تلاجن

تو را من چشم در راهم...

بگذرد...

پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۳۴ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

هر روز بلند می‌شم می‌رم جایی که دوست ندارم تا کاری که دوست ندارم رو انجام بدم. هر روز تلاش می‌کنم مهارت‌ها و دانسته‌هام رو در مورد کاری که دوست ندارم، تو جایی که دوست ندارم، بیش‌تر کنم.

نمی‌تونم نصفه ولش کنم چون هیچ وقت تو‌ زندگیم نتونستم کار مهمی رو نصفه ول کنم؛ یا خودم نتونستم یا بقیه نذاشتن و حالا هم نه خودم می‌تونم نه بقیه می‌ذارن.

شیش ماهه می‌رم سر کار و‌ هنوز سر سوزنی درک نکردم لذت «عوضش پول درمیاری و‌ دستت می‌ره تو جیب خودت» کجاست. آدمی که قناعت رو تا حدودی تو زندگیش بلده، اونی که با ایدئولوژی «یکی از انواع اسراف اینه که هر چیزی دوست داری بخری» بزرگ شده، کسی که خواسته‌های شخصیش محدود، معقول و ساده است، از پول درآوردن بابت کاری که دوست نداره لذت نمی‌بره.

من فقط منتظرم این روزا تموم شن و سعی می‌کنم بهترین چیزی که می‌تونم باشم. این کاریه که سال‌هاست دارم انجام می‌دم؛ تو دانشگاه (جایی که اوایل دوست نداشتی، رشته‌ای که دوست نداشتی)، تو محل کار و اساسا و اصولا تو این دنیا. (و دونستن این که همهٔ اینا گذرا و موقتی‌ان، جدا تسکین بزرگیه)


+تصورم این بود غیر من و یکی دیگه از همکارام، قرار نیست آدم‌ دیگه‌ای روزه بگیره تو محل کارم و خب، باعث خوشحالیه که اوضاع از تصوراتم خیلی بهتر بود.

سلام علیکم
خدا را شکر که اوضاع بهتر از تصور اولیه است. گمانم این است که گاهی فراوانی تکرار جمله‌ی «بابا دیگه کی روزه می‌گیره» هم اوضاع را از آن‌چه واقعاً هست بدتر جلوه می‌دهد و هم خود ممکن است موجب تضعیف روحیه‌ی روزه‌دوستان شود. خوب است که شما واقعیتی را بیان کردید که در خلاف جهت این رویه است.
رها کردن بعضی از کارها که به‌نظر چندان مفید نیستند (از حیث حرکت انسان در مسیر هدفش) یک توانایی است که من گاهی در آن ضعف دارم.
سلام.

بله. خدا رو شکر. واقعا خوشحال شدم. مخصوصا که یکی‌شون که فکرشم نمی‌کردم معدش هم ظاهرا مشکل داره و‌ با این حال روزه می‌گیره. گرچه همچنان اونایی که روزه می‌گیریم اقلیتیم:)

مسئله این‌جاست که من مطمئن نیستم واقعا مفید نباشه. چیزی که مطمئنم اینه که علاقه‌ای نیست و نخواهد بود.
این نوع سرکار رفتن رو تجربه کردم، خدایش تخصص و از همه مهمتر علاقه  می خواست و واقعاً سخت بود. الان هم دارم تجربه می کنم :)
واقعا سخته... به امید روزای بهتر :)
سخت و طاقت‌فرساست که آدم کاری که دوست نداره رو انجام بده، اما خب اینکه آدم شهامت داشته باشه، کاری رو که شروع کرده به اتمام برسونه هم قابل تحسینه و توان و صبر آدم رو در آینده برای کاری که از انجام دادنش لذت خواهد برد؛ ذخیره می‌کنه و باعث میشه آدم کم نیاره و جا نزنه.
شاید بشه گفت یه نوع تمرین برای مقابله با موانعی که سر راه کار مورد علاقه وجود داره محسوب میشه.
واقعا امیدوارم همین طور باشه و بشه.
شرایط جامعه این وضعیت رو به وجود آورده که عده زیادی از آدما مشغول پول درآوردن توی جایی باشن که بهش علاقه ای ندارن. فکر میکنم در حال حاضر تقریبا گریزی از این مسئله نیست و بیراه نیست که ملت میگن همین که شغل داری توی این اوضاع کلاهتو بنداز هوا! بنابراین ... شاید تنها راهی که نه سیخ بسوزه نه کباب اینه که کنار شغل تحمیل شده، به علایق و دغدغه های خودمون برسیم ولو بدون درآمد. 
نمی‌دونم.‌ من البته هنوز راه برای رسیدن به کار دلخواهم (تدریس و تحقیق) برام بازه، ولی الان ظاهرا چاره‌ای نیست جز تحمل این وضعیت.
روزای خوب بالاخره میان :) شخصا دلم روشنه:)
بله، صحیح می‌فرمایید. شاید گاهی باید از خوشی برای رسیدن به خوبی گذشت (با شرایطی)، البته کاملاً هم جدا از هم نیستند و در طول مسیر گاه نزدیک و همراه می‌شوند و گاه فاصله می‌گیرند.
ولی با همه این حرفا روزشماری می‌کنم تموم شه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی