بعد از تجربهٔ خرید «روسری خوشحال»، یه باریام رفتم یه «گوشوارهٔ عجق وجق» خریدم، بعد یادم اومد تو خرید اشیا، معمولا خیلی ساده با مسئله برخورد میکنم، مثلا نکتهٔ اساسی خرید کیف اینه که باید بند بلند (هم) داشته باشه تا حس رهاتری بده به آدم، موقع خرید یه تعدادی از وسایلم، نکتهٔ کلیدی این بود که صورتی باشن، از یه جایی به بعد نکتهٔ اساسی این شد که جنس، حتیالامکان ایرانی باشه و مسائل دیگه رفتن تو اولویتهای بعدی. نگاه که میکنم میبینم همیشه یه نکتهٔ اساسی، هستهٔ مرکزی تصمیمم برای خرید بوده و بقیهٔ مسائل در ارتباط با اون دلیل اصلی گزینش، یا کماهمیت بودن یا به کلی بیاهمیت.
حالا، دارم به دلیل مرکزی و اصلی پروردگار عالم برای انتخابهاش فکر میکنم. دلیل اصلی خدا برای انتخاب چیه که بقیهٔ مسائل در مقابل اون بیاهمیت میشن؟
آیا سالها تو زندگیم درگیر جزئیات بیفایدهای تو انتخابها و اعمالم بودم و از توجه و صرف وقت براشون احساس جهاد و مبارزه داشتم، درحالی که مغز مسئله، موضوع دیگهای بوده؟
حس میکنم حال الانم، هیچ جوره به اون حال پایدار آرومی که باید داشته باشم نزدیک نیست. حس میکنم مومن چه تو سختیها، چه شک و اضطراب و تردیدها، چه نگرانیها و ترسها، از یه حدودی خارج نمیشه و احساسم اینه من مدتهاست خارج اون حدودم.
یه جور فاصلهٔ تعادلی وجود داره که با جملاتی شبیه «خب خستهام»، «خب طبیعیه اشتباه کنم»، «طبیعیه شک کنم»، «طبیعیه ناامید بشم»، دارم خودم رو توجیه میکنم که خارج از اون فاصله باشم و این درست نیست.
دو تا پست قبل نوشتم به نظرم اتفاقی که تو زمان خودش نیفته اصلا دیگه ارزش اتفاق افتادن نداره، حالا دارم فکر میکنم با این حد از کمالگرایی، چرا به این فکر نمیکنم که تو بیستوپنج سال زندگی، و با این همه ادعا، دیگه باید میتونستم به این تعادله برسم. که قراره چند سال دیگه بگذره و هنوز تو انجام واجبترین واجبهای زندگیم، لنگ بزنم؟ بحث بهشت و جهنم و عذاب و اینها نیست، بحث فرصتیه که از دست میره. آدمی که ناراحتیش از فرصتهای از دست رفته انقدر زیاده که فرصتهای پیشرو رو هم بیفایده میدونه، احتمالا بازم داره دنبال توجیه میگرده برای ادامه دادن مسیری که میفهمه اشتباهه. میدونید، این روزا مدام این بیت میاد تو ذهنم:
اوقات خوش آن بود که با دوست بهسر شد
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
به قول این توئیتریها، «از نظر روحی نیاز دارم که» ماه مبارک نزدیک باشه و خدا رو شکر که هست :)
مهمونی خوش بگذره به همتون. مجازیها رو هم سر سفرهٔ افطار و سحر و تو شبای قدر، دعا کنید لطفا :)