تلاجن

تو را من چشم در راهم...

کار هرکسی نیست...

سه شنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۵۳ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
بعضی خواسته‌ها هستن که با یه نیت درست و با همهٔ وجود براشون تلاش می‌کنم و تهش نمی‌شه، بعضی از این بعضیا رو کلا چند وقت بعد فراموش می‌کنم و می‌گم «لابد خیر تو همین بوده» و بعضا معلوم می‌شه دقیقا هم خیر تو همین اتفاق نیفتادنه بوده؛ بعضیای دیگه رو ولی هر کاری می‌کنم نمی‌تونم فراموش کنم. هی با خودم می‌گم «ببین شاید از دور، از بیرون، جذاب به نظر می‌رسه فقط» و خودم رو قانع می‌کنم در موردش، ولی به یکی دو هفته نکشیده، دوباره دلم هواشون رو می‌کنه. هی حساب و کتاب می‌کنم، دعا می‌کنم، تلاش می‌کنم و باز می‌بینم نمی‌شه. انگار که خواستنشون گره خورده به شخصیتی که دارم. تا همینم، همینو می‌خوام و فقط اگر به کلی تبدیل بشم به چیز دیگه‌ای، ممکنه دیگه نخوامشون. همین قدر حیاتی، همین قدر مهم و البته همین قدر بعیدن...
خدایا! یا توان و توفیقی بده که محقق بشن یا نیرویی که فراموششون کنم...

پ.ن بی‌ربط: تو این روزا که به حساب تقویم باید جزء روزای خیلی گرم سال باشن، دم به دقیقه هوا ابری می‌شه تو ولایت ما و بارون میاد. «تابستان بهاری است که عاشق شده است» یا چی؟ :))

سلام

هر چیزی یه حکمتی داره چه شدن‌ها و چه نشدن‌ها. شاید اونایی که نمی‌شن و فراموشی هم در پی ندارند، قراره بالاخره یک روزی به بار بشینن و فقط الان زمانش نرسیده و صبر داشتن رو می‌طلبه.

سلام
بله... صبر... ان‌شاءالله که به نتیجه برسن این صبر کردنا:)
ان‌شاءالله که بتونیم طبق قاعده‌ش صبر کنیم...

بعضی چیزا هستن که آدمای معتقد و مذهبی خوب درکش میکنن ، به آدمای شبیه به من که بگن فقط گنگ و مبهم نگاه میکنیم و بدون اینکه درکش کنیم ازش رد میشیم

اما این چیزی که راجع بهش نوشتی ...

من بارها و بارها و بارها تو زندگیم از اعماق وجودم درکش کردم و تجربش کردم

چیزهایی که میخواستم و از خدا خواستم اگر به صلاحم بوده بهم بده و بعد که نشده و حکمتش و فهمیدم چقدر شاد شدم

چیزهایی که نمیخواستم و پیش اومده و باز در نهایت فهمیدم چقدر به صلاحم بوده

دیگه این روزا هیچ چیزی نیست که بخوام و نخوام و بگم خدایا سپردمش به خودت ، انگار مثل وردیه که وقتی میگی مثل چوب جادو خودش همه چیز و درست میکنه 

خانم شما با این درکی که دارید خودتون یه پا مذهبی هستید خبر ندارید :دی

توی چنین مواردی من یک مشکلی دارم همیشه. نمی‌تونم تشخیص بدم که آیا صلاح من این بوده، یا من عرضه‌ی کافی رو نداشتم. منظورم اینه که من هرقدر هم تلاش کرده باشم، ممکنه یک کلیدی یک‌جایی وجود داشته باشه که من پیداش نکردم و مشکل از من باشه. این عبارت که «من تمام تلاشم رو کردم.» اصلا عبارتِ ساده‌ای نیست برای گفتن؛ بنظر من آدم هیچ‌وقت نمی‌تونه مطمئن باشه که تمام تلاشش رو کرده.

من واقعا از این نظر ریاضیات رو ستایش می‌کنم. توی ریاضیات ما حتی اگر نتونیم یک معادله رو حل بکنیم؛ می‌تونیم بفهمیم که آیا اون معادله اصلا جوابی داره یا نداره.

فرمودن که
به اونچه که می‌دونید عمل کنید، اونچه که نمی‌دونید رو بهتون یاد می‌دن:)

قبول دارم به این سادگی‌ها نمی‌شه گفت «من همه تلاشم رو کردم»، ولی نباید گفتن این جمله کاملا هم غیرممکن باشه. من معتقدم می‌شه ازش استفاده کرد.

خب من میشه گفت یه ادم بسیار خدا پرستی هستم که با دین مشکل داره :))))

یعنی ترجیحم اینه خدا رو فارغ از هر دینی پرستش کنم

هوم. نقطهٔ خوبیه برای شروع:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی