تلاجن

تو را من چشم در راهم...

استراتژیست

سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۰۲ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
موسی علیه‌السلام قرار است با ساحران فرعون مبارزه کند. سحر، علم پیشرفتهٔ جامعهٔ متمدنی است که او به رسالت در آن مبعوث شده. ساحران وفادار به فرعون، برترین و ماهرترین افراد در پیشرفته‌ترین و پیچیده‌ترین فن موجود در روزگارشان هستند که علاوه بر مال و اموالی که آرزوی خودشان بوده، لطف مضاعفی نصیبشان شده و فرعون قول داده در صورت پیروزی، جزء حلقهٔ نزدیکان ویژهٔ او خواهند بود و این لطف مضاعف، انگیزهٔ مضاعف نیز ایجاد می‌کند.
روز مسابقه، مجمع بزرگی است با تبلیغات فراوان له فرعون و ساحران و تمسخر و تحقیر نسبت به موسی علیه‌السلام و برادرش هارون که در مقابل شکوه و جلال فرعون و ابزار‌های ویژه و عجیب و تخصصی ساحران، فقط لباسی ساده و تکه‌ای چوب کهنهٔ چوپانی به جای عصا، در دست دارند.
یکی مثل من، در چنین موقعیتی، حتی اگر در جبههٔ طرفداران موسی علیه‌السلام باشد، با نگرانی با خودش می‌گوید «راهش این نیست. اگر بنا به مبارزه در حوزهٔ سحر بود، ما باید افراد مستعد را می‌شناختیم، از کودکی به آن‌ها آموزش می‌دادیم و در عین یادگیری رموز سحر و جادو (بخوانید علم سحر و جادو، high tech زمان خودش) اعتقاد و ایمان به خدا را هم یادشان می‌دادیم تا به خاطر خدا مبارزه کنند، بعد مردم با دیدن افرادی که هم عالم هستند و هم مومن، جذب مرام و مسلک ما می‌شوند. راه درست و اصولی این است، نه چنین مبارزهٔ نابرابری با عصا در این زمین بازی غلط» 
یکی مثل من، حتی اگر در جبههٔ طرفداران موسی علیه‌السلام بود، با این افکار مغشوش، احتمالا حتی به تماشای مبارزه هم نمی‌رفت تا نابود شدن آرمان‌هایش را نبیند.
ولی، مسئله این‌جاست که پروردگار عالم، گرچه بسیار (و به گمان ما بیش از حد) صبور است، اما در وقت لزوم با بهینه‌ترین روش‌ها کار می‌کند، ساده‌ترین ابزار، کوتاه‌ترین زمان، کم‌ترین هزینه و بیش‌ترین تاثیر.
یکی مثل من، در مواجهه با قوانین واقعی عالم که پروردگار طراحی و اجرا می‌کند، بیش از حد تکنوکرات است. پروردگار عالم، راه‌های میانبر را می‌‌داند، راه‌هایی که طبقهٔ فرهیخته را بیش و پیش از همه، تحت‌تاثیر قرار خواهد داد و این، به گمان من، همان بهینه‌ترین روش تاثیرگذاری در جامعه است.
او از همهٔ ما استراتژی را بهتر می‌شناسد، کاش اعتماد کنیم و این همه تکنوکرات نباشیم...

پ.ن بی‌ربط: پست قبلی صرفا از صفحهٔ اول وبلاگ حذف شده است.
از زاویه دیدتون به داستان لذت بردم... باز هم اینجوری به داستان ها فکر کنید :)
الحمدلله:)

تلاشمو می‌کنم:)
سلام علیکم
عجب تذکری! عالی بود!
سلام.
الحمدلله که مفید بوده:)
اما از کجا بفهمیم که آیا باید تلاش و‌ سرمایه گذاری بکنیم در یک زمینه، یا باید صبر کنیم تا سر بزنگاه خدا خودش اون دکمه‌ی میا‌نبر رو فشار بده؟

منظورم اینه که ما هرچقدر هم که اعتقاد محکمی باشیم، هرچقدر هم که به غیب ایمان داشته باشیم، نهایتا باید به عقل و علم چنگ بزنیم. باید برنامه‌های بلند مدت،‌ و پیشرفته‌ترین ابزار رو داشته باشیم. نمیتونیم که مثل لشکر حضرت داوود (ع) هی تابوت عهد رو توی جنگ‌ها با خودمون ببریم و منتظر باشیم که خدا خودش دشمن رو پودر کنه. اینطور نیست؟

+ سلام راستی :)
سلام:)

این سوال خیلی خوبیه و اتفاقا دوست داشتم شما اینو بپرسید:)

بهش فکر کنید. از اون سوالاست که ارزش فکر کردن طولانی‌مدت رو داره:)
دلم نمی‌خواد با گفتن جوابی که الان تو ذهن خودم هست (و کامل هم نیست) لذت فکر کردن و کشف جواب رو ازتون بگیرم:)
:)
فکر نکنم بتونم عادت کنم:)
دیگه خصوصی پیام نمیذارم برای کسی
یکی به نفع شما تا فقط به لبخنده عادت کنید
:)
خب پس امیدوارم شما هم به جواب ندادن من (البته علی‌رغم میل باطنیم) عادت کنید:)
با متن شما در این حد همدلی دارم که بنی اسرائیل گفتن لشکر فرعون داره نزدیک میشه الان هممون به قاف میریم موسی گفت هرگز دستشون به ما نمیرسه چون خدا میخواد ما رو نجات بده.


حتی توی همین پیکاری که شما توصیف کردی از زبان خودت هم
در اون ثانیه ی بر زمین انداختن عصا
حضرت طبق وحی عمل میکنه/ یعنی اطمینانش به حقانیت وحی است

وَ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ ﴿۱۱۷﴾
و به موسى وحى کردیم که عصایت را بینداز پس [انداخت و اژدها شد]
و ناگهان آنچه را به دروغ ساخته بودند فرو بلعید (۱۱۷)
الان همدلی دارید یعنی با بنی‌اسرائیل همذات‌پنداری می‌کنید یا با خود حضرت موسی علیه‌السلام؟:)

آها یعنی چون به ما وحی نمی‌شده پس طبیعی بوده باور نکنیم؟ موافق نیستم. فراموش نکنیم اژدها شدن عصا تو همون دیدار اول موسی علیه‌السلام با فرعون هم اتفاق افتاد. پس دلیل داشتیم که نگران نباشیم.
سلام
چه قدر خوب می نویسید، استفاده کردم
من فکر میکنم، *سحر* رو معادل *های تک* قرار دادن، اشتباهه و سبب طرح سوالاتی مثل سوال جناب چارلی میشه. اونچه که از سحر قابل فهمه، چیزیه که توهم رو به جای حقیقت غالب میکنه! انگار یه رویکرده در استفاده از علم و فناوری تا خود علم یا فناوری.
اون چیزی که ما از سر *ترس* یا *غفلت از همه قوانین هستی و تقلیل اون به چهارتا قاعده ای که علم تا حالا کشف کرده* نباید سراغش بریم، متقاعد کردن مردم از طریق متوهم کردنشونه! مثلا دروغ، تهمت، بازی با قطعات پراکنده اطلاعات،جوسازی صرفا مبتنی بر عاطفه و هیجان و امثالهم
لذا در عین این که باور داریم واقعا اینطوری  نیست و همه ماجرا هم  قواعد علمی و اینا نیستن و مثلا قاعده ان تنصروا الله ینصرکم هم یه قاعده است و به اندازه قانون جاذبه در حال تحقق، باید به ابزارهای علمی هم مجهز بشیم

سلام. ممنونم:)

خب، ببینید اون چه تو یه متن وبلاگ نوشته می‌شه، همهٔ باور نویسنده نیست الزاما. یعنی برای درک منظومهٔ کامل فکری نویسنده شاید لازم باشه مطالب دیگه‌ای از وبلاگش هم خونده بشه. در این که ما باید خیلی دقیق و حرفه‌ای و کامل دنبال علم باشیم هیچ شکی نیست، اصولا راه بهره‌مندی از اون کمک‌های ویژهٔ خداوند همینه که ما همهٔ همهٔ تلاشی که از دستمون برمیومد رو انجام داده باشیم، ولی این‌جا یه مرز باریکی وجود داره که نهایتا وقتی با وجود همهٔ تلاش‌های انجام شده ظاهرا نتیجهٔ مطلوب ظاهر نشد یا مسیر ادامه دادن خیلی سخت و ناممکن به نظر می‌رسه ادامه بدیم و فکر نکنیم تنها ماییم و این تلاشمون! ما، مثل کوهنوردی هستیم که قراره به قله برسیم ولی نهایت تلاش و توان بدنی‌مون تا رسیدن به نیمهٔ قله است، برای خداوند رسیدن ما به قله اهمیتی نداره، اون‌چه که مهمه اینه که آیا ما واقعا تلاش همه‌جانبه برای رسیدن به همون نیمه‌ای که می‌تونیم رو انجام می‌دیم؟ خدا تو همون نقطه منتظرمونه که بقیهٔ مسیر رو خودش به‌جامون طی کنه. نکتهٔ اساسی ماجرا اینه که بدونیم حل مسائل برای او کاری نداره و اگر واقعا بهترین و کامل‌ترین تلاشی که از دستمون برمیومد رو انجام دادیم، بقیه‌ش رو خودش درست می‌کنه. این مسئله به هیچ وجه مفهوم نفی تلاش‌ها رو نداره، فقط داره تاکید می‌کنه بن‌بستی نداریم و نباید بیش از حد به اون تلاش‌ها وابسته بود که فکر کنیم اگر بیش از یه حدی، واقعا امکان تلاش نبود، یعنی شکست. نه، بیش از اون حد دیگه خود خدا وارد عمل می‌شه.

و در مورد سحر و دنیای مصر باستان هم، ظاهرا مخلوطی بوده از سحر واقعی و یک سری فنون علمی. می‌دونیم که معجزات پیامبران، متناسب با منظومهٔ فکری جامعه‌ایه که در اون مبعوث می‌شن. یعنی در واقع همون چیزی به عنوان معجزه در اختیارشون هست که نشونهٔ برتری واقعی برای مردم اون جامعه به حساب میاد. مثلا معجزهٔ حضرت رسول اگر چیزی جز یک کتاب بود، در عصری که روز به روز دانایی ارزش بیش‌تری پیدا می‌کنه، به کار نمی‌اومد. علم، منشا اصلی قدرته در روزگار ما.
در روزگار حضرت موسی هم اون چه که فن و دانایی خاص و ویژه و سطح بالا بود همین جادو و جادوگری و سحر و کارهای عجیب به این شکل بود که با ترکیبی از فنون علمی و سحر واقعی انجام می‌شد، فلذا از این جهت واقعا high tech بوده و اهالی اصلی فن هم اولین نفراتی بودن که جنس معجزهٔ حضرت رو تشخیص دادن. درک کردن که فراتر از همهٔ فنونیه که می‌شناسن و ممکنه.

در مورد سوالات هم، من خیلی از متن‌ها رو سعی می‌کنم عمدا طوری بنویسم که مخاطب در موردشون سوال بپرسه و اگر بپرسه بقیه حرفم رو می‌زنم. ابن که بخوام کامل کامل هرچی تو ذهنم هست رو بنویسم همیشه برام جالب نیست. یه حدی از ابهام یا حتی ایجاد عمدی سوءتفاهم، گاهی وقتا خوبه:)
سلام
نگاه یکی‌مثل من ها خیلی فاصله داره با اون چیزی که باید.

با خوندن متن تون یاد این بخش نهج البلاغه افتادم
اونجا که امیرالمومنین(ع) می فرمایند(نقل به مضمون) خدا را از در هم شکستن تصمیم ها و فروریختن عزم ها شناختم...
یکی مثل ایشون با این اتفاق خدا رو می شناسن
یکی‌مثل من، می گه ببین! اگر‌خدا بود پس چرا من هی تصمیم گیری کردم و‌برنامه ریختم، اراده کردم ولی نشد! پس خدا نیست:)
واقعا!
با اجازهٔ حضرت حافظ باید یکم شعرشو تغییر بدم و بگم:
«او کجا هست در این بحر تفکر ما کجاییم» :دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی