تلاجن

تو را من چشم در راهم...

از لحاظ سطح شوخی‌ها عرض می‌کنم!

جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۸:۱۳ ب.ظ
نویسنده : مهتاب
می‌دانید، به زمانه نیست، به جغرافیا نیست، به حوزه و دانشگاه نیست، همهٔ آدم‌های مهم (آدم‌های واقعا مهم نه آن‌ها که رسانه بارمان می‌کند) بهانه‌های زیادی برای مهم نبودن و نشدن داشته‌اند، ولی تصمیم گرفتند علی‌رغم جمیع گرفتاری‌ها، آنی شوند که باید.
در حوزهٔ مدنظر بحث من، یک نگاه سرسری که به تاریخ می‌اندازیم، تقریبا تک‌تک بزرگان علمی سرزمینمان، دلایل کاملا قانع‌کننده‌ای داشتند برای تلاش نکردن، تسلیم شدن و بی‌تاثیر بودن. جنگ بوده، غارت، قحطی، دربارهای گوناگون و نیرنگ‌هایشان و فقر و نداری و بی‌سر‌و‌سامانی. ولی، ادامه داده‌اند و آن‌چه می‌دانیم را به ما سپرده‌اند.
و کاش که آن روحیه هم ارث گذاشتنی بود...

+این‌جا.
چقدر شاد و پرانرژی بودن :))
حقیقتا تصویر دیگه‌ای داشتم از حوزهٔ صد سال پیش!
درسش واسه من این بود که مشخصا هر دوره‌ای دلیل و بهونه و ابزار برای الکی سرگرم شدن بوده و این که ما گاهی خیال کنیم این فقط مختص دوران ماست، فقط توجیه کم‌کاری‌های خودمونه.
این ماجرارو قبلا از علامه خونده بودم.
اما دوباره خوندنش لطف دیگه‌ای داشت.
و خود مطلب شماهم برام تلنگر بود
ممنون
و ممنون تر که دوباره نظرات باز شد
الحمدلله که مفید بوده:)

خواهش می‌شود :) خودمم دیگه داشتم حس خفگی پیدا می‌کردم :)
واقعا هم به شوخی گرفتن همچین چیزی از سوی بقیه اصلا جالب نبوده
دقیقا!

و کاش آن روحیه هم ارث گذاشتنی بود


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی