تلاجن

تو را من چشم در راهم...

از عشق سخن باید گفت...

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۸، ۰۲:۴۲ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
بیاید اگه دوست داشتید تو نظرات این مطلب شعر عاشقانه بنویسید. یه شعری _ایرانی، خارجی، قدیم، جدید_ که حال خوبی داره براتون.
خودم:

«همه‌ٔ آن‌هایی که مرا می‌شناسند
می‌دانند چه آدم حسودی هستم؛
و همه‌ٔ آن‌هایی که تو را می‌شناسند...
لعنت به همهٔ آن‌هایی که تو را می‌شناسند...»

نزار قبانی

قامَت تُظللنی من الشمس

نفس اعز الی من نفسی

 

قامت، تظللنی و من عجبِ

شمس تظللنی من الشمسِ

 

ترجمه در:

http://fiish.blog.ir/post/660

ترجمه رو می‌ذارم که کار خواننده‌ها رو  راحت‌تر کنم.


«برخاست و سایه افکند بر من در برابر خورشید؛ 

کسی که از جانم برایم عزیزتر بود


 و تعجب من از این است که یک خورشید 

سایه سار من شد در برابر خورشید!»


شاعر می‌گه:


گمان مبر که سکوتم نشان بی‌خبری است

که آن‌چه از تو شنیده‌ام بسیار است!

ما را به غمِ عشق
همان عشق عَلاج است...
#بیدل

گفتیم عشق را به صبوری‌ دوا کنیم،
هر روز عشق بیشتر و صبر کم‌تر است...
#سعدی

سرایی را که صاحب نیست، ویرانی‌ست معمارش...
دلِ بی عشق می‌گردد خراب، آهسته آهسته...
#صائب_تبریزی

آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید، غم‌انگیز نیست...؟ خیلی دلم می‌خواست روبروی من بنشینی تا بگویم نگاه کن آدم‌ها چقدر ضعیف می‌شوند؟!
چرا فکر نمی‌کنند؟ مگر آدم هر حرفی به زبانش آمد می‌گوید؟ مثل بچه‌های لجباز روح آدم را می‌جَوَند تا حرف خودشان را به کرسی بنشانند. نه به عشق فکر می‌کنند نه به گذشته ها... و یادشان نمی‌آید که روزی، روزگاری گفته‌اند: «دوستت دارم»
#عباس_معروفی
#سال_بلوا

آخ من اون بیت اولی رو دوست دارم^_^

سال بلوا رو هم باید بخونم. قبلا تعریفش رو شنیده بودم حالا با این چندتا جمله بیشترم مشتاق شدم :)

شاعر می‌فرماد که:

چه میهمان عزیزی چراغ روشن کن!
که آمده‌ست به دیدار من غمی دیگر

چرا زبان بگشایم که دردهای بزرگ
به جز سکوت ندارند مرهمی دیگر

هوای پرزدنم در حصار دنیا نیست
مرا ببر به تماشای عالمی دیگر

:)))

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

 

خوب بود؟

مصرع دوم این بیت به اعتقاد من حرف اول و آخر دربارۀ عشقه...
می‌فرماد:

من در پی تو هستم و مردم پی بهشت
ایمان شهر کفر مرا درمی‌آورد

گفتی به تو گر بگذرم از شوق بمیری 

قربان قدت! بگذر و بگذار بمیرم ...  

شهر‌یار

این که شهریار رو مشخصا می‌دونیم عاشق بوده، لذت خوندن شعرهاش رو بیشتر می‌کنه :)

این بیت تقدیم به شما:

آمد به مزار من و خشنودترین بود
پس وعدۀ دیدار که می‌گفت همین بود

گر مُرده‌ای، بیا و مرا ببر

و اگر زنده‌ای هنوز
لااقل خطی، خبری، خوابی، خیالی.. بی‌انصاف!

+ سید علی صالحی

واقعا. لایک :)
می‌فرماد که:

گفتم ای دوست تو هم گاه به یادم بودی؟
گفت من نام تو را نیز نمی‌دانستم

+آنتیگونه: تو تا حالا عاشق شدی ؟

_ تیرسیاس: عشق خطرناکه خانوم !

+آنتیگونه: چرا؟

_تیرسیاس: چون نمیذاره از چیزای خطرناک بترسی...

 

#سوفکل_نمایشنامه آنتیگونه 

واقعا...این آنتیگونه رو باید یه بار بشینم بخونم.

شاعر می‌گه که:

ای صد هزار مصرع پیچیده موی تو
شعر مرا ببخش اگر بی‌تکلف است

سلام

 

تا در ره عشق آشنای تو شدم

با صد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وش من به حال زارم بنگر

مجنون زمانه از برای تو شدم

              وحشی بافقی

 

سلام. ممنون :)

می‌فرماد که:

زاهد دلسنگ را از گوشۀ محراب خود
ساکن میخانه کردی
دلربایی بیش از این؟

تو می توانی تلخی چای و قهوه و شراب را بنوشی؛ می دانی چرا؟!

چون دختری مثل من قد روی میز زندگی توست ؛) 

"کژال احمد"

+خیلیم عاشقانه است مگه نه؟ :))

اعتمادبه‌نفس شاعر زیاد بوده :))

می‌فرماد:

مرا نگاه!
که چشم از تو برنمی‌دارم

تو را نگاه!
که از دیدنم گریزانی...

شعرهایی که تو جوابا نوشتم همه از آقای سجاد سامانی هستن.

کتاباشم بخر.

صائب شکایت از ستم یار چون کند؟

هر جا که عشق هست، جفا و وفا یکی است

 

*********

 

نیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشق

آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

متشکرم :)

تقدیم به شما:
وداع کردی و گفتی که باز می‌گردی
چقدر لحن تو وقت دروغ، شیرین است...

سلام علیکم

چه‌قدر خواندنی!

 

هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم

(سعدی)

 

محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست

چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

(حافظ)

 

ببخشید اگر که تکراری بود، اما:

یک نکته بیش نیست غم عشق وین عجب

کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

(حافظ)

سلام. ممنونم ازتون :)
حافظ و سعدی مگه تکراری هم می‌شن؟ :)

دیشب داشتم «آتش‌ بدون دود» می‌خوندم رسیدم به این شعر زیبا که قبلا ندیده بودم. خدمت شما:
گداخت جان که شود کارِ دلْ تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و، نشد
به لابه گفت: «شبی میر مجلس تو شوم»
شدم به رغبت خویشش کمینْ غلام و، نشد
پیام داد که: «خواهم‌ نشست با رندان»
بشد به رندی و دردی‌کشیم نام و، نشد...

به خودم امدم انگار کسی درمن بود

این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

ان به هر لحظه ی تب دار تو پیوند منم

انقدر داغ به جانم که دماوند منم..

علیرضا اذر

ممنونم نگار عزیز:))
شاعر می‌فرماد:

امتحان عاشقان دوری‌ست اما قلب من
طاقت دوری ندارد، امتحانش کرده‌ام...

به‌به! سپاسگزارم.

«آتش بدون دود» جای‌جایش شعرهای عاشقانه‌ است (بلکه تمامش)، حتی اگر منظوم نباشد.

خواهش می‌کنم :)

cet amour me tue.........

   

 

"ماتریکس من و تو"

 

بعد از ما

پیج های عاطلمان باقی می مانند

چون روح های سرگردانی

که با خود حمل می کنند

چمدانی لبریز خاطره را.

 

بعد از ما

ایمیل های فراوانی برایمان فرستاده می شود

از آشنایان بی خبر،

همکلاسی های قدیم،

شرکت های تبلیغاتی،

لاتاری های یک میلیون دلاری حتا

با خبر برنده شدن

و ایمیل باکسمان - چون سگ ولگردی

که از باز کردنِ قوطی کنسروی زنگ زده عاجز است-

توان خواندن آن ایمیل ها را نخواهد داشت.

 

بعد از ما

تا همیشه منجمد می شوند

کلماتمان

در وبلاگ هایی که این بار

صاحبانشان هک شده اند

اما دوستت دارمی

که با ایمیلی مخفیانه برای تو فرستادم

با مرگِ اینترنت هم

از بین نمی رود!

یغما گلرویی

 

وای ببین کی برام نظر گذاشته:)

ممنونم عزیز دل^_^

+ عاشق و معشوق شعری که نوشتی خیلی دیگه فجازی‌باز بودن. شخصا فضاسازی با همون بارون و پاییز و هوای دونفره و این طور چیزا رو ترجیح می‌دم :دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی