تلاجن

تو را من چشم در راهم...

فقط یکی؟ مطمئنید؟

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۴۱ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

به نظرم می‌آید به عقیدهٔ قلبی اغلب ما، خدای سرزمین‌های سبز اروپا با خدای خاک‌های لم‌یزرع بیابان‌های آسیا و آفریقا فرق می‌کند. خدایی که رنگ پوست روشن و چشم‌های آبی و سبز را آفریده با خدایی که رنگ تیرهٔ پوست و چشم را ساخته، متفاوت است.

یک خدا داریم که خوشگل و آسان‌گیر و باکلاس و تحصیل‌کرده است، خط اتوی شلوار و برق واکس کفش‌هایش، چشم را خیره می‌کند و بوی عطرش وقتی کنارت نشسته هوش از سرت می‌برد.

یک خدای دیگر هم هست ژولیده و گرسنه و نازیبا. اصرار دارد در تمام تاریخ کنار بیچاره‌ها و ندارها و بی‌خانمان‌ها باشد و به خیال خودش حقشان را بگیرد (که البته هیچ وقت هم موفق نشده).

یک خدا داریم که روابط پیچیدهٔ فیزیک و ریاضی را ابداع کرده، هندسه را خلق کرده، علوم مهندسی به وجود آورده، قوانین زیست و شیمی و زمین‌شناسی و آن همه اسم‌های عجیب و دهن‌پرکن، آن همه نظریه‌ها و بحث‌های حیرت‌آور علوم انسانی، همه از نشانه‌های نبوغ بی‌حد اوست.

یک خدای دیگر هم داریم که به سختی سواد خواندن و نوشتن دارد، ذهن سنتی‌ای دارد که حتی به بدیهی‌ترین اصول جامعهٔ انسانی مثل برابری زن و مرد هم اعتقاد ندارد.

خدای اولی خالق اقیانوس‌های وسیع، جنگل‌های بزرگ، زیست‌بوم‌های پیچیده و آدم‌های زیبا، ثروتمند و موفق است. دومی ولی بی‌اطلاع و فقیر و خسته‌کننده است. مدام از بهشت و جهنم و تکلیف و وظیفه و حلال و حرام حرف می‌زند و لابد چون دستش به خوشی‌های دنیا نمی‌رسد و قدرت و ثروت و زیبایی خدای اولی را ندارد، یک جهان موهوم خیالی ساخته و اسمش را گذاشته قیامت و آخرت. و  پیروان بی‌سر‌و‌پا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و فقیر و زشت و بداقبالش را فریب می‌دهد که قرار است به خاطر کارهای خوبشان به آن‌ها پاداش بدهد.

خدای اولی به این کارها خیلی کاری ندارد. البته طرفدار دزدی و جنایت و قتل و استثمار نیست ولی مثل خدای اولی آنقدرها هم متعصب نیست. نایس و کول و باحال است. فقرا را می‌بیند و دست محبت می‌کشد به سرشان، کمپین و خیریه هم برایشان می‌زند، ولی خب در همین حد. او ممکن است در کنار یک کودک کار بنشیند و به درددل‌هایش گوش بدهد و همان شب قرار استخر داشته باشد با یک تاجر کم‌فروش حرام‌خوار (دقت کنید البته که این واژه‌ها ابداع خدای دوم هستند) و در سونای خشکی که با هم می‌روند، نصیحتش کند که به فکر بچه‌های فقیر هم باشد.

اگر از من بپرسید می‌گویم بسیاری از ما در بهترین حالت قائل به وجود و حضور دو خدا هستیم با قلمروهای مشخص پروردگاری. الان مثلا خود شما، جدا معتقدید خدای بازیگرهای خوش‌قیافهٔ آمریکایی، دقیقا همان خدای بچه‌های پوست‌به‌استخوان‌چسبیدهٔ آفریقایی است؟

بعید است.

حال عمومی اغلب ما، واقعیات دیگری را دربارهٔ باورهای قلبی‌مان نشان می‌دهد.



پ.ن: این را نمی‌خواستم بگویم ولی حس می‌کنم لازم است. چنین مطالبی، نقد هستند، بیان دغدغه و مسئله به زبانی هجو و اغراق‌آمیز، نه باورهای تئوریک من.

ترم یک دانشگاه، سر کلاس اندیشهٔ اسلامی، استاد بحثی را دربارهٔ اثبات وجود روح شروع کرد و من تا جایی که بلد بودم سعی کردم برای ردش، دلیل بیاورم.‌ نتیجه این شد که بعدا بعضی از اعضای آن کلاس (که بین چند رشته مشترک بود) مرا که می‌دیدند، می‌پرسیدند «تو واقعا به روح اعتقاد نداری؟»

من، از جنبه‌های تئوریک یک مسلمان هستم و معتقد به همهٔ اصول دین اسلام. این را می‌نویسم که چه از بی‌اعتقادی نویسنده خوشحال می‌شوید، چه ناراحت، حداقل واقعیت را در مورد باورهای نظری‌اش بدانید و خوشحالی و ناراحتی‌تان بی‌وجه نباشد.

من فقط نمی‌دونم اون لجبازی که نمره منفی به همه پست‌ها میده کیه؟!

 

خیلی عالی بود. احسنت

خب شاید واقعا خوب نبوده به نظرش:)

:)

ای جانم به این دموکراسی! :))

آخه واقعا این طوری نیست که کسی به همهٔ مطالب منفی بده. خیلی از مطالب تیک منفی ندارن :)

رراست میگی

ولی کاش بیان و بگن چرا منفی میدن.البته من در مورد مطالب خودم که منفی میگیرن فقط دوست دارم چراش رو بدونم. اصلا ناراحت نمیشم

اون خیلی دنیای ایده‌آلیه که هرکسی که منفی می‌ده دلیلش رو هم بگه:)

راستی کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی رو خوندی؟ قرائتت از توحید منو یه ذره یاد اون کتاب انداخت

کامل نه هنوز، ولی بخش توحیدش رو خوندم. ( که باید گفت خسته نباشم! توحید بخش اول کتابه :دی )
بعیدم نیست رو ذهنیتم تاثیر گذاشته باشه:)

چه دیالکتیک عجیبی برقرار است میان خدای تز و خدای آنتی تز متن...

 

 

+حالا واقعا به روح اعتقاد داری؟

++ تا حالا چهارتا منفی یه جا ندیده بودم :)))

 تلاش من این بود خدای تز و آنتی‌تز نباشن. هر دو ناقصن و بی‌فایده. هر دو ویژگی‌های خوب و‌ بد دارن و به همین دلیل هم هر دو‌ رد می‌شن.

+ فک کنم :)
++ یه تگ #شطحیات باید می‌زدم فک کنم :)

اختیار دارید شطحیات نیست اینا نقدهای وارد به جامعه ماست

اممممم... بله. تازه خدایی که موقع دعا کردن باهاش حرف می‌زنیم با اونی که مسئول و مدیر حل مسائل شخصی و خانوادگیه متفاوته. این یکی با مسئول حل مسائل جامعه فرق می‌کنه و جدای این دو تا یکی دیگه هم هست که مسئول مسائل بین‌المللیه. اینا هرکدوم با اون یکی متفاوتن از نظر خیلی از ما ها :/

چرا اینقدر تعدد خداوند داریم؟ بنظرتون

به نظر من چون قوانین عالم رو درست برامون توضیح ندادن. ما بر مبنای قوانین اشتباه تو ذهنمون عمل می‌کنیم و نتیجه نگرفتنمون رو نسبت می‌دیم به خدا و این بی‌اعتقادمون می‌کنه.
جدای اون، درک درستی از جنبه‌های تئوریک از اصول دین و مخصوصا توحید نداریم. اغلب ما واقعا به اصول دین معتقد نیستیم، فقط اسماشون رو بلدیم. اغلب هم با اولین سوال و نقدی که به ذهنمون می‌رسه و جوابی براش نداریم، بی‌خیالش می‌شیم و خیال می‌کنیم جوابی وجود نداره.
قدرت تحلیل مسائل، توانایی پرسیدن سوال درست و درست سوال پرسیدن و قدرت نقد مفاهیم اشتباهی که از طریق هنرهای نمایشی بهمون تزریق می‌شه رو هم نداریم.
بسیار هم زود، مغلوب و مقهور ظواهر می‌شیم.
این، بین بچه‌هایی که علوم انسانی نخوندن، شایع‌تر هم هست.

ابعاد تازه ای روی ذهنم باز کردین

 

قوانین عالم چیه؟

اینا رو آیا دین باید برامون توضیح بده یا دانشگاه یا چی؟

به نظر من نقش نهادهای تربیتی خیلی مهمه. اول خانواده، بعد هم مدرسه. اینا اگه سوال پرسیدن و پرسش‌گری و مخصوصا فکر کردن رو یاد بدن، یه سری اصول اولیه رو هم آموزش بدن، بعدا کار دانشگاه راحت می‌شه. ولی من فکر نمی‌کنم دانشگاه کارش به راحتی مدرسه باشه. یه جوون هجده ساله دیگه تقریبا باوراش شکل گرفته. دانشگاه مسائل رو جدی‌تر و تخصصی‌تر می‌کنه، ولی شروع پرسش‌گری بعیده بتونه از اون‌جا باشه.
ما البته کنار این‌ها، منبر رو هم به عنوان یه رسانهٔ مهم داریم. این رو هم باید جدی گرفت. (که الان نمی‌گیریم). یه وقتی به دوستم می‌گفتم به نظر من شاید خوب باشه دورهٔ روانشناسی و آموزش زبان بدن و لحن بذارن واسه هرکسی قراره بره رو منبر و فقط اونایی که دوره رو با موفقیت می‌گذرونن، اجازهٔ منبر رفتن داشته باشن.

مثال می‌زنم، مثلا می‌گن خدا گفته مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، بعد جوون و نوجوون ما بارها خواسته و اجابت نشده، بعد اصلا تحلیلی از این اجابت نشدنه نداریم. تهش اینه بگیم مصلحت نبوده برات. این آدم شوق و امیدش رو به اجابت از دست می‌ده و جز از سر نهایت استیصال، دیگه دعا نمی‌کنه. اعتقادی به دعا نداره اصولا. این یه موردش.

یعنی منه پدر و مادر به جای دین یا در کنار دیر «قوانین عالم» رو به فرزندم یاد بدم/؟

 

این قوانین خاصیتش و فایده اش برای دینداری چیه؟

دین همون قوانین عالمه. ولی وقتی تصویر ناقصی از دنیا بهش می‌دید و اسمش رو می‌ذارید دین، او رو به دین بدبین می‌کنید.

شما به عنوان پدر و مادر، عجالتا تمرین کنید منطقی و باانصاف باشید و اگر می‌خواید چیزی رو به بچه‌تون یاد بدید خودتون بهش عمل کنید. با خودتون هم صادق باشید و برای سوال‌های منطقیش دلیل بیارید چون بچه‌ها خیلی منطقی‌ان. فقط این انعطاف رو داشته باشید که اگر بر اساس همون منطق، رفتار شما اشتباه بود، تغییرش بدید. بذارید اون بچه، حتی اگر هم به خدا معتقد نیست، لااقل آدم مودب، باانصاف و منطقی‌ای باشه.

اتفاقا اینو که بچه هامون رو منطقی بار بیاریم از چند نفر دیکگه هم شنیده ام... نکته مهمیه. چون بعدا که به سن انتخاب رسید اگه دین منطقی باشه راحت می پذیرش

 

دین همون قوانین عالمه؟!

قوانین طبیعت منظورتونه دیگه؟

منم به نظرم میاد یاد دادن ادب، منطق و انصاف مقدمه به یاد دادن دین. نه که دین رو بذاریم کنار کلا. اون که نمی‌شه مسلما. ولی واسه اینا وزن قابل‌توجه قائل باشیم تو تربیت.

نه نه. قوانین منظورم در مورد اخلاقیاته، راه‌های آرامش داشتن، موفق شدن و الخ.
به نظر من چون قوانین عالم رو درست برامون توضیح ندادن. ما بر مبنای قوانین اشتباه تو ذهنمون عمل می‌کنیم
فک کنم منم همینو گفتم :)

منتها چیزی که هست، خودمون هم باید بخوایم. که به نظر من اغلب نمی‌خوایم. حالشو نداریم معمولا.

ولی من باز دارم فکر میکنم قوانین عالم دقیقا چیه و چجوری باید کشفش کرد...

من معتقدم:
تو پای به راه درنه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی