تلاجن

تو را من چشم در راهم...

ببین تفاوت ره...

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۳۵ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

من آدم دقیق منظمی که برنامه‌های دقیق و درست داشته باشه و بهشون پایبند باشه نیستم متاسفانه. ساعات زیادی از وقتم به کارهای بیهوده می‌گذره و هنوز که هنوزه برنامه‌ریزی درست و عمل کردن بهش رو خوب بلد نیستم. کلی از کارهام رو به تعویق می‌اندازم و یک سری برنامه‌های مهم عمل‌نشده دارم که واقعا آزارم می‌دن.

اما، تو سه تا مقوله تقریبا هیچ‌وقت به خودم تخفیف ندادم؛ فیلم، کتاب و موسیقی.

ممکنه خیلی از اوقاتم به کارهای الکی بگذره (که اصلا خوب نیست و طبعا خوشحال نیستم ازش) ولی تقریبا هیچ‌وقت امکان نداره بشینم هر پرت‌و‌پلایی رو بخونم، ببینم یا گوش بدم. فیلمایی که تو سینما می‌بینم با یه بررسی دقیق انتخاب می‌شن، کتابایی که می‌خونم و آهنگایی که گوش می‌دم هم همین طور.

سر همین قضیه، عباراتی مثل «فهرست فیلم‌های برتر imdb»، «فهرست فیلم‌های برتر تاریخ سینما»، «فیلم‌های اسکارگرفته»، «فیلم‌های فلسفی» و..‌ از عبارت‌های محبوب منن برای گشتن تو گوگل. منتها اتفاق بانمک اینه که دیگه به این‌ها هم نمی‌تونم اعتماد کنم! از اون «ارباب حلقه‌ها» که قبلا در موردش نوشتم و «رستگاری در شاوشنگ» که چقد بی‌مزه بود و افتضاحی به اسم «جادهٔ مالهالند» اگر بگذریم، اخیرا رفتم «فارست گامپ» رو که ندیده بودم دانلود کردم و بااشتیاق هم نشستم به دیدنش که رسید به یه سکانسی. همون اوایل یه سکانسی هست که این فارست بچه است هنوز و پاش مشکل داره و یه سری پیچ و مهره و میله و اینا وصله بهش که راحت‌تر راه بره و خب این طبعا سرعت حرکتش رو کم می‌کنه و راه رفتنش عادی نیست. بعد یه سری بچه مدرسه‌ای دنبالش می‌کنن که کتکش بزنن (و سوار دوچرخه‌ان) بعد من با خودم گفتم «خب، الان اگه اینا بهش برسن و یه دل سیر بزننش یعنی فیلم خوبیه». اتفاقی که افتاد البته این بود: به طرز معجزه‌آسایی تو همون لحظه پاهاش خوب شدن، اون پیچ‌ها و میله‌ها همه شکستن و از پاش باز شدن و در ادامه، فارست با سرعت یه دوندهٔ ماراتن از دست اون بچه‌ها فرار کرد:/

لطفا نفرمایید فیلم طنزه و داره اغراق‌آمیز نما می‌گیره، این فیلم داره قهرمان می‌سازه، پس باید تکلیفشو خیلی دقیق با زندگی مشخص کنه. جالب این که همین اتفاق اگه تو یه فیلمِ هندی بیفته، «فیلمْ هندی» می‌شه ولی اگه هالیوود بسازدش تا عرش اعلا صعود می‌کنه. همین قدر منطقی:)


مرتبط:

ارباب حقه‌ها

اوهام

من با همین سن و سالی [۳۰] که دارم، بعضی وقتا فیلم‌هایی رو می‌بینم که هیچی ازش سر در نمیارم، بعدها که بهش رجوع می‌کنم، کرک و پرم می‌ریزه که چه خوب. مثلا یکی‌دوسال پیش Eternal Sunshine of the Spotless Mind رو دیدم، که اصلا باهاش ارتباط برقرار نکردم و با سرعت بالا ازش رد شدم! اما امسال که دیدمش خیلی حالم رو خوب کرد. یا دوسه‌سال پیش The Lobster رو به همراه دوستان دیدیم! که به جز برداشت سطحی و یه سری شوخی با نمادهای فیلم، چیز دیگه‌ای ازش دست‌گیر نکردیم، تا امسال که یکی از دوستانم دید و برام از نگاه خودش تعریف کرد، واقعا تک‌تک اون صحنه‌ها خیلی پرمعنا و لذت‌بخش برام مرور شد. یادمه رستگاری در شاوشنگ و فارست گامپ رو که برای بار اول دیدم، خیلی دوست داشتم. :)

ممنونم ازتون. این نکتهٔ مهمیه و برای خود منم پیش اومده. مشخصا در مورد فیلم «آرایش غلیظ» آقای  نعمت‌الله. یعنی من دفعهٔ اول اصلا از فیلم خوشم نیومد و گفتم «این چیه آخه؟» دفعهٔ دوم دیدمش و با خودم گفتم «وای خدا! این چقد عالیه!» و تا الان فک کنم یه هفت هشت باری دیدمش:)
تو موسیقی هم برام پیش اومده، مثلا یادمه با آلبوم «کجا باید برم» آقای بمانی، اولین بار که گوش دادم خیلی به اون صورت ارتباط برقرار نکردم، مثلا این که اول همهٔ قطعات یه دکلمهٔ کوچولو داشت خلاف عادتم بود و برام جالب نبود، اما الان؟ جزء کاراییه که واقعا عاشقشم و بارها و بارها و بارها تک‌تک قطعاتش رو گوش دادم:)

نظر منفی آدم‌ها نسبت به محصولات فرهنگی به اعتقاد من دو حالت داره. یکی وقتی اون کار، یه چیز جدیدیه و ذهنمون تا حالا باهاش مواجهه نشده و دوست داره در برابرش مقاومت کنه (مثل اون دو تا مثالی که بالا زدم، فضای خاص فیلم «آرایش غلیظ» و خلاقیت قطعات اون آلبوم) که احتمالا با گذر زمان و بار دوم و سوم دیدن و گوش دادن حل می‌شه؛ اما یه وقتی هست مسئله این چیزا نیست، واقعا خلاقیت خاصی تو اون کار نیست که یه جور مقاومت ناخودآگاه نسبت به پذیرشش تو ذهن وجود داشته باشه، خودِ کار ایراد داره! و نظر و حس من نسبت به اون مواردی که تو این مطلب اسم بردم از این جنس دومه.
گرچه ادعا نمی‌کنم که هرگز امکان نداره نظرم حتی در مورد همینایی که می‌گم جزء دستهٔ دوم هستن، عوض شه:) ولی به هرحال نظر و تحلیل فعلیم اینه:)

ممنونم که حوصله کردی و جواب واضح و مفصلی به نظرم دادی :)

کلا تو این دنیا همه‌چی حول محور در تجربه قرار گرفتن می‌گرده، امروز مخالف چیزی هستیم، فردا در اون شرایط قرار می‌گیریم، امروز انگیزه لازم رو برای درک یا لمس پدیده‌ای نداربم، فردا انگیزه لازمش رو بدست میاریم. :)

همین حرفی که امروز می‌زنم، فردا اتفاقی میافته که در مقابلش قرار می‌گیرم!

کلا بساطی داریم :))

خواهش می‌کنم. من کلا جواب مفصل نوشتن رو دوست دارم. اگه مطلب «ارباب حقه‌ها» رو ببینید، جوابا چند برابر متن پسته فک کنم:)

حالا البته امیدوارم انقدرام دیگه ملون و متغیر نباشیم. تا یه حدی ثبات لازمه:)

من دو سه بار وسط فیلم گذاشتم رفتم بعد بخاطر کمبود فیلم نشستم به زور دیدم

همین فارست گامپ رو؟
منم نتونستم تا تهش ببینم :)

سلام

آدما اگه بشینن و خیلی دقیق روی گذشته تمرکز کنن به احتمال زیاد کلی وقت باارزش هدر رفته دارند. وقت‌ها و فرصت‌هایی که اگه در مسیر راه اصلیشون قرار می‌گرفتند، قطعاً زندگی پربارتری نسبت به حالشون می‌داشتند.

چشم، گوش، ذهن و قلب هر آدمی این لیاقت رو دارن که با مسائل باارزش و مفید پر بشن

سلام.
بلی دقیقا :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی