تلاجن

تو را من چشم در راهم...

به خاطر لبخند تو

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۰۷ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
۱) از آن جمله‌ها بود که مرا به فکر فرو برد و متعجب کرد: «رویارویی کنونی، برخورد اراده‌هاست و چون ما اراده‌ای  قوی‌تر داریم...»
این را می‌گذاشتم کنار تنبلی‌ها، از زیر کار دررفتن‌ها و راحت‌طلبی‌های مرسوم ما ایرانی‌ها. واقعا ما ارادهٔ قوی‌تری داریم؟!

۲) ماه مبارک شروع شد و علی‌رغم نشانه‌های امیدوارکنندهٔ روزهای اول که از کف جامعه می‌دیدم، کم‌کم روزه‌دارها کم شدند و ماندیم من و فقط یکی دو نفر دیگر. خلاف حالت عادی که روزه‌نگیرها باید از خوردن معذب باشند، وضعیت طوری شد که من از نخوردن معذب می‌شدم و این وضعیت تردیدم را بیش‌تر کرد. کدام اراده؟!

۳)این قصه را قبلا در قرآن خوانده بودم و جذاب‌ترین قسمتش، امتحان تشنگی بود. طالوت مومن با لشکر خردی از مومنین که ریسک حضور در چنین نبرد نابرابری را برخلاف خیلی‌های دیگر پذیرفته‌اند، به مصاف جالوت مستکبر قدرتمند و لشکریان بی‌شمارش می‌رود، ولی پروردگار، طبق معمول این وقت‌ها، به جای این که کار را برای آن تعداد کم راحت کند و کمک‌های ویژه برایشان بفرستد، ازشان امتحان‌های سخت می‌گیرد: «هنگامی که طالوت (به فرماندهی لشکر بنی اسرائیل منصوب شد و سپاهیان) را با خود بیرون برد، به آنها گفت: خداوند شما را با یک نهر آب امتحان می‌‏کند، آن‌ها که از آن بنوشند از من نیستند و آن‌ها که جز یک پیمان با دست خود، بیشتر از آن نچشند از منند (فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ)
قسمت شگفت‌انگیز داستان این جا بود. این تعداد کم، قهرمان‌های داستان هستند که مطابق قوانین مخدوش اغلب  روایت‌های هالیوودی (که بخواهیم یا نه، روی ذهن‌هایمان اثر گذاشته‌اند) توقع داریم محکم محکم از این امتحان سربلند بیرون بیایند و مستحق کمک ویژهٔ خداوند برای غلبه بر جالوت بشوند و برویم برای یک پایان خوش که راوی می‌زند توی ذوقمان. راوی‌ای که بیش از همهٔ روایت‌های سنتی و مدرن، واقعی و جذاب روایت می‌کند. راوی‌ای که عکس ما، هیچ اضطرار و عجله‌ای ندارد برای رسیدن به نقطهٔ پایانی، راوی‌ای که به همهٔ شخصیت‌ها فرصت کافی می‌دهد تا هر کاری می‌خواهند و می‌توانند (اگر می‌توانند) انجام بدهند و این راوی با کمال آرامش، ضربهٔ نیمه‌نهایی را به اضطراب تو می‌زند: «آن‌ها همگی، جز عدهٔ کمی از آن‌ها، از آن آب نوشیدند(فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ)
و من در این نقطه گیج شده‌ام. بار اول گیج شده‌ام، بار دوم تعجب کرده‌ام، بار سوم حرص خورده‌ام، بار چهارم عصبانی شده‌ام، بار پنجم...
و نمی‌دانم بار چندم به این نتیجهٔ عجیب رسیده‌ام که راوی انگار در دنیای دیگری زندگی می‌کند، با قوانین دنیای دیگری قصه را تعریف می‌کند و با چهارچوب‌های دیگری سر و کار دارد. سرسوزنی مسئله‌اش این نیست که «چند» نفر از پس امتحان نوشیدن آب برنیامده‌اند، راوی حتی به بهت تو هم کاری ندارد، چه، کارش یاد دادن است، روایت می‌کند برای فهمیدن تو و بی‌واهمه ادامه می‌دهد. بی‌واهمهٔ وهم‌های تو، مکث‌های تو، ترس‌های تو، باز قوانین ذهن تو را به چالش می‌کشد، باز هم رسما تاثیر «تعداد» افراد را در وقوع نتیجه به مسخره می‌گیرد، باور بکنید یا نه، از همان گروه اندک باقی‌ماندهٔ ماجرای نهر آب، امتحان می‌گیرد!: «هنگامی که او (طالوت) و افرادی که به وی ایمان آورده بودند (و از بوته آزمایش سالم به در آمدند)، از آن نهر گذشتند گفتند: امروز ما (با این جمعیت اندک) توانایی مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم (فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ) که یعنی  همان گروه اندک که از آزمایش تشنگی سربلند بیرون آمدند و تو مثل ظرف بلور شکستنی توی ذهنت نگهشان داشتی تا وقت جنگ با جالوت، هپی‌اند مورد علاقه‌ات را محقق کنند، دقیقا همین گروه شگفت‌انگیز، پیروزمندان آزمایش سخت تشنگی و قهرمان‌های بی‌نظیر ذهن تو، وقتی از نزدیک هول نبرد را می‌بینند، کم می‌آورند که به زودی در برابر ارتش عظیم و نیرومند جالوت قرار می‏‌گیرند و فریادشان از کمی نفرات بلند می‌شود.
و فریاد تو‌ نیز از شدت ناامیدی و به هم ریختن تصورات و توقعات.
و آن وقت راوی بالاخره رضایت می‌دهد، بالاخره حواسش را می‌دهد به تو که مبهوت و له و لوردهٔ نابود شدن پیش‌فرض‌های ذهنی‌ات، در گوشه‌ای پرت شده‌ای و صحنه را نگاه می‌کنی.‌ بعد از همهٔ نفی‌ها، اخم‌ها، امتحان‌ها، جدیت‌ها و جدی شدن‌‌ها، بالاخره لبخند می‌زند و دستت را می‌گیرد (دستت را که از نگرانی جلوی چشمت گرفته‌ای و با اضطراب از لابه‌لای انگشت‌هایت تصویری مبهم و کوچک از صحنه را می‌بینی، پایین می‌آورد)، چه، نوبت قسمت‌های خوب است، نوبت شاگرد زرنگ‌هاست و پردهٔ آخر: «آن‌ها ( و تو با خودت می‌گویی کسی هم مگر مانده؟!) که می‌‏دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز و وعده‌‏های الهی ایمان داشتند) گفتند: چه بسیار گروه‌‏های کوچکی که به فرمان خدا بر گروه‏‌های عظیمی پیروز شدند و خداوند با صابران (و استقامت کنندگان) همراه است (قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ)
و....

۴) دروغ چرا، روزهای اول سخت بود. خیلی سخت. گرما و ماه مبارک و شیفت‌ها و برخورد هر روزه با آدم‌هایی که دلایل خنده‌داری برای روزه نگرفتن داشتند. اولین روزی که در ماه مبارک، شیفت طولانی صبح و عصر داشتم، از چند ساعت مانده به پایان شیفت، رسما لحظه‌شماری می‌کردم برای تمام شدنش (بماند البته که چقدر همکارانم هوایم را دارند و سعی می‌کنند برای من که روزه‌دارم اوضاع راحت‌تر باشد) و آخرش هم یک ساعت زودتر مرخصی گرفتم و برگشتم.
ولی یکی دو روز پیش که دومین شیفت صبح و عصرم‌ در ماه مبارک را می‌گذراندم، به وضوح تغییر را حس می‌کردم، به عینه می‌دیدم چقدر در همین مدت کوتاه قوی‌تر شده‌ام، که چقدر صبر و تحمل و اراده‌ام بیش‌تر شده و دیگر تحمل شیفت تا لحظات پایانی‌اش برایم سخت نبود.

۵) «ما اراده‌ای قوی‌تر داریم...»، چرا که مسئله، تعداد نیست. ما در هجوم بی‌امان الحاد، بی‌ آن که در غار تنهایی باشیم، بی آن که چشم بر دنیا بسته باشیم، بی آن که ندانیم چه لذات دم دستی‌ای را از دست می‌دهیم، بی آن که حتی در محیطی مشوق باشیم، پایبند به اصولی هستیم دقیق و عقلانی. ما، در این نبرد نهایی جزئیات زندگی روزانه، با همهٔ نداشته‌ها، با تمام ضعف‌ها، با همهٔ تنهایی و غریبی‌مان، هنوز هم با تمام وجود (و بی آن که خوش‌خلقی موظفی‌مان را در قبال انواع آدم‌ها از دست بدهیم) به تو، خواسته‌ها و دستوراتت ایمان داریم پروردگار عزیز...

۶) «رویارویی کنونی، برخورد اراده‌هاست و چون ما اراده‌ای قوی‌تر داریم و به خدا توکل می‌کنیم، ان‌شاءالله آیندهٔ خوبی در انتظار ملت است»...
ان‌شاءالله...
چه پست حال‌خوب‌کنی بود :)
نماز روزه‌ت قبول باشه.
الحمدلله:)

البته جای اعتراف به گناه و اشتباه پیش مردم نیست، ولی از اون جا که حس می‌کنم متن یه طوری شده که زیادی خودمو تحویل گرفتم، لازمه اشاره کنم به این که این ارادهٔ قوی‌تری که می‌گم اتفاق افتاده در حالیه که بعضا از خستگی و البته کم‌کاری، نمازهام آخر وقت و حتی متاسفانه قضا شده تو همین ماه، که به بیداری بین‌الطلوعین و خوندن هر شب یا یه شب در میون دعای افتتاح که تو برنامم بود نرسیدم و....
و با تمام این کم‌کاری‌ها تازه این نتایج رو حس می‌کنم و شما حساب کن اگه یکم بیش‌تر حواسم به همه چی بود دیگه چقدر اوضاع فرق می‌کرد...
سلام علیکم
کل مطلب خوب بود، اما در بند پنج، زیبایی بیان دوچندان بود.
مرحوم صفایی روی لفظ «یظنّون» تأکید دارند و ظاهراً آن را با دانستن یا یقین که در اکثر ترجمه‌های فارسی آمده است یکسان نمی‌دانند.
سلام.

ممنون از توجهتون.
بله، ولی همون طور که خودتون اشاره فرمودید، ظاهرا هیچ کدوم از ترجمه‌ها با نظر ایشون موافق نیستن:
http://tadabbor.org/?page=tadabbor&SOID=2&AYID=249
چقدر از شماره 3 خوب بگم که کم نگفته باشم؟
چقدر خوب نوشتید و تصویر سازی کردید :)

یه استادی بودن، میگفتن یه بار ازم سوال شد توی این اوضاع جیکار کنیم که بمونیم توی این راه؟
استاد هم همین چند آیه رو خوندن و گفتن اون یه قولوپ آب رو نخورید . . .

سخته واقعا
باید قوی بشیم
باید ...

سلام و سپاس عزیزم:) 
خوب می‌خونید شما:)

خیلی این ماجرا واسه من جالبه و مدت‌ها بود راجع بهش فکر می‌کردم، خوشحالم الان که فرصت شد بنویسم افکارمو:)
خدا حفظ کنه استادتون رو، اسمشون رو می‌تونم بدونم؟

سخته، ولی سختی قوی شدن از سختی ضعیف موندن، کم‌تره:)
پردازش دقیق و حساب شده ای داشت.
و البته مقادیری ناهمگونی در انتخاب واژه‌ها :)
چقدر بزرگتر و پخته تر شدی مهتاب :)

+ خوندن مطلب بلند اونم با زبان روزه نشون میده ما اراده مون قوی شده

+ شما هم پرسپولیسی هستید؟
بودم [شکلک عینک دودی محو در افق]

ولی من هنوز اراده‌ام انقدر قوی نشده که اون مطلب ارسالی شما رو حتی بعد اذان بخونم :دی

پناه می‌برم به خدا از این تهمت‌ها :)
خودمم هنوز نخوندمش
وویسش رو گوش دادم :)

+ بهتون میادا 🎗
شروع کردم به خوندن‌ها! ولی خسته‌کننده بود. پس برم صوتشو گوش بدم.

من تیم‌ها رو نمی‌شناسم کلا، و تقریبا تنها ملاکم واسه انتخاب، رنگشونه و خب، قطعا رنگ آبی رو ترجیح می‌دم. کلا از وقتی یادم میاد همیشه به استقلال حس خوبی داشتم.
هوم شاید چون تیما رو نمیشناسی این حس رو داری
ما ندیده و نشناخته طرفدار استقلالیم:) (البته من شخصا تا حالا یه دونه بازی هم ازش ندیدم فکر کنم. آخرین باری که یه مسابقه فوتبال رو تماشا کردم دوازده سیزده سال پیش بود، اونم بازی تیم ملی)
نکته ای به ذهنتون رسید یاداداشت کنید از اون فایل شاید به دردم بخوره
اگر که واقعا توفیق شد و گوش دادم، تلاشمو می‌کنم:)
انشالله بعد از ازدواج پرسپولیسی میشید
:|
فقط اون «ما در این نبرد نهایی جزئیات زندگی روزانه»...
ته گلوم مونده بود ...
من گلوی توام:)
سلام بر شما:)

استاد کارگاه دو ساعته بودن دو سال پیش
گشتم فامیلشون رو پیدا نکردم متاسفانه.

آره واقعا...
حتی معتقدم سختی ندونستن هم خیلی بیشتر از سختی دونستنه ...
سلام:)

ممنون عزیز:)
بله، درست می‌فرمایید. البته که می‌توان اندیشید که استفاده از این فعل چه تفاوتی ایجاد می‌کند (مثلاً نسبت به «یعلمون» یا «یؤمنون» یا ...).
دقیقا. از قبلش هم برای خودم سوال بود و بعد اشارهٔ شما باز بیش‌تر سوال شد. باید از یه متخصص پرسید دربارهٔ این موضوع.
البته آیه‌ای که شما به آن پرداخته بودید، آیه‌ی 249 سوره‌ی بقره بود، اما من آن توضیح مرحوم صفایی را درباره‌ی «الّذین یظنّون أنّهم ملاقوا ربّهم» پیرامون آیه‌ی 46 خوانده بودم، اگرچه به نظر نمی‌رسد تفاوت بزرگی ایجاد کند.
متأسفانه نتوانستم لینکی که گذاشته بودید را باز کنم. در پایگاه زیر، از میان 11 ترجمه، 9 ترجمه برای آیه‌ی 46 مواردی همچون «یقین دارند» و «می‌دانند» را آورده‌اند، اما دو ترجمه‌ی «معزی» و «صفوی بر اساس المیزان»، «گمان دارند» و «گمان می‌برند» را استفاده کرده‌اند.
در مورد آیه‌ی 249، 10 ترجمه از عباراتی همچون «یقین داشتند»، «باور داشتند»، «معتقد بودند» و «می‌دانستند» استفاده کرده‌اند و فقط در ترجمه‌ی «معزی»، از «می‌پنداشتند» استفاده شده است.
http://www.maarefquran.net/public/application/index/comparison
توی اون لینکی که فرمودید باز نشد، همهٔ ترجمه‌ها «می‌دانستند» و «یقین داشتند» بود.

ولی واقعا سوال شده الان، یعنی اون گروه آخر هم یقین نداشتند؟ جالب می‌شه این طوری.
نمی‌دانم. اما اگر بخواهیم «یظنّون» را به همان صورت «می‌پنداشتند» یا «گمان می‌بردند» و حاکی از نوعی کمبود یقین در نظر بگیریم، می‌توان از جهت دیگری هم به ماجرا نگاه کرد. شاید این یقین نداشتن، نه از جهت ضعف ایمان به رحمت و وعده‌ی الهی، بلکه به دلیل مخبت بودن آن‌ها است. با همه‌ی آنچه آورده‌اند، خود را محق و خداوند را مجبور نمی‌دانند، بلکه امیدشان تنها به لطف و رحمت اوست. این گزینه را هم می‌توان در نظر گرفت.
البته متأسفانه دانش و مطالعه‌ی عمیقی در هیچ‌یک از این موارد ندارم و فقط گزینه‌ی محتمل دیگری که به ذهنم رسید عرض کردم. شاید به‌کلی اشتباه باشد.
این «ظن» دربارهٔ ملاقات پروردگار ذکر شده. یعنی خودشون رو در حد دیدار و لقای پروردگار نمی‌دونستند و صرفا امید داشتند که چنین توفیقی شامل حالشون بشه؟
قابل بحثه. هرچند بنده هم مثل شما اطلاعات تخصصی ندارم و به نظرم باید از اهلش پرسید.
و الله اعلم.
بله، تقریباً. البته عرضم فقط این بود که این هم یک گزینه است که به ذهن می‌رسد و حتی نمی‌توانم بگویم که محتمل‌تر از گزینه‌ی دیگر است.
و الله اعلم.
اما امروز دیدم که در پاسخ نظری که در یکی از وبلاگ‌ها گذاشته‌ام، نویسنده‌ی محترم به آیه‌ی 154 سوره‌ی آل عمران اشاره کرده‌اند.
http://fetrateelahi.blog.ir/post/191
بعد هم توجهم به واژه‌ی «یظنّون» در این آیه جلب شد. مجدداً به پایگاه تخصصی قرآن کریم پژوهشکده‌ی فرهنگ و معارف قرآن مراجعه کردم و دیدم که در این مورد تقریباً هر ده  ترجمه از تعابیری همچون «گمان بردن» و «گمان داشتن» استفاده کرده‌اند (یکی هم از «اندیشه‌ی ناسزاوار داشتن» استفاده کرده است.
به قرآن با ترجمه و شرح واژگان ابوالفضل بهرام‌پور مراجعه کردم. در شرح معنی «یظنّون» در ارتباط با آیه‌ی 46 سوره‌ی بقره آمده است:
«یظنّون: گمان می‌کنند، ولی در مواردی به اعتبار محتوای آیه «می‌دانند» ترجمه می‌شود.»
در شرح معنی «یظنّون» در رابطه با آیه‌ی 249 سوره‌ی بقره چنین آمده است:
«یظنّون: اگر در مقبولات به کار رود «می‌دانند» ترجمه می‌شود و اگر در باطل‌ها استعمال شود به معنای «می‌پندارد» است.»
در مورد آیه‌ی 154 سوره‌ی آل عمران فقط آمده است: «یظنّ: می‌پندارد».
البته می‌توان موارد استفاده از «ظنّ»، «یظنّ»، «یظنّون» و اقسام دیگر این فعل را در با استفاده از وبسایت‌هایی همچون «پارس قرآن» و یا برنامه‌ی مختلف شامل متن قرآن یافت و بررسی کرد.
ممنون از پیگیریتون.

«یظنّون: گمان می‌کنند، ولی در مواردی به اعتبار محتوای آیه «می‌دانند» ترجمه می‌شود.» و 
«یظنّون: اگر در مقبولات به کار رود «می‌دانند» ترجمه می‌شود و اگر در باطل‌ها استعمال شود به معنای «می‌پندارد» است.»

به نظرم توضیحات قانع‌کننده‌تری‌ان تا حدسی که قبلا زده بودیم.
خواهش می‌کنم. برای خودم مسأله بود و البته در مواردی هم خود «یظنّون» سراغم آمد.
اما این‌که «یظنّون» به اعتبار محتوای آیه «می‌دانند» ترجمه شود می‌تواند مناقشه‌برانگیز باشد. چون ممکن است بیش از آن که به دنبال یافتن مقصود خاص از انتخاب آن واژه باشیم، برداشت اولیه‌ی خودمان از معنای آیه را به واژه‌ها تحمیل کنیم. این رویکرد با فهم ما از قرآن که آمدن هر حرف و واژه‌ی آن بر اساس حکمت است، چندان سازگار نیست.
به‌نظرم دو مورد می‌تواند به فهم مطمئن‌تر معانی واژه‌ها و آیات کمک کند:
اول) یافتن توضیح و تفسیری از معصومین (ع) پیرامون معانی آیات و واژه‌ها (که احتمالاً مترجمین هم باید در این زمینه تلاش کرده باشند) که می‌تواند نتیجه‌ی قطعی را مشخص کند؛
دوم) رجوع به فهم عرب‌زبانان از مفهوم آیات و عبارات که می‌تواند تا حدی کمک کند.
از این جهت گفتم توجیه بهتریه چون تصویری که از زبان عربی تو ذهنم هست، زبان خلاق، دقیق و هوشمندیه. مثال خاصی الان به ذهنم نمیاد ولی تصویر کلی ذهنم از عربی اینه که الفاظ، بسته به موقعیت معنا می‌گیرن و انعطاف بالایی دارن تو داشتن نقش‌های مختلف.

بله. نهایتا که باید از یه متخصص پرسید:)
خیلی خوب بود واقعا... خیلی
:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی