تلاجن

تو را من چشم در راهم...

صرفا نظر منه البته

جمعه, ۲۱ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۴۶ ق.ظ
نویسنده : مهتاب

نهایت عشق «در» نهایت فراق و نهایت لذت «پس» از نهایت فراق، اتفاق می‌افتد.

 

و مثل همین مثال، باقی قوانین عالم ماده را هم طوری «باید یک چیزی از دست بدی تا یک‌ چیزی به دست بیاری»طور چیده‌اند که به آن دل نبندی.

فلذا، باید یاد بگیریم سخت و جدی نگیریمش.

 

پ.ن: زیاد و تندتند نوشتن، خلاف اصول وبلاگ‌نویسیه به نظرم. هنوز مطلب قبلی رو خیلیا ندیدن یا هضم نشده، درست نیست یه چیز جدید تو فاصلهٔ کم بنویسی. اینا رو می‌دونم، ولی در حال حاضر، این‌جا تنها جاییه که نوشتن توش آرومم می‌کنه و علی‌رغم این که خیلی از ایده‌ها رو فقط در حد کلیدواژه یادداشت می‌کنم و از خیر نوشتن و انتشار می‌گذرم، باز هم کلی مطلب دیگه می‌مونه برای گفتن که باید بنویسم. تا اطلاع ثانوی هیچ چاره‌ای نیست.

 

پ.ن۲: «غوغای عشقبازان» محمدرضا شجریان مال مرداد هشتادوشیشه. اون موقع، کاست خریده بودم، اخیرا سی‌دی‌شو پیدا کردم و هنوز تروتازه است به نظرم. تو بیپ‌تونز هم هست. اگه سنتی گوش می‌دید و از اساس باهاش مشکل ندارید، ارزش خریدن داره. اینم البته صرفا نظر منه.

تجربه ش کرده‌م. نهایت فراق و ماجراهای بعدش رو.
حس غریبیه اما نمیدونم این توصیف براش کافی و وافی هست یا نه.
وادی‌ایه که به سختی می‌شه در موردش حرف زد. بعیده بتونیم مفاهیم «فراق»، «نهایت»، «عشق» و «لذت» رو استانداردسازی کنیم و به تعریف مشترکی برسیم.
 این جمله گویاتره: وادی‌ای که به سختی میشه در موردش حرف زد...
آره... ولی به هرحال معتقدم باید با همهٔ سختیش، حرف زد در موردش.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی