دلم میخواهد یک عاشقانهٔ طولانی بنویسم.
یک وقتی خیال میکردم نوشتن از عشق مال دفترهای گلگلی و دفترچههای خصوصی پنهانشده در کشوهای دورافتاده است. مال سررسیدهای خاطرهانگیزی که تبدیل به دفتر خاطرات شدهاند و مال پوشهای که در آن صدای خودم را در روزهای مختلف، در لحظات خاصی که کسی برای شنیدن حرفهایم و قلمی برای نوشتنشان نبوده، ضبط کردهام.
یک وقتی فکر میکردم نوشتن از عشق، ولو منتج از یک احساس واقعی، باز هم ما را محتاج کلمات تکراری خواهد کرد و تا وقتی بلد نشدهایم طور متفاوتی، طور واقعی و تاثیرگذاری دربارهاش حرف بزنیم، تا وقتی حرف جدیدی برای گفتن نداریم، سکوت بهتر است.
فکر میکردم نوشتن از عشق با چنین وضع به تکرارافتادهای، سخیف و مضحک و توهینآمیز است و گرچه بارها دربارهٔ عشق در همین وبلاگ نوشتهام، ولی همچنان دلم نوشتن یک متن احساساتی غیر فاخر دخترانه میخواهد، با دمدستیترین، تکراریترین و آشناترین واژهها، عبارتها و صحنهپردازیها، با همان کلیدواژههای قدیمی مستعمل و در لطیفترین، سفید-صورتیترین و گلگلیترین قاب ممکن.