تلاجن

تو را من چشم در راهم...

عما یصفون...

پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۰۷ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
بعد این طوری است که از یک جایی به بعد می‌فهمی خدا از ترس‌ها و شک‌های روشنفکرانهٔ تو بزرگ‌تر است.
خدا، از عمیق‌ترین احساسات ضد خودش، از ژرف‌ترین و ظریف‌ترین سوالات دربارهٔ هستی، زندگی، کائنات، از هولناک‌ترین پرسش‌ها دربارهٔ مقدس‌ترین مسائل، از فاخرترین و پیچیده‌ترین ادبیات انسان برای اعتراض و پرسش، بزرگ‌تر و عمیق‌تر و داناتر است.
خدا همهٔ سوالات را _در هر سطحی که باشند_ می‌شناسد و‌ جواب همه‌شان را می‌داند.
خدا، بزرگ‌تر از آن است که بتوان تصور کرد.
الله اکبر...

دقیقاً باید همینطور باشه ولواینکه «خدا بودنـ خدا» ایجاب می‌کنه، مخلوق پرسش‌گر رو نه تنها مذمت نکنه بلکه براش پاداش هم در نظر بگیره. البته اینکه گفته می‌شه «شک گذرگاه خوبی است نه منزلگاه» هم جای بحث داره. من حتّی فکر می‌کنم اگه پرسش نکنیم، در قیامت فرضی باید جواب پس بدیم.

باید اعتراف کنم به مدت انقدر نقد و اعتراض به خدا می‌خوندم اونم با ادبیات جذاب که ته ذهنم حسم این شده بود که احتمالا خدا برای این متن‌ها جوابی نداره. یه بار که نشستم با خودم فکر کردم دیدم عجب نتیجه‌گیری احمقانه‌ایه!

نمی‌دونم شما هم به این موضوع برخوردید یا نه. اینکه ذهن شما باید با پیش فرض «اثبات خدا» به اندیشه برخیزه یا با پیش فرض «رد خدا» و یا با پیش فرض «یافتن حقیقت». من فکر می‌کنم در این حالت هم نباید پابند حالت اوّل یا دوّم باشیم بلکه پیش فرض باید یافتن حقیقت باشه، بدون غرض و جهت‌گیری. البته میزان نفوذ پیش‌فرض‌ها به حدّی زیاد هستش که بعید می‌دونم به سادگی بشه بدون جهت‌گیری اندیشه کرد.

فکر می‌کنم تو مثالی که زدید یکم ممکن نباشه این بی‌طرفی کامل و البته به نظر من چیز بدی نیست. به هرحال ما داریم از میراث چندین قرن تجربهٔ زندگی آدمی‌زاد روی کرهٔ زمین حرف می‌زنیم، یعنی یه مسیر طولانی که بشر تا این‌جا اومده و به هرحال وقتی قراره راجع به مسائلی که قرن‌ها در موردشون فکر شده، تفکر کنیم، دستاوردهای قبلی کنارمون هستن. و اون دستاوردهای قبلی، تو این موضوع مشخص، مشخصا به یه تفکیک خوب رسیدن که اول از همه باید تکلیفتو با خدا مشخص کنی. آیا وجود داره؟ اگر بله، چنتاست؟ اگر متعدده، حدود قلمرو هرکدوم چقدره؟ اگر یه دونه است، تا کجا توانایی داره؟ تا کجا اختیار داره؟ چه کارهٔ عالمه؟ نسبت تو باهاش چیه و...
به نظرم ایرادی نداشته باشه با عصارهٔ تفکر آدمی‌زاد طی قرون و اعصار شروع کنیم و تکلیفمون رو با جزئیات مشخص کنیم. مواجه شدن با این نظرات و ایده‌های مختلف، خودش به نظرم همون دنبال حقیقت رفتن محسوب می‌شه.

من فکر می‌کنم بعید باشه. امّا منظور اصلی من این هستش که مثلاً با در نظرگیری هدف اثبات وجود خدا، متمایل نشیم به آن که فقط به دنبال محتوای اثبات‌گر بریم و خلافش رو دنبال نکنیم. شخصاً به محتوای حداکثری معتقدم. قرآن با ترجمه باید مطالعه و بررسی بشه و همچنین دیگر کتاب‌های مدعی آسمانی بودن. وگرنه بی‌خردی محض هستش که فرد ادعای مسلمانی کنه بدون اینکه حتّی کتاب دین خودش رو نخونده باشه. فکر می‌کنم فقط به یک روش فکری (دینی یا فلسفی) هم نباید تکیه کرد و فقط مکاتب فکری رو دنبال کرد. روش‌ علمی و تجربه زندگی واقعی هم باید در نظر گرفته بشه. امیدوارم، حداقل خودم از فرصت زندگی حداکثر بهره ببرم.

آه بله... اون که لازمه به نظرم و اصولا آدم اگر خودشم نخواد تو جریان زندگی مجبور می‌شه مواجه بشه با نظرات دیگه.
فقط خوبه حواسمون باشه نظرات مختلف رو از منابع دست‌اول بخونیم.

دقیقا. تجربۀ زندگی هم خیلی مهمه. نکتۀ خیلی مهمی بود :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی