تلاجن

تو را من چشم در راهم...

ما هنوز هستیم :)

پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۵۳ ب.ظ
نویسنده : مهتاب

اگه توییتر واسه روزای سخت، فیسبوک مال روزای بد، تلگرام مال روزای پرت و اینستا مال روزای خوب زندگی باشن، وبلاگ مال همهٔ روزای زندگیه. وبلاگ، زندگی واقعی آدمای ظاهرا غیرواقعیه. وقتی از وبلاگ‌نویسا حرف می‌زنیم انگار داریم راجع به یه مشت اسم مستعار امنیتی صحبت می‌کنیم؛ مثلا: «دیدی غمی تو این پست آخرش چی نوشته بود؟»، «فیشنگار اومده بود برام نظر گذاشته بود که ...»، «بذار از این جغد عروسکیه عکس بگیرم واسه شباهنگ»، «رفتم واسه پویش نون و قلم نظر بذارم، بعد...» اینا جملات مکالمات ما وبلاگ‌نویساست. زبان رمزی ویژهٔ خودمون که به نظر بقیه بی‌معنی یا خنده‌داره، ولی ما پشت هر کلمه، شخصیت یه آدم رو می‌شناسیم که با خوشی‌هاش خوش‌حال می‌شیم، از ناراحتی‌هاش غصه می‌خوریم، براش دعا می‌کنیم و به خاطرش وقت می‌ذاریم، همدیگه رو دعوت می‌کنیم به نوشتن، به عمیق‌تر شدن، بهتر شدن و گرچه گاهی از دست هم دلخور هم می‌شیم ولی مهم‌ترین قسمت ماجرا اینه که تو این دورهٔ هجوم شبکه‌های اجتماعی، اسم و عکسمون رو قایم می‌کنیم و دلمون می‌خواد فارغ از این اسامی و تصاویر، آدما به افکارمون توجه کنن. ماها هنوز داریم تلاش می‌کنیم فکر کردن، کتاب خوب، موسیقی و فیلم و تئاتر خوب نشون هم بدیم. تلاش می‌کنیم مودبانه حرف بزنیم، بالغانه با اختلاف‌نظرها برخورد کنیم و حرفای تازه و مفید واسه هم داشته باشیم.

هیچ مناسبتی نداره ولی دلم می‌خواست این آخر سالی، دعوت کنم از همهٔ اونایی که می‌خوان برن، که اگه اگه می‌تونن بمونن و از همهٔ اونایی که رفتن که اگه اگه می‌تونن برگردن و از همهٔ خواننده‌های بدون وبلاگ که اگه می‌تونن اضافه بشن به جمع وبلاگ‌نویسا... هیچ‌جا وبلاگ نمی‌شه رفقا... بیاین چراغش رو روشن و پرنور نگه داریم :) 

به امید یه سال وبلاگی پربارتر :)

پست بعدی: پویش معرفی وبلاگ‌های موثر

اینجا شخصیتای یه داستان بلند داره نوشته به نوشته شکل می‌گیره. مثل شخصیتای مجموعه‌های طنز موقعیت استکبار جهانی شبیه دوستان و نظریه مهبانگ و چطور با مادرت آشنا شدم. ( معلومه من خیلی پارسی رو پاس می‌دارم یا کزازی رو صدا کنم بیاد؟:) )
یه داستان بلند که گاهی وقتا شخصیتاش غیب می‌شن یهویی:)

مهبانگ انصافا خیلی قشنگ‌تره تا بیگ‌بنگ! پاس داشتن فارسی هم نباشه، باز ترجیح داره :)
حس شیشمتون قویه ها!
+ و ما بلاگر میمانیم ⏳💪
چرا حس ششم؟

ان‌شالله :)
حالا اینو نوشتم، فکر کنم به زودی یه اتفاقی می‌افته خودم مجبور می‌شم جمع کنم برم :دی
«زندگی واقعی آدمای ظاهرا غیر واقعی» 

چه تعبیر قشنگی بود:)
جملات، همه واقعی و از مکالمات من و تو بود. دقت کردی که؟ :)
خوب توضیح دادی و خب موافقم
ولی خب حذف میکنم و میرم ولی دوباره با ورژن جدیدتری بازخواهم گشت....
ان‌شالله :)
همین که موافقی خوبه :)
سلام علیکم
چه نوشته‌ی دلنشین و خوش‌حالی بود.
سپاس
سلام.
الحمدلله :)
خواهش می‌کنم :)
حریر از ماگ‌ جغدی سارا عکس گرفته قول داده بفرسته
اگه یادش رفت تو یادم بنداز یادش بندازم :دی
دیروز تو و مراد و خاطره رو پشت ویترین یه مغازه دیدم :دی
یادم بنداز عکسشو برات بفرستم ایضا :دی
منتظر پست بعدی هستم، تا با دوستان جدید آشنا بشم!
ان‌شالله:)
حس ششم آدما آینده رو زودتر میفهمه دیگه
این تبلیغات بود. ربطی به حس ششم نداره.
Coming soon به عبارتی:)
چند روزه به شدت فکری ِ رفتنم. اما زدن دکمه ی حذف وبلاگ، خیلی سخته. اکانت اینستا پاک کردم قبلا، توئیتر پاک کردم قبلا اما ... این وبلاگ نمی دونم چطوریاست که انقدره سخته حذف کردنش ... 
عه عه عه! تو، تو فهرست وبلاگای موثر منی! کجا می‌خوای بری؟
تا روتو برمی‌گردونی در‌می‌رن! این چه وضعیه عاقا؟ پاسخگو باشید لطفا :دی
بله بله؛ حواسم به این نکته بود موقع خوندنش:دی
:))
خیلی دلنشین بود...
من بر میگردم.. حتما 🙄😊
الحمدلله:)
ان‌شاالله
از پستهای خیلی خوب بود درباره وبلاگ نویسی. کاملا دقیق و درست و عمیق و بجا.

خدا رو شکر :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی