تلاجن

تو را من چشم در راهم...

«من گنگ خواب‌دیده» و باقی قضایا

شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۳ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
بعضی از بازخوردهایی که از یک‌سری مطالب به نظر خودم خیلی ساده و بدیهی و روشن و قابل‌درک که تازه احساس می‌کنم با ادبیات ساده‌ای بیانشون کردم، می‌گیرم، من رو به این نتیجه می‌رسونه که شاید‌ کلمات، صرفا یه راه ارتباطی «به نظر می‌رسن» ولی واقعا این طور نیستن. مثلا من به شما می‌گم «انجام فلان کار بهم آرامش می‌ده»؛ ظاهرا یه جملهٔ خیلی ساده و قابل‌فهمه، ولی در واقع آیا تعریف من و شما از آرامش یکیه که بتونید منظور واقعی من رو درک کنید؟
احساس می‌کنم تو اقیانوسی از واژه و به عبارتی تو اقیانوسی از سوءتفاهم داریم زندگی می‌کنیم.

پ.ن: اگر خدا بودید و قرار بود با انسان گفت‌و‌گو کنید، تو این شرایط پیچیده چه زبانی رو انتخاب می‌کردید؟
پ.ن۲: شایدم کلا خاصیت این عالمه که به همه چیز رنگی از وهم و سوءتفاهم می‌ده. مرتبط: این مطلب از وبلاگ خانم الف.
خدا زبان فطرت رو برای صحبت با ما انتخاب کرده و هرچیزی که با فطرتمون تطابق داره.
مثل زبان آیات، نشانه ها
از بین زبان‌های بشری زبانی رو انتخاب کرده که دقیق‌ترین ابزارها رو برای انتقال پیام داره، ولی در عین حال این صرفا بخش سادهٔ ماجراست. اصل قضیه به نظرم همینه که فرمودید، با زبان قلبمون حرف می‌زنه. ارتباطی خیلی نزدیک و واقعی. یه جورایی «اصل» و «عین» ارتباط. با کم‌ترین ابزار واسطه.
این به نظرم نکتهٔ مهمیه.
چند نکته:

1_ قصد شما از بیان جمله مدنظر آیا انتقال مفاهیم و ارتباط گرفتن با طرف مقابل است؟
2_ ایا جمله مدنظر قابل بیان و قابل انتقال هست ؟
3_ اگر یک که باید اعصاب داشته باشید و به زبونی که اون میفهمه بهش بگید
4_ اگر مشمول بند 2 نمیشه که هر چه تلاش کنی سخت متوجه میشود مگر کسی که تجربه شما رو درک کرده باشه.
فکر می‌کنم کلا متوجه منظور این مطلب نشدید.
حالا باز باید بپرسم پس منظور این مطلب چیه! چیه خب؟ :)
به همون مثالی که زدم توجه کنید: «انجام کار الف برای من آرامش‌بخشه»، آیا شما با شنیدن یا خوندن این جمله، متوجه اون چیزی که من می‌خواستم بگم، متوجه احساس واقعی من که قصد انتقالش رو داشتم می‌شید؟
وقتی داریم در مورد امور انتزاعی صحبت می‌کنیم، خود نفس این کار، یعنی راه رفتن توی میدانی پر از سوءتفاهم. این دیگه ربطی به اعصاب(!) نویسنده نداره که بخواد مطلب رو قابل فهم ارائه بده یا نده. شاید اصولا مخاطب هیچ زبونی رو ندونه، باید چی کار کرد؟
فکر نمی‌کنید ارتباط یه پدیده دو طرفه است و مخاطب امروزی زیادی فست‌فودی و راحت‌طلبه؟
من دارم تلاش میکنم که اگه احساسی از شما قابلیت رسانه ای شدن رو داره بتونید اون رو درست رسانه ای کنید. :) چرا حالا ناراحت میشید؟
بیام مطلب رو باز کنم و الکی ببندم برم خوبه؟

توی این مدت متوجه شدم این ایراد واقعا به قلم شما وارده / چراشو نمیدونم دیگه . البته یه بخشیش به خاطر این هست که احیانا این مبهم نویسی باعث بشه برای کسی سوال پیش بیاد ولی این همه اش نیست.


تلاش کن بتونی سهم خودت رو در این ابهام نویسی پیدا وقبول کنی جوان :)
نیازی نمی‌بینم به چنین تلاشی.

کسی هم مجبور نیست این‌جا رو بخونه مسلما.
شما هم با همین منطق مجبور نیستی تیک انتشار رو بزنی
نگهدار توی پیشنویس
من مجبورم بنویسم که اگه نبودم نمی‌نوشتم ولی شما مجبور نیستید بخونید.
چشم :) ولی ما معمولا دوستی که به دست اومد رو از دست نمیدیم هر چند گنگ خواب دیده باشه 😎
لطف شما رو می‌رسونه قطعا. ولی منم واقعا راضی به تلف شدن وقتتون پای مطالب غیرقابل‌درک و مبهم نیستم. (اینو کاملا جدی عرض می‌کنم)
بازم هرطور خودتون صلاح می‌دونید.
سلام

یه استاد روانشناسی داشتیم میگفت کلمات منشا سوئ تفاهمات هستند و گفتگو سرشار از کلمات!

گفتم پس سکوت بِه!
گفتند یِس!
سلام

کلا هم می‌دونیم که به کم حرف زدن زیاد توصیه شده، از نشانه‌های کامل شدن عقل هم هست.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی