم کنار و حتی حذف کردیم وبمون رو

اما این خاک، دامن گیره

خیلی دامن گیره

حتی وقتی گوش شنوایی نداریم برمیگردیم برای دل خودمون مینویسیم

حتی وقتی دیگه هیچکدوم از دوستای بلاگرمون نمینویسن

دقیقا همین طوره :)

با این پستت خیلی موافقم. خیلی دیدم که آدم‌ها چیزهای غیرحیاتی رو از هم مخفی می‌کنن. اینکه باردارن، اینکه بچه‌شون دختره یا پسر، اینکه دارن خونه می‌خرن، اینکه الان دارن میرن سینما، اینکه چقدر درآمد دارن و خیلی چیزهای دیگه. مثلا کسیو تو خیابون می‌بینیم، ازمون می‌پرسه داری کجا میری؟ من می‌دونم دارم میرم حرم یا خرید یا کلاس، ولی میگم چه ضرورتی داره بهش اطلاع دقیق بدم که دارم کجا میرم؟ اینه که میگم "هیچی، همین جاها یه کم کار داشتم!" البته من بعدش از خودم می‌پرسم چرا سوال رو برعکس از خودت نپرسیدی؟ اینکه چه مشکلی داره که دقیقا بگم که کجا میرم؟ خلاصه مدتی هست دارم سعی می‌کنم یاد بگیرم دروغ نگفتن کافی نیست، بهتره در لفافه هم حرف نزنم، جواب رو نپیچونم، از گفتن تمام حقیقت هم فرار نکنم، یاد بگیرم همه‌ی حقیقتو بگم، احساس خیلی بهتری به آدم میده.

مثالای خیلی خوبی بود. دقیقا همین :)

سلام

خب مثل اینکه دیر رسیدم :)

تازه امروز تصمیمی گرفتم به چندتا وبلاگ سر بزنم و شما هم جزوشون بودید.

 

 

ضمنا خانه ما خیلی خوبه. با حرف شما هم مبنی بر پنهان کاری الکی و بیخودی و  که همه گیر میشود هم کاملا موافقم.

 

فقط به نظرم مهمترین مشکل خانه ما اینه که با این همه تاکید بر صرفه جویی بر ساده زیستی تاکیدی ندارد. مثالش هم مهمونی هایی که برگزار میشود در برنامه.

سلام
ما هستیم فقط چراغا خاموشه :) خوش اومدید :)

عه.. اون دو سری که من دیده بودم تجملاتی نبود مهمونیاش. یعنی اصولا چون واسه خانواده‌ها مهم بود که پول کم‌تری خرج کنن نمی‌شد تجملاتی بشه🤔
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی